نوشته اصلی توسط
zahrafj
سلام خسته نباشید
من 32 سالمه شوهرمم 32 ساله هستش.و یه فرزند دختر 9ماهه داریم.من شوهرم تو عصبانیتش خیلی فحش های بد میده خیلی بده تا منو فاحشه میخونه حتی روم نمیشه اون کلمه رو بگم و حتی من رو نسبت میده به دیگران و میگه تو در گذشته چنین فاحشه ای بودی در صورتی که من اینحوری نبودم و اگرم بودم الان مادر بچه اش هستم زن خوبی براش هستم که تمام مسایل دینی رو در قبال زندگی زناشویی انجام میدم مادر خوبی برای بچه اش هستم ولی اون با حرفاش دارم منو میکشه از خودم تعجب میکنم که با اینهمه توهین چه جوری غرورم اجازه میده کنارش باشم من کم کم دارم هویت خودم رو فراموش میکنم بعضی وقتها منو مثله یه آدم اضافی از خونه میندازه شاید شده 2 شب قتی زنگ میزنم میام خونه میگم مگه من زنت نیستم منو اینوقت شب از خودت طرد میکنی میگه تو از خون من نیستی بعد یه روز پشیمون میشه میفهمم ولی چه فایده ای داره من دلم شکسته انگار یه میخ رو بزنی به دیوار میخ رو در بیاری ولی جای میخ تا سالها میمونه و بدتر اینکه من غرورم خیلی جریحه دار میشه خیلی زیاد....نمیدونم امروز بخودم گفتم دیگه طلاق بگیرم با دخترم از این شهر برم شهر خودم....نمیدونم چیکار کنم