سلام
خسته نباشید
من مریم بیست و چهار ساله فارغ التحصیل رشته ی علوم تربیتی قصد ادامه تحصیل هم دارم به علت فعالیت های هنری تو جامعه زیاد حضور دارم
خواستگارای زیادی دارم
تو این ماه چهار تا خواستگار داشتم
که سه تاشون منو نپسندیدن تا حتی که وقتی اومدن خونمون نه چایی خوردن نه میوه نه سوالی درباره ی من پرسیدن راستیتش دلم خیلی گرفت
درصورتی که من ظاهر بدی ندارم به اراستگی ظاهریمم می رسم درسته چادری نیستم اما حجابم متعادله
امروزم چهارمیش داره برام میاد با تحصیلات سیکل و کارگاه نجاری داره و گفته زنم نباید ادامه تحصیل بده و سر کار هم نباید بره
من شاید در اینده شاغل نشم و لی چنین حرفی نشون می ده ما طرز فکرامون خیلی فرق داره
اولش به مادرم گفتم حاضر نیستم با کسی که تحصیل نکرده ازدواج کنم و ازش خواستم در این باره دیگه با من حرفی نزنه
اما متاسفانه مادرم یه اخلاقی داره که تو مسائلی که مربوط به منه اول با دیگران (خواهرمو خالم) مشورت می کنه بعد بامن در صورتی که از چنین چیزی اصلا راضی نیستم
حالا هم خواهرم بزرگترم مدام بم می گه همه چیز که تحصیل نیست تحصیل که شعور نمی اره مهم خوب بودنه خودم چنین چیزی رو قبول دارم اما تفاوت تحصیلی اختلاف فرهنگی می یاره
مدام می گن اگه بخوای سخت بگیری سنت می ره بالا ممکنه دیگه کسی نیاد خواستگاریت اونوقت چند سال دیگه سخت پشیمون می شی
حرفاشون عذابم می ده ته دل منو خالی می کنه
در صورتی که من اعتقاد دارم ادم های هم فرکانس همدیگرو جذب می کنن حالا اون خواستگار که پسر سیکله داره برای من میاد در صورتی که ته دلم راضی نیستم
این وضعیت خواستگارا و دخالت خانوادم خیلی داره عذابم می ده نمی دونم دیگه باید چکار کنم