با سلام
بنده 3 سال پیش تو دانشگاه از دختر همشهریم خواستگاری کردم که بعد از تماس مادرم با خونوادش گفتن فعلا میخاد درس بخونه. بعد با پیامایی که میدائیم من قصد کردم که دیگه بهش پیام ندم که اون نشون داد منو پسندیده ولی با توجه به رشتش (پزشکی) و اینکه سال اول دانشگاهش بود هردو تصمیم گرفتیم باهم در ارتباط باشیم برای شناخت تا بعد از امتحان علوم پایه (پایان سال دوم دانشگاهش) بریم خواستگاری (بدون اطلاع خوانوادها ارتباط داشتیم).بعد امتحانش مادرم زنگ میزد خونشون مادرش جواب نمیداد تا اینکه عید نوروز رفتیم خونشون خاستگاری. خونوادش گفتن با یک جلسه نمیشه همو شناخت باز یک ماه بعدش با همه خونوادمون رفتیم و صحبتامونو کردیم. قراره تابستون جواب نهایی رو بهمون بدن. چون در ارتباطیم هردومون میگه خونوادم گفتن نباید عجله کرد و موقعیتای بهتر میان. من فوق لیسانس رشته مهندسی هستم. دخترشون بمن خیلی وابسته شده ولی حریف خونوادش نمیشه و میگه من اگه سنم بره بالاتر اون موقع میتونم بگم فلانی رو میخام و قبول کنن.الان میگن سنت کمه نمیتونی درست تشخیص بدی. خونواده من میگن سه ساله امروز و فردا میکنن و اگه نه دادن دیگه عمرا نمیریم.
نمیدونم چرا دخترشون نگفت که من اختیاری ندارم چون منو میخاسته پنهان کرده و الانم با توجه به رابطه نزدیکی که با هم داشتیم تو این سالها نمیتونه وایسه بگه من میخامش.
بنظرتون چه کنم؟
ممنون میشم جوابو ایمیل کنید برام