سلام الان چند وقته از دست خانوادم عاصیم میگن باید تو زمان حال زندگی کرد و گذشته رو فراموش کرد اما من هنوز نتونستم حس میکنم پدر و مادرم با تنبلی ها و بی خیالی هاشون خیلی حقمو پایمال کردن بزرگترینش هم سر ماجرای ارتودنسی من بود مادر من همیشه وقتی پیش یک نفر میره که براش کاری انجام بده حتی پولی انگار باهاش قرارداد بسته باشه تا اخر عمر باید همون جا بره این بارم به دندونپزشکش اعتماد کرد و برای ارتودنسی پیش کسی رفتیم که اون گفت شما اگه از یه ارتودنتیست هم بپرسی میگه که پلاک هایی که می چسبونه اگا چیز خیییلی سفت نخوره کنده نمیشه اما همون روز اول 15تاش برا من کنده شد منم که دوستامو دیده بودم ارتودنسی کرده بودن به مادرم گفتم که دیگه اون جا نریم اما گوش نکرد و حتی دکتره هم به من تهمت زد که خودت کندی و از اون روز اشکای من شروع شد و بعد از چهار سال اگه عکس دندونای منو ببینی میگی ارتودنسی لازمه شدید بعد چهارسال درست نشد و مادرمم پول کاملو داد بعدم گفتن دکتره مرده این هیچی الان به خاطر بنایی تو زیرزمین هستیم که پنجره به حیاط داره اول مشکلی نبود طبقه چهارم ساختمان روبه رو خالی بود ولی بعد مستاجر امد و یه بار دیدم که یه اقایی سرشو از پنجره کرده بیرون منم لباس تو خونه سر باز به مادرم میگم تو که دعا نماز میخونی باید بدونی که اگه احتمال دیده شدن از نامحرم هست باید خودتو بپوشونی منم گفتم نمیخواد پنجره رو ببندی حالا که تابستونه فقط یه پارچه میزنیم ولی انگار نه انگار که چادر تو خیابون سر میکنه از بنایی که ازش میپرسم هی میگه به تو ربط نداره برا من مهمه که زودتر تموم شه اما الان دو ماهه تو زیززمین دود ماشین میخوریم خب منم خسته شدم اما در جواب این که بگه مثلا یه ماه دیگه طول میکشه همه چی رو به اعصاب ربط میده و مبگه حرف زیاد نزن حالا خودشو نمیگه که سرتاسر زندگیش تو کار مردم فضولی کرده من به چادری که سر میکنم اعتقاد دارم ولی اون به حجاب و دین من به تمسخر نگاه میکنه خدا جوابشو بده که فقط ادای دین دار در میاره بعد با مردای غریبه خوب قربون صدقشون میره برای تفریح کردن پارک رفتن و کلا بیرون رفتن باید التماسشون کنم که هیچ وقتم جواب نمیده و سر تا سر سال تو خونه نشستیم دارم دیوونه میشم اعصابم خرد شده پرخاشگر شدم با تمام اینا تو دانشگاه سراسری از رشته های پیراپزشکی میخونم و تلاش میکنم ایندمو به خاطر این عوضی ها از بین نبرم منو راهنمایز کنید