نوشته اصلی توسط
Adpo
سلام، ممنون از سایت عالیتون.
راستش من حدود 2، 3 سال پیش با یکی از همکلاسی هام یه رابطه ای شروع کردیم، که بعد از این مدت قراره که این تابستون عقد کنیم.
ایشون، در اوایل رابطمون، از نظر حجاب و آرایش خانمی نبودن که برای ازدواج مدنظر من باشه، و اوایل خیلی ازین بابت مشکل داشتیم تقریبا هر هفته حداقل یکبار جر وبحثمون میشد. ولی رفته رفته یک مقدار من کوتاه اومدم و یه مقدار هم ایشون، الان مشکل حجاب و آرایش نداریم ولی با گذشت زمان و شناخت هم حس میکنم با هم اختلاف داریم و سر جرو بحثامون چند بار نخاستم که دیگه ادامه بدیم، ولی ایشون خیلی پافشاری کردن تا به اینجا رسیدیم.
من یک فرد درونگرایی هستم، زیاد در مورد احساساتم حرف نمیزنم، هیجانی نیستم، و خیلی کلی نگر، ولی ایشون بسیار احساسی برونگرا و هیجانی، اگر از یک چیزی احساس نگرانی کنند نمیتونم آرومش کنم، مث اینکه حرف منو قبول نمیکنه، آروم نمیشه تا اینکه یکی دیگه یه چیزی بهش بگه، سر چیزای جزیی خیلی حساسیت نشون میدن، چیزایی که معلوم نیس اصلا اتفاق بیفته یا نه، تو خانواده ی اونا مادرشون تصمیم گیرنده ی اصلی ان، ولی تو خانواد ه ی ما بر عکس، احساس میکنم بعضی اختلافاتمون از این نظره، گذشته از اینها هنوز عقد نکرده، تو جرو بحثهامون بعضی کلماتی بکار میبرن که توهین محسوب میشه اما همش تکرار میکنه و من اصلا نمیتونم اینو تحمل کنم، اخیرا خیلی بهتر شدیم و اوایل شدید تر بود، واسه همین نمیدونم با این شرایط میتونیم با هم ازدواج کنیم یا خوب نیست، البته میگه که به من علاقه داره ولی آیا این توهین کردنا هم به این معنیه؟ مثلا حرف مردم برای من اصلا مهم نیست اما اونا خیلی به این توجه میکنن. مهربون و قابل اعتماده، خانوادشم خوبه اما نمیدونم چه کاری درسته.
هردو 23 سالمونه.
یه چیز دیگه ای که خیلی اذیتم میکنه رابطه ی ایشون با خانوادمه. ما آنچنان خانواده ی گرمی نیستیم، و آنچنان قربون صدقه ی هم نمیریم، واسه همین، این رفتار مادرمو میذاره به حساب محل نذاشتن.