نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

995
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28737
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

    با سلام.من تقریبا میشه گفت 9ماهه که بایه نفردوستم.توراهه مدرسه اوایل مهر یه ماشین قصد ازار منو داشت که ایشون منو نجات داد.ایشون بهم ابراز علاقه کردن وگفتن شماره گوشی بدین که من به دلیل این که گوشی نداشتم ندادم وگفتن شماره مامان وبدین که بازم ندادم.قصدش خواستگاری وباخبرشدن مامانم ازاین رابطه بود.بهم یه نرم افزار پیشنهادکرد که ازاین طریق باهم باشیم.من اون نرم افزارو دانلود کردم وما باهم بودیم.درضمن اینم بگم که من17سالمه واون18سالش.توماهه اردیبهشت بودیم که گفت باید به مامانم بگم این موضوع و.من اول میترسیدم اما یه شب گفتم ومامانم خیلی راحت بااین موضوع کناراومد وحتی باهش حرف زد.منو برد پیش یه مشاورکه گفت تصمیمو بذاره به عهده خودم وگفت من غیردخترشمابایدبااون اقاپسرم حرف بزنم واینم بگم که کسی که من دوسش دارم توشهره خودمون نیس تویه شهردیگس.مامانم گفت بایدرابطرو تموم کنی من خیلی گریه کردم وتصمیم گرفتیم که پنهانی باهم باشیم.امادوباره مامانم فهمیدوایندفعه اونم رفت به مامانش گفت ومامان اونم قبول کرد.درحال حاضردوتامون داریم برای کنکورمخونیم وقراره برای دانشگاه بیادشهرماکه به من نزدیک ترباشه.مامانمم بهش گفته به من بایدثابت کنی که دخترمو خوشبخت میکنی وبااید وقتی اومدی بیای پیش مشاوراما اون قبول نمیکنه ومیگه سرم بره پیش مشاور نمیام مگه خودم عقل ندارم نمیتونم تصمیم بگیرم مامانمم میگه الاوبلا باید بیای.نه این کوتاه میادنه اون.خلاصه قبول کرد که بیاد اما تنهایی بریم تواتاق مشاور مامانم نیاد.مامانمم میگه این یه ریگی تو کفشش هست وداره پنهون میکنه چیزیو ولی به نظرمن که اینطورنیست شاید اینطوری راحت تره که مامانم نباشه.قرارهم شده تا درس هیچکدوممون تموم نشده وشغلو درامد نداره برای خواستگاری اقدام نکنه وفقط یه صیغه محرمیت بااطلاع خانواده خونده شه تا2سال دیگه یه طور کامل به عقدهم دربیایم.الان هم مامانم میگه باید این رابطرو تموم کنی من میدونم این پسریه چیزیش هست ولی اصلا اینطورنیست.چیکارکنم تا مامانم راضی بشه؟اونم میگه من اگه به تونرسم دنیاروبه اتیش میزنم.حتی جلوی هرکسی وایمیستم.(ممنون)

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

    سلام

    مشاوره قبل ازدواج برید اصلا فکر نکنم کسیو غیر دختر و پسر راه بدن داخل .

    ولی همیشه گفتیم ازدواج تو سن پایین ریسکش بالاست . معمولا این ازدواجا با یه آتیش تند شروع میشه ، بعد چندسال خاموش میشه .

    الان این دوست شما هم دقیقا مشخصه داره احساسی برخورد میکنه چون اگه یکم عاقل بود نمیگفت دنیارو به آتیش میکشمو ازین حرفا ...

    معمولا این ازدواجا وقتی پسر به سن 25_26 میرسه تازه میفهمه چیکار کرده ... تازه میفهمه نباید انقدر زود ازدواج میکرده اونموقس که یا بدون علاقه زندگیشو و زنشو تحمل میکنه یا راحت تصمیم میگیره جدا شه . چون اونموقع تو سنی نبوده که بتونه انتخاب درست کنه برای یه عمر زندگیش .

    دختر هم همینطور ، دختر هم امکان داره بعدا به خودش بیاد ببینه ای وای معیاراش تغییر کرده و لذتی از زندگیش نمیبره .

    این تاپیکم بخونید لطفا


    http://forum.moshaver.co/f122/%D8%A7...95/#post184594

    درمورد اون دو سال صیغه خوندن و محرم شدن واقعا کار اشتباهیه ... واقعا اشتباهه .

    چون مطمئنا تو این دو سال هیچکدومتون نمیتونید خودتون رو کنترل کنید و کار به رابطه ی جنسی میکشه و شما پردتون رو از دست میدید ، بعد دو سال وقتی پسره میبینه هنوز اسمت تو شناسنامش نرفته میگه ما به درد هم نمیخوریم ، من هنوز تصمیم به ازدواج ندارم ، میخوام درسم رو بخونم ، میخوام تو کارم پیشرفت کنم اگه ازدواج کنم از پیشرفت عقب میمونم .

    اونوقت شما میمونیدو کاری که نباید میکردید ، اسمی هم تو شناسنامتون نرفته .

    پس محرم شدن باشه بعد عقد .... و لطفا الان هم گولتون نزنه : ما که مال همیم پس بیا رابطه جنسی داشته باشیم ، یا برای اینکه مطمئن شم تو این دو سال یا چند سال به پام میشینی پس بیا خودم پردتو بزنم که با کس دیگه ازدواج نکنی .

    این چیزایی که میگم از فضا نیومده ها ، یا مال آدم فضاییا نیست ، عین همینا رو کلی تاپیک راجبش داریم که پسره دختره رو قال گذاشته پس حواست باشه گول این حرفارو نخوری .

    فعلا درستونو بخونید ، چندسال دیگه وقتی سربازی رفت ، کارش جور شد ، اونوقت بیاد خواستگاری و بعد عقد رسمی .
    ویرایش توسط love : 06-12-2016 در ساعت 12:27 PM

  3. 6 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

    من هم با صیغه موافق نیستم .
    دختر گلم حق رو به مادرت بده
    همونطور که خانم لاو گفتند ایشون درسش رو تموم کنه سربازی بره یه شعل مناسب هم داشته باشه
    اگر بعد از گذشت این چند سال باز هر دو نفر شما به عشقتون پایبند بودی مشکلی نیست .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  5. 3 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28737
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    9
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

    ممنونم از پاسختون ولی مشکل اینجاس که من یک دفعه بهش گفتم میخوام ازت جداشم احساس میکنم داریم ازروی بچگی تصمیم میگیریم بهم گفت اگه بری زندگیم خراب میشه وقتی هم که زندگیم خراب بشه زندگیتو خراب میکنم.من دوسش دارم نمیگم دوسش ندارم ولی اینی که گفت یه جور تهدیده ومن ازاین میترسم بهم گفت اگه ازمن جداشی وبری زندگیتو خراب میکنم همینطور که زندگیه من خراب میشه.گفت نمیشه که مال من خراب شه ولی تو نه پس زندگی توهم باید خراب شه.الان من چیکارکنم؟

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : اعتمادنداشتن مامانم برای ازدواجم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nafassss نمایش پست ها
    ممنونم از پاسختون ولی مشکل اینجاس که من یک دفعه بهش گفتم میخوام ازت جداشم احساس میکنم داریم ازروی بچگی تصمیم میگیریم بهم گفت اگه بری زندگیم خراب میشه وقتی هم که زندگیم خراب بشه زندگیتو خراب میکنم.من دوسش دارم نمیگم دوسش ندارم ولی اینی که گفت یه جور تهدیده ومن ازاین میترسم بهم گفت اگه ازمن جداشی وبری زندگیتو خراب میکنم همینطور که زندگیه من خراب میشه.گفت نمیشه که مال من خراب شه ولی تو نه پس زندگی توهم باید خراب شه.الان من چیکارکنم؟
    واقعا متاسفم که گیر همچین آدم بی عقلی افتادی .

    واقعا با این حرفش هنوزم داری بهش فکر میکنی و فکر میکنی لیاقتشو داره باهاش زندگی کنی ?!?!?!

    همین حرفشو به پدر و مادرت بگو که اونا حمایتت کنن .

    به نظر من نه الان نه پنج شیش سال دیگه ، نه هیچوقت بهش فکر نکن اگه هم خواستگاریتم اومد جواب رد بده

    نگران نباش هیچ غلطی نمیتونه بکنه ، به پدرمادرت بگو که اونا هواتو داشته باشن و در جریان تمام اتفاقا باشن که اگه نیاز شد کله خریای پسره رو به پدر مادرش گزارش بدن ، مطمئنن اونا هم تو فکر آبروشون هستن و نمیزارن پسرشون دست از پا خطا کنه .

    ولی اینو بدون هرچقدر تو بترسی و براش لاپوشونی کنی به هوای اینکه باهاش ازدواج میکنی بدون کار خودتو خرابتر میکنی و یه آتویی میشه دستش که تا برخلاف میلش عمل کردی و به هر درخواستش جواب منفی دادی زودی تهدیدت میکنه که زندگیتو خراب میکنم ، آبروتو میبرم ، عکس و فیلماتو پخش میکنم ....

    از این آدم بترس و ازش دور شو خانوادتم در جریان تمام حرفا و اتفاقات قرار بده .

  8. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نابود کردن زندگی با اعتماد بیش از حد
    توسط هامنا در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 08-02-2015, 11:02 AM
  2. به شوهرم اعتماد ندارم...
    توسط عسل22 در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 07-29-2015, 02:17 PM
  3. بی اعتمادی یا تلافی کردن
    توسط maryamnaj در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-07-2014, 02:07 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد