نمایش نتایج: از 1 به 19 از 19

موضوع: اختلاف با خانواده

1955
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    اختلاف با خانواده

    با سلام من 1 دختر 22 ساله هسم چند وقتیه با خانواده ام مشکل پیدا کردم میدونم خودم مقصرم اما .......
    خسته شدم از این وضیعیت دلم میخواد آزاد باشم ولی خیلی محدودم انگار تو خونه حبس شدم میخوام فرار کنم چیکار کنم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رسیدم ته خط

    با فرار کردن میدونی چی بدست میاری؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    آزادی

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رسیدم ته خط

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    آزادی
    اتفاقا برعکس، صاف میری تو زندان
    بدبختی و اوارگی میادسراغت، اولین نفری که سر راهت قرار بگیره تا بفهمه فرار کردی میبرت ی جایی که خدا میدونه چه سرنوشتی برات رقم بزنه... اعتیاد،دزدی،بیمارهای مهلک و کشنده مثل ایدز، بدنامی، بی کس و تنها شدن، اینده سیاه و پوچ، از دست دادن همه چیز

    اون روزه که به خودت میای و میبینی خانواده بهترین دوست و داسوزت بودن و قدر ندونسی

    هر زندگی سختی خودشو داره ، یمقدار سختگیری از طرف خانواده طبیعی و عادیه نباید سرشکسته بشی و خودتو عذاب بدی
    اگه برا خانوادت بی ارزش بودی کاری به کارت نداشتن، ولی وقتی مراقبتن بدون که مهمی و نمیخوان ضربه بخوری

  5. کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    آخه تا. کی مراقبت دلم میخواد با دوستام برم بیرون ولی هیچوقت این اجازه رو ندارم جوونیم هدر رفت هیچ نشاطی تو زندگیم نیی

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رسیدم ته خط

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    آخه تا. کی مراقبت دلم میخواد با دوستام برم بیرون ولی هیچوقت این اجازه رو ندارم جوونیم هدر رفت هیچ نشاطی تو زندگیم نیی
    بلاخره هر خانواده ای یکسری معیارها برای پرورش و مراقبت از فرزنداشون دارن... قطعا اونا نمیخوان تورو اذیت کنن بلکه میخوان تا وقتی پیششونی و ازدواج نکردی ازت به بهترین شکل مراقبت کنن.. سعی کن باهاشون کلنجار نری، احترامشونو حفظ کن... تاکید میکنم احترام بزرگترتو نگهدار و سعی کن بیشتر وقتتو با خانوادت سپری کنی... گهگاهی دوستات رو بیار منزل تا خانوددا ببینن و بشماسنشون تا خیالشون راحتتر باشه

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    تو این 22 سال احترامشونو نگه داشتم ولی الان دیگ نمیتونم مشکل من اینه تازه با 1 پسر آشنا شدم اما بخاطر محدودیت نمیتونم ببینمش برا همین. همش با خانواده ام دعوام میشه

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رسیدم ته خط

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    تو این 22 سال احترامشونو نگه داشتم ولی الان دیگ نمیتونم مشکل من اینه تازه با 1 پسر آشنا شدم اما بخاطر محدودیت نمیتونم ببینمش برا همین. همش با خانواده ام دعوام میشه
    دقیقا اوناهم میدونن و واسه همین نمیخوان راه اشتباه رو بری. پس بیخیال این چیزا شو

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    چرا بیخیال شم چرا راه اشتباهیه 22 سال پاک زندگی کردم تا ازدواج خوبی داشته باشم ولی وقتی قرار نیس ازدواج کنم چرا باید جوونیمو هدر بدم

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    اینجا مگ مشاوره انلاین نیست؟ پس چرا کسی راهنمایی نمیکنه؟

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18720
    نوشته ها
    315
    تشکـر
    117
    تشکر شده 142 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : رسیدم ته خط

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    چرا بیخیال شم چرا راه اشتباهیه 22 سال پاک زندگی کردم تا ازدواج خوبی داشته باشم ولی وقتی قرار نیس ازدواج کنم چرا باید جوونیمو هدر بدم
    چرا نمیخواید ازدواج کنید؟

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30051
    نوشته ها
    333
    تشکـر
    105
    تشکر شده 170 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    به پدر و مادرتان بگویید می خواهید ازدواج کنید و تمام....

    اگر از این حرف می ترسید بروید این جمله را در درون یک برگه بنویسید و در ی جایی قرار دهید که مثلا ماما به ان جا سر می زند مثلا یخچال

    اگر هم مشکلتان دوست است . دوستان راست می گوید من هم جای انان بودم حاظز نبودم فرزندم با هر کسی راه برورد چون فرزندمان که از سر راه نیومده که ....

    برای این که رابطه تان با دوستانتان خوب شود و پدر و مادر اجازه دهند شما به راحتی با هم راه بروید همین بهتر که ان ها را دعوت کنید تا مادرتان با انان اشنا شود...

    دوستی با جنس مخالف و نگاه کردن به نامحرم تیری است که از سمت شیطان به شما شلیک می شوداما اثار این تیر چقد وحشتناک خواهد بود ا... و اعلم....


    یک سری صحبت های زیبا راجب پدر و مادر من انجام دادم اما کجا و این که بخواهم لینکش را بدهم نمی دانم چون با انجمن تازه اشنا شدم و هنوز زیاد خوب نمی توانم با ان کار کنم اما گمانم موضوعش عشق چیست بود....



    الان شما در بهترین سن ازدواج قرار دارید کافی است بگویید من می خواهم ازدواج کنم و مطمن باشید هرگاه پدر و مادر احساس کردند که فرزندانشان صلاحیت ازدواج را دارد برایشان سریع و به سرعت استین بالا میزنن

    چون ارزوی هر پدر و مادری دیدن عروسی یا دامادی فرزندش است...

    همین الان برو و شجاع باش و دست پدر و مادرت را ببوس

    شاید برای بوسیدن دست پدر یا مادر نیاز باشد غرورت را زیر پا بگذاری اما این کار را هم بکن چون به همه تجربه یک بار زندگی کردن داده میشود.

    شب خوش....
    ویرایش توسط Microsoft : 08-12-2016 در ساعت 03:36 AM

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رسیدم ته خط

    من درمورد زندگی شما به طور کامل اطلاع ندارم نمیدونم خانواده شما چجوره ممکنه یه سری رفتاراشون درست باشه اما به طور کلی خانواده های بیش از حد سخت گیر فقط به فرزندشون اسیب میزنن .فرد باید وارد اجتماع بشه تا با ادمای اطرافش اشنا بشه اما وظیفه ی خانواده حبس کردن و دستور دادن نیست بلکه وظیفه دارن برای فرزندشون وجدان اخلاقی بوجود بیارن و اونقدر به اون نزدیک بشن که این حس بد در فرزندشون ایجاد نشه من خودم در حدی با مادرم صمیمی هستم که از همه ی وقایع روزمره یا در ارتباط با جنس مخالف ایشونو مطلع میکنم .تازه کلی هم کیف میکنم و خودم با رقبت اینارو به مادرم میگم به نظرم شما هم یه مشاوره با خانواده برید .مشاور میتونه کمک کنه.

  15. 3 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    ممنونم دوستان از راهنماییتون
    دوس دارم ازدواج کنم خانوادمم میدونن اما نمیدونم چرا نمیشه خواستگار م زیاد دارم اما قسمت نمیشه پدر و مادرمو درک میکنم ولی دیگ خسته شدم

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رسیدم ته خط

    سلام فرشته جان
    ببخشید این سوال را میپرسم فقط برای اینکه شرایط را تصور کنم، آیا از شما در این سالها موردی دیدند دال بر اینکه شیطنتی کرده باشید؟

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    مامانم 1 چند باری فهمید ولی ب روی خودش نیاورد

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28890
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    1
    تشکر شده 13 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رسیدم ته خط

    اگه منو می گی اونقدر کتاب بخون و اطلاعات در مورد مشکلات و راه بیانشون اطلاعات کسب کن تا بدونی چطور قدرت سخنرانی و کنترل اوضاع و قانع کردن افراد رو بدست بیاری.باید به دید یه فرد عاقل و فهمیده بهت نگاه کنن نه کسی که می خواد فرار کنه از مشکلات. هرچه اطلاعاتت درباره زندگی و پیرامون زندگی و از دیگران بیشتر باشه می تونی راحت تر روی اونها مسلط بشی و نظرت رو راحت بیان و حتی تحمیل کنی(روشن کنی مسایلی رو که سنتی هستن یا ..با دلیل. ) جوری که نه دعوایی باشه نه .. . چون خانواده مهم هست و فقط این نیست که بگی ازدواج می کنم دیگه نیاز بهشون ندارم .


  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : رسیدم ته خط

    ممنون

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اختلاف با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    با سلام من 1 دختر 22 ساله هسم چند وقتیه با خانواده ام مشکل پیدا کردم میدونم خودم مقصرم اما .......
    خسته شدم از این وضیعیت دلم میخواد آزاد باشم ولی خیلی محدودم انگار تو خونه حبس شدم میخوام فرار کنم چیکار کنم؟

    تضاد بین والدین و فرزند ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكی و نوجوانی دارد . اعم از رفتار تند و سرزنش آمیز و یا محبت ها و دلسوزی های بیجا ...

    علت تضاد بین فرزندان و والدین چیست؟
    تضاد بین والدین و فرزند ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكی و نوجوانی دارد . اعم از رفتار تند و سرزنش آمیز و یا محبت ها و دلسوزی های بیجا كه به تدریج به نوعی مزاحمت آزار دهنده و بیماری زا تبدیل می گردد. این عشق های تحمیلی و رفتارهای نابجای والدین در كودكی و نوجوانی و بعد هم، دخالت و تحمیل سلیقه ها در انتخاب راه آینده ی جوانان منجر به واكنش های گاه تلخ و دور از انتظار و رنج آور از سوی فرزندان نسبت به والدین می شود . در زیر به تعدادی از رفتارهای والدین كه سبب ایجاد تضاد بین آنها و فرزندشان می شود، اشاره می كنیم.

    اسارت در دام محبت!
    محبت مادر و مراقبت های ویژه ای كه در سنین كودكی برای فرزند ضروری و غیرقابل اجتناب است اگر به موقع قطع نشود یا تغییر جهت ندهد تبدیل به عوامل بیماری زا و رفتارهای بیمارگونه می شود و به ركود رشد و یا انحراف شخصیت در كودك و نوجوان می انجامد. اسارت كودك و نوجوان در دام مراقبت دائمی پدر و مادرانی كه به این مهم توجه ندارند به آنجا می رسد كه اگر روز و شب هم در برابر فرزند خود خم و راست بشوند و تمام خواسته های او را فراهم آورند بازهم به تدریج احترام لازم را نزد فرزند خود از دست می دهند و با فقدان احترام ، عشق نیز رو به زوال می گذارد؛ زیرا كودكان و نوجوانان نازپرورده همیشه خود را وابسته احساس كرده و به اهمال و قصوری كه در حق آنان شده به خوبی آگاهند و چون از كودكی ، تمام مهارت و ابتكارهای شخصی آنان سلب شده احساس ضعف و ناتوانی می كنند و خود را تسلیم پدر و مادر و محیط و سرنوشت می دانند . در چنین شرایطی است كه احساسات ضد و نقیضی مثل نارضایتی از پدر و مادر و در عین حال ترس از دست دادن عشق آنان وجود كودك را در بر می گیرد و او را مجدداً در معرض تسلط جویی و تحمیل اراده پدر و مادر قرار می دهد . تشخیص صحیح و به موقع این علایم و برطرف ساختن عوارض ناشی از آن یكی از وظایف خطیر والدین و مربیان است.

    عشق های تحمیلی
    این شیوه مراقبت و محبت تحمیلی ، یا به عبارتی نازپروردگی و تحمیل با عشق (یعنی والدین به دلیل علاقه ی زیاد به فرزند ، آنچه را كه برای فرزندشان آرزو دارند ، به او تحمیل می كنند.) در اصل دو عامل بیماری زای شخصیت اند كه به سختی درهم عجین شده اند به طوری كه مشكل می توان آن دو را از هم جدا كرد و احیاناً هر كدام را مستقلاً مورد مطالعه قرار داد. این هر دو عامل كه از عواطف رقیق و احساسات شدید پدر و مادر نسبت به فرزندان ناشی شده چنان آرام و موذیانه در بنای شخصیت كودكان و نوجوانان رخنه و رشد می كند كه انسان تا مدت ها خطرآن را احساس نمی كند و حتی موقعی كه آثار و علائم عقب ماندگی و ركود در رشد شخصیت بروز می كند بسیاری از والدین بازهم نمی توانند به عمق فاجعه پی ببرند و زمانی هم كه این پدیده ها به وضوح آشكار می شود و والدین متوجه می شوند ، كودكان نازپرورده كه از تحمل زندگی عاجزند چون از علت واقعی بروز آن، یعنی رفتار غلط و بی رویه خود اطلاعی ندارند دست به اقداماتی می زنند كه نه تنها د رد را درمان نمی كند بلكه آن را وخیم تر و شدیدتر می نماید.

    اقداماتی مانند سرزنش، اخطار، نصیحت گویی ، تهدید و توبیخ و یا حتی وعده هایی كه هیچ كدام سرانجامی ندارند متأسفانه نتیجه ای نمی دهد. این جاست كه والدین احساس عجز می كنند و از مشاورین تربیتی كمك می خواهند.

    ناز پروردگی
    به عنوان نمونه اشاره می كنیم به مادری كه دخترش را با تمام عشق و علاقه و نازپروردگی بزرگ كرده و یكباره متوجه بی بندوباری و حتی گستاخی وی نسبت به خودش شده و می نالد كه : هیچ وقت فكر نمی كردم دخترم كه آن قدر برایش زحمت كشیده و مراقبتش كرده بودم روزی چنین رفتاری با من داشته باشد. چون درگذشته به خاطر علاقه ای كه به من داشت هر چه می گفتم بی چون و چرا می پذیرفت ولی حالا از من روی گردان شده و اعتنایی به من ، حرف ها و خواسته هایم كه صرفاً به خاطر خود اوست ندارد .

    واقعیت این است كه چنین والدینی متوجه نیستند فرمانبرداری و اطاعتی كه به زور عشق و بر آوردن تمام خواسته های فرزند باشد چیزی جز به اسارت كشیدن او از طریق نازپروردگی نیست . به عبارت دیگر اطاعتی كه از طریق عشق به كودك تحمیل می شود هرگز به رشد شخصیت و تسلط بر نفس او نمی انجامد بلكه منجر به تضعیف و شكست اراده او می شود. كودكانی كه به این طریق پرورش می یابند در سنین نوجوانی و سال های بعد ، در برابر عوامل اغواگر و اشخاص گمراه كننده به همان نسبت ضعیف و سست اراده خواهند بود. از سوی دیگر جوانانی كه با این رفتار پدر و مادر خود مواجه می شوند نه تنها احساس قدردانی نسبت به آنها نمی كنند بلكه نوعی حس كینه و بیگانگی نیز در آنها بیدار می شود.

    دخالت های غیر منطقی
    این مشكل حتی در آستانه ی ورود نوجوان و جوان به اجتماع و در مرحله ی حساس و دشوار انتخاب راه آینده نیز به گونه ای دیگر رخ می نماید. در این مواقع ، تنها دخالت های غیر منطقی و سرسختانه والدین نیست كه اثر منفی بر فكر و روح فرزندان می گذارد بلكه توصیه ها و اندرزهای خیرخواهانه ی آنها نیز درگمراه كردن فكر سالم جوانان تأثیر می گذارد. زیرا هر نوع تلقین و یا تحت تأثیر گذاشتن جوانان دراین دوره ، آنها را از رشد متعادل شخصیت و دستیابی به بلوغ كامل فكری باز می دارد. خواه آنهایی كه وابسته به پدر و مادر خود هستند و یا آنها كه سركش و نافرمان بوده و دائم دم از استقلال فكری می زنند . دسته ی اول كه همیشه زمینه آماده ای برای فرار از مسئولیت و تصمیم گیری مستقل دارند در مرحله انتخاب شغل و یا رشته تحصیلی (كه فرصتی برای ابراز عقیده و اظهار نظر شخصی است) در اثر تلقین و دخالت های بی مورد والدین این آخرین موقعیت را از دست داده و تا پایان عمر به صورت دوم شخص و عضو علی البدل زندگی می كنند. دسته ی دوم نیز كه عناد و لجاجت با پدر و مادر را پیوسته شیوه خود قرار داده واین مقاومت را دلیل اثبات شخصیت خود می دانند وقتی در مرحله ی ورود به اجتماع و انتخاب راه آینده خود با نصیحت و توصیه های خیرخواهانه پدر و مادر مواجه می شوند بدون این كه به خود زحمت فكر كردن بدهند صرفاً برای مخالفت با والدین دقیقاً راهی را انتخاب می كنند كه در جهت عكس تمایلات و خواسته های آنان باشد ؛ فقط به این جهت كه به خود و دیگران ثابت كنند كه می خواهند و می توانند خودشان راه آینده و مشی زندگی را انتخاب كنند. به این ترتیب دلسوزی ها و محبت های غیر منطقی پدر و مادر و ملاطفت های خیر خواهانه، به زودی تبدیل به نوعی مزاحمت و در نهایت موجب دلسردی می شود.

    چه باید كرد؟
    در این مرحله این سؤال همیشگی پیش می آید كه چه باید كرد تا آنها در مسیر رشد شهامت روحی و مبارزه با ضعف و جُبن (ترس) اكتسابی قرار بگیرند و گستاخ و بی پروا نشوند و دائماً از ضعف و عدم توانایی خود رنج نبرند. شاید كار مشكلی باشد اما ناممكن نیست به شرط آن كه در وهله اول به عنوان پدر و مادر سعی كنیم به آن درجه از عدالت و شهامت روحی برسیم كه فرزندان خود را نه تحت فشار و زورگویی و تحمیل عقاید خود قرار دهیم و نه آنها را به حال خود رها كنیم . نه تنبیه و سرزنش نماییم ، نه مورد ترحم و دلسوزی قرار دهیم ؛ بلكه طوری با آنها رفتار كنیم كه آنها احساس كنند همان هایی هستند كه می خواهند باشند. بنابراین ابتدا بگذاریم فرزند ما درباره موضوعی كه رنج می برد و یا احساس حقارت و عدم شایستگی می كند آزادانه صحبت كند و تمام مسائل و مشكلات خود را مطرح نماید؛ گاهی نیز سؤالی مطرح كنیم كه خودمان روشن تر شویم و هم فرزندمان احساس كند كه با تمام وجود و علاقه ی كامل ، در ناراحتی و مسائل او شریك و سهیم هستیم و بعد از تجربیات خود نقل كنیم و از افرادی یاد كنیم كه وضع مشابهی داشته اند ؛ ولی به علت برداشت های متفاوت و نحوه مقابله با مشكلات ، بر ناملایمات پیروز شدند و یا با شكست و ناكامی مواجه شده اند . به این طریق ، هم راهنمایی كرده ایم وهم انتخاب راه را به خود آنها واگذاشته ایم و مسلماً در این مراحل ، آنها انتخاب شایسته تری خواهند داشت و یا در نهایت به اختیار ، از شما یاری فكری می خواهند . چنین ارتباطی نه تنها پیوند والدین و فرزندان را خدشه دار نمی كند بلكه موجب استحكام و دوام و پیوستگی بیشتر دل ها می گردد.



    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-88472864
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد