نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: احساس نگرانی

1848
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30023
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    احساس نگرانی

    سلام
    21 سالمه و دانشجو
    يه مدت حالم يجوريه
    نه ماهي ميشه
    شايد نتونم خوب با جملات بيانش کنم
    ترس دارم نه از کسي يا چيزي
    سرم که گرم باشه حاليم نيست اما وقتي بخودم ميام
    همش اين افکار که من کيم؟ من چيم؟ يني چي الان اينجام؟ اينجا کجاست؟ يجوري مثلا چرا جسمم اينه؟
    چرا هستم؟ چرا وجود دارم؟ چرا توو این دنیام؟ و حتي وقتي به بزرگي اين دنيا و کوچيکي خودم فکر ميکنم ترس برم ميداره
    گاهي انقد اين افکار ازارم و ترس برم ميداره که فشارخون و ضربان قلبم به شدت بالا ميره...
    ترس از مرگ هم ندارم که بگم از مردن ميترسم نيست مرگ برام بهرتين هديه الهي هست و دوسش دارم اما اين حالات و افکار داره ديوونم ميکنه
    کلي آزمايش دادم از نظر جسمي سالمم فکر کردم قلبم ضعيف باشه يا خون کم به مغذم برسه.. اما اينا نبود
    نميدونم نشونه افسردگيه يا الاعمش يا شايد يه مشکل ديگه دارم
    ممنون ميشم راهنماييم کنيد

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : من کی ام؟ {راهنماییم کنید}

    سلام

    بهتره در این مورد حضورا با یه روانشناس بالینی صحبت کنید که البته در کارش با تجربه باشه

  3. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : من کی ام؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط rabid نمایش پست ها
    سلام
    21 سالمه و دانشجو
    يه مدت حالم يجوريه
    نه ماهي ميشه
    شايد نتونم خوب با جملات بيانش کنم
    ترس دارم نه از کسي يا چيزي
    سرم که گرم باشه حاليم نيست اما وقتي بخودم ميام
    همش اين افکار که من کيم؟ من چيم؟ يني چي الان اينجام؟ اينجا کجاست؟ يجوري مثلا چرا جسمم اينه؟
    چرا هستم؟ چرا وجود دارم؟ چرا توو این دنیام؟ و حتي وقتي به بزرگي اين دنيا و کوچيکي خودم فکر ميکنم ترس برم ميداره
    گاهي انقد اين افکار ازارم و ترس برم ميداره که فشارخون و ضربان قلبم به شدت بالا ميره...
    ترس از مرگ هم ندارم که بگم از مردن ميترسم نيست مرگ برام بهرتين هديه الهي هست و دوسش دارم اما اين حالات و افکار داره ديوونم ميکنه
    کلي آزمايش دادم از نظر جسمي سالمم فکر کردم قلبم ضعيف باشه يا خون کم به مغذم برسه.. اما اينا نبود
    نميدونم نشونه افسردگيه يا الاعمش يا شايد يه مشکل ديگه دارم
    ممنون ميشم راهنماييم کنيد

    اولا در فکر کردن خودتون رو دچار وسواس و سرگردانی نکنید ...

    این حالت خوبیه و باعث میشه شما به جوابهایی برسید ولی نه با این رفتار که خودتون رو گیج و سرگردان کردید

    مطالعه کنید ... در قران بیشتر جستجو کنید و سعی کنید به فکرتون جهت بدید ...

    انسان تشکیل شده از دو بعد متفاوت است. جسم و روح

    «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَآئِكَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِینٍ‏ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ من رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛[صاد،آیات ۷۱-۷۲]

    آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من آفریننده‏ ى بشرى از گِل هستم. پس همین كه او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، سجده‏ كنان براى او به خاك افتید.»

    جسم عضوی مادی است كه از گوشت و استخوان و... ساخته شده است. شگفتی های جزء مادی انسان اندک نیست. و به هر بخش نظر بیفکنیم، معجزات بسیاری می بینیم. معجزاتی که به دلیل تکرارشان، برایمان عادی شده است. معجزاتی که در سیستم بینایی، بویایی، هاضمه، تولید مثل و ... وجود دارد و سالیان سال بشر در صدد کشف عجائب آن است و هنوز مسائل شگفت انگیزش به پایان نرسیده است. شگفتی هایی که هر صاحب عقلی را به تامل وادار می کند.

    اما جزء دیگر روح انسان است با شئون مختلف و گسترده، و استعدادهایی که بسیار فرارتر از نیاز عالم مادی است همین بخش است که عنصر اساسی انسان را تشکیل می دهد. و تمام شئون مختلف انسان را مدیریت می کند،شئونی مثل رشد و فعالیت های فیزیولوژی انسان، ادراک های حسی، تا درک های عقلی و ... و اگر لحظه ای روح نباشد، جسم رو به فساد می گذارد.
    این روح نشانی از امتداد ماست. چون اجزای مادی بدن به سرعت از بین می روند. اما روح چنین فنائی ندارد. و به همین دلیل انسان تا ابدیت به پیش می رود. و مرگ جز پلی نیست که انسان را از مرحله ای به مرحله دیگر وارد می کند. همانگونه که با تولد، از فضای محدود و تنگ رحم، به عالمی وسیع وارد شد، با مرگ نیز از محدودیت ها و حصارهای عالم ماده خارج شده و وارد عالم وسیع تری می شود.

    روح می تواند آنچنان دربند عالم ماده شود که پاهای رفتنش نابود شده و در دنائت ها و حقارت های ماده ماندگار شود و به زانو بیفتد:
    «وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا؛[مریم/۷۲]
    ظالمان را- در حالى كه (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده ‏اند- در آن رها مى ‏سازیم.»



    که در این صورت با اتمام زندگی مادی، اثر غفلت کنار می رود و به درک می رسد! درک جایگاه و موقعیتی که خود برای خویش ساخته :
    «كلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَترَوُنَّ الجْحِیمَ؛[تکاثر، آیات۵و۶]
    حقا، اگر از روى یقین بدانید، البته جهنم را خواهید دید»



    و آن هنگام است که شعله های آتش قلب او را می سوزاند:
    «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفْدَةِ؛[همزه، آیات ۶و۷]
    آتش افروخته خداست، * كه بر دلها غلبه مى ‏یابد.»



    که او محتاج نظر خداست، اما خود را فرسنگ ها از آن دور کرده و آن هنگام خدا به او نظر نمی کند:
    «أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ؛[آل عمران/۷۷]
    آنها بهره ‏اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى ‏گوید و به آنان در قیامت نمى ‏نگرد و آنها را (از گناه) پاك نمى ‏سازد.»



    و اگر روح در عالم ماده، اسیر مادیات حقیر نشد، از تغیرات مادی فراتر رفت و با ترک ماده به اطمینان رسید مزد اطمینان او، رضوانی است که او را به بی نهایت متصل می کند و خطاب های گوش نواز او را می شنود:
    «یَأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ* ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً* فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى* وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ؛[فجر، آیات ۲۷-۳۰]
    اى روح آرامش یافته، * خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد، * و در زمره بندگان من داخل شو، * و به بهشت من درآى.»
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30023
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من کی ام؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اولا در فکر کردن خودتون رو دچار وسواس و سرگردانی نکنید ...

    این حالت خوبیه و باعث میشه شما به جوابهایی برسید ولی نه با این رفتار که خودتون رو گیج و سرگردان کردید

    مطالعه کنید ... در قران بیشتر جستجو کنید و سعی کنید به فکرتون جهت بدید ...

    انسان تشکیل شده از دو بعد متفاوت است. جسم و روح

    «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَآئِكَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِینٍ‏ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ من رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛[صاد،آیات ۷۱-۷۲]

    آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من آفریننده‏ ى بشرى از گِل هستم. پس همین كه او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، سجده‏ كنان براى او به خاك افتید.»

    جسم عضوی مادی است كه از گوشت و استخوان و... ساخته شده است. شگفتی های جزء مادی انسان اندک نیست. و به هر بخش نظر بیفکنیم، معجزات بسیاری می بینیم. معجزاتی که به دلیل تکرارشان، برایمان عادی شده است. معجزاتی که در سیستم بینایی، بویایی، هاضمه، تولید مثل و ... وجود دارد و سالیان سال بشر در صدد کشف عجائب آن است و هنوز مسائل شگفت انگیزش به پایان نرسیده است. شگفتی هایی که هر صاحب عقلی را به تامل وادار می کند.

    اما جزء دیگر روح انسان است با شئون مختلف و گسترده، و استعدادهایی که بسیار فرارتر از نیاز عالم مادی است همین بخش است که عنصر اساسی انسان را تشکیل می دهد. و تمام شئون مختلف انسان را مدیریت می کند،شئونی مثل رشد و فعالیت های فیزیولوژی انسان، ادراک های حسی، تا درک های عقلی و ... و اگر لحظه ای روح نباشد، جسم رو به فساد می گذارد.
    این روح نشانی از امتداد ماست. چون اجزای مادی بدن به سرعت از بین می روند. اما روح چنین فنائی ندارد. و به همین دلیل انسان تا ابدیت به پیش می رود. و مرگ جز پلی نیست که انسان را از مرحله ای به مرحله دیگر وارد می کند. همانگونه که با تولد، از فضای محدود و تنگ رحم، به عالمی وسیع وارد شد، با مرگ نیز از محدودیت ها و حصارهای عالم ماده خارج شده و وارد عالم وسیع تری می شود.

    روح می تواند آنچنان دربند عالم ماده شود که پاهای رفتنش نابود شده و در دنائت ها و حقارت های ماده ماندگار شود و به زانو بیفتد:
    «وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا؛[مریم/۷۲]
    ظالمان را- در حالى كه (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده ‏اند- در آن رها مى ‏سازیم.»



    که در این صورت با اتمام زندگی مادی، اثر غفلت کنار می رود و به درک می رسد! درک جایگاه و موقعیتی که خود برای خویش ساخته :
    «كلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَترَوُنَّ الجْحِیمَ؛[تکاثر، آیات۵و۶]
    حقا، اگر از روى یقین بدانید، البته جهنم را خواهید دید»



    و آن هنگام است که شعله های آتش قلب او را می سوزاند:
    «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفْدَةِ؛[همزه، آیات ۶و۷]
    آتش افروخته خداست، * كه بر دلها غلبه مى ‏یابد.»



    که او محتاج نظر خداست، اما خود را فرسنگ ها از آن دور کرده و آن هنگام خدا به او نظر نمی کند:
    «أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ؛[آل عمران/۷۷]
    آنها بهره ‏اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى ‏گوید و به آنان در قیامت نمى ‏نگرد و آنها را (از گناه) پاك نمى ‏سازد.»



    و اگر روح در عالم ماده، اسیر مادیات حقیر نشد، از تغیرات مادی فراتر رفت و با ترک ماده به اطمینان رسید مزد اطمینان او، رضوانی است که او را به بی نهایت متصل می کند و خطاب های گوش نواز او را می شنود:
    «یَأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ* ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً* فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى* وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ؛[فجر، آیات ۲۷-۳۰]
    اى روح آرامش یافته، * خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد، * و در زمره بندگان من داخل شو، * و به بهشت من درآى.»

    ممنون از جواب کاملتون
    من با قرآن انس دارم و میخونم و تووش فکر میکنم
    اما ترس برم میداره که بودن من واقعیه
    ینی تا الان نمیدونستم من کیم
    یا شاید الان خودمو گم کردم
    نمیدونم
    ینی یه خدایی هست که همچی آفریده همچی دست اونه و منو خلق کرده
    آخه برای چی
    من باید چیکار کنم
    چرا الان هستم
    ...
    کاش اصلا این فکرا به ذهنم نمیرسید و منم مث همه آدمای دیگه به زنگدگیم میرسیدم
    ینی بقیه خودشون شناختن خداشون شناختن و میدونن چرا اینجان و فقط من نمیدونم؟یا خودشونم نمیدونن کین فقط میگذرونن بدون اینکه فکر کنن؟
    بخودم نگاه میکنم میترسم واقعا این منم که خدا خلقم کرد
    @ashkan2
    بله میخوام ازین افکار خلاص شم حتی به قیمت اینکه توو جهالت بمونم چون واقعا ترسناکه

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30023
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من کی ام؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ashkan2 نمایش پست ها
    کلا سعی کن بیخیال باشی نسبت به افکار منفی... زندگی ینی افکار منفی و ازار دهنده نیاد سراغت... اینکه تو از سوالاتت رنج می بری یه سری فکر منفیه... یا فقط نشستی و هی از خودت سوال می کنی... این افکار منفی که ناراحتت می کنه مثل حرفای شیطونه... خدا دوست نداره کسی رو ناراحت کنه.
    اتفاقا آدم مذهبی نیستم اما خب اعتقاد دارم
    کاش حداقل یه مشغله فکری بود که باعث میشد کمتر فکر کنم
    زیاد فکر کردنم همچین خوب نیست باید سعی کنم فکرمو متمرکز کنم
    از هیچی لذت نمیبرم، همچی برام بی معنی..

  8. کاربران زیر از rabid بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : من کی ام؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط rabid نمایش پست ها
    اتفاقا آدم مذهبی نیستم اما خب اعتقاد دارم
    کاش حداقل یه مشغله فکری بود که باعث میشد کمتر فکر کنم
    زیاد فکر کردنم همچین خوب نیست باید سعی کنم فکرمو متمرکز کنم
    از هیچی لذت نمیبرم، همچی برام بی معنی..
    گفتی نه ماه پیش اینجوری شدی

    اون موقع اتفاقی برات افتاد که باعث همچین افکاری بشه؟

  10. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد