نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مشکلات خاص خانوادگی

936
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29737
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات خاص خانوادگی

    سلام، وقت همتون بخیر
    ۱۵ ماه که ازدواج کردم با ی خانمی که مادرشون فوت شده و ی برادر کوچیک داشتن و ی پدر، این خانوم از ابتدا نگفت که پدرش مشکل روانی داره بعد ۱۳ روز از تاریخ عقد فهمیدم، زندگیم از اون زمان رو به افول رفت، پدرش همش قاطی میکرد فحش میکشید به زنم، باورتون نمیشه روز مراسمم همش تنم میلرزید که نکنه باباش دوباره فاز عوض کنه آبروم جوو مهمونا بره، گند ترین روز زندگیم بود
    خانوم ابتدا همش باباش نفرین میکرد که خدا کنه زودتر بمیری و اینکه زندگی منو نابود کرده حالا بعد گذشت ی سال همچین به پدر و برادرش چسبرده که اصلا نمیگه من کیم، خدا شاهده کم تو این مدت بهش محبت نکردیم، کم هواشو نداشتیم، دستشون خالیه و ما رعایت همه جاشونو کردیم، داداشش بی احترامی کرد صبر کردم با وضعیت پدرش ساختم و زجر کشیدم
    رفتم با پدرش حرف بزنم قاطی کرد هرچی اومد تو دهنش بم گفت، زنم بجای اینکه هوای منو داشته باشه طرف باباشو گرفته
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر کینه شده تو دلم، شاید باورتون نشه قران میخونم یادم نمیره ذکر میگم یادم نمیره
    وافعا نمیدنم چیکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مشکلات خاص خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aaa8 نمایش پست ها
    سلام، وقت همتون بخیر
    ۱۵ ماه که ازدواج کردم با ی خانمی که مادرشون فوت شده و ی برادر کوچیک داشتن و ی پدر، این خانوم از ابتدا نگفت که پدرش مشکل روانی داره بعد ۱۳ روز از تاریخ عقد فهمیدم، زندگیم از اون زمان رو به افول رفت، پدرش همش قاطی میکرد فحش میکشید به زنم، باورتون نمیشه روز مراسمم همش تنم میلرزید که نکنه باباش دوباره فاز عوض کنه آبروم جوو مهمونا بره، گند ترین روز زندگیم بود
    خانوم ابتدا همش باباش نفرین میکرد که خدا کنه زودتر بمیری و اینکه زندگی منو نابود کرده حالا بعد گذشت ی سال همچین به پدر و برادرش چسبرده که اصلا نمیگه من کیم، خدا شاهده کم تو این مدت بهش محبت نکردیم، کم هواشو نداشتیم، دستشون خالیه و ما رعایت همه جاشونو کردیم، داداشش بی احترامی کرد صبر کردم با وضعیت پدرش ساختم و زجر کشیدم
    رفتم با پدرش حرف بزنم قاطی کرد هرچی اومد تو دهنش بم گفت، زنم بجای اینکه هوای منو داشته باشه طرف باباشو گرفته
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر کینه شده تو دلم، شاید باورتون نشه قران میخونم یادم نمیره ذکر میگم یادم نمیره
    وافعا نمیدنم چیکار کنم

    دوست عزیز قبل از هر ناراحتی شما باید واقعیت این خانواده و مشکلاتش رو قبول کنید

    چون اگر قرار به ادامه باشه شما باید بدونید قراره چه اتفاقاتی رو تحمل کنید ...

    بهتره در این مورد حتما" با همسرتون گفتگویی قاطع انجام بدید و اینکه اگر فرد قابل اعتمادی در خانواده ها هست برای وساطت استفاده کنید

    مشاوره ای حضوری انجام بدید و شرایط رو بسنجید و گرنه باید تصمیم سختی در زندگیتون بگیرید

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکلات خاص خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aaa8 نمایش پست ها
    سلام، وقت همتون بخیر
    ۱۵ ماه که ازدواج کردم با ی خانمی که مادرشون فوت شده و ی برادر کوچیک داشتن و ی پدر، این خانوم از ابتدا نگفت که پدرش مشکل روانی داره بعد ۱۳ روز از تاریخ عقد فهمیدم، زندگیم از اون زمان رو به افول رفت، پدرش همش قاطی میکرد فحش میکشید به زنم، باورتون نمیشه روز مراسمم همش تنم میلرزید که نکنه باباش دوباره فاز عوض کنه آبروم جوو مهمونا بره، گند ترین روز زندگیم بود
    خانوم ابتدا همش باباش نفرین میکرد که خدا کنه زودتر بمیری و اینکه زندگی منو نابود کرده حالا بعد گذشت ی سال همچین به پدر و برادرش چسبرده که اصلا نمیگه من کیم، خدا شاهده کم تو این مدت بهش محبت نکردیم، کم هواشو نداشتیم، دستشون خالیه و ما رعایت همه جاشونو کردیم، داداشش بی احترامی کرد صبر کردم با وضعیت پدرش ساختم و زجر کشیدم
    رفتم با پدرش حرف بزنم قاطی کرد هرچی اومد تو دهنش بم گفت، زنم بجای اینکه هوای منو داشته باشه طرف باباشو گرفته
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر کینه شده تو دلم، شاید باورتون نشه قران میخونم یادم نمیره ذکر میگم یادم نمیره
    وافعا نمیدنم چیکار کنم

    سلام

    خیلی متاسفم از آنچه که خواندم ولی عزیز مقصر اصلی خود شما هستید که بدون شناخت و بررسی کافی ازدواج کردید و به قول خودتان روز ازدواج به فکر قاطی کردن پدر ایشون و حفظ ابروی خود بوده اید

    نه زندگی مشترک آینده خود.

    کوتاه سخن:

    لطفا اصلا فعلا بچه دار نشید

    با توجه به گزارش شما احتمال بیمار بودن خود همسر شما نیز با توجه به سابقه بیماری پدر ایشون میره

    به یکی از همکاران مشاور ما هر دو با هم رجوع کنید.


    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد