توجه داشته باشید که به بعد موکول کردن انجام کارها فواید زیادی دارد: ساده است، می توانید کار راحت تری بکنید، می توانید موضوع را اصولا از ذهن خود خارج کنید و در نتیجه آنقدرها نگران و ناراحت نباشید،
می توانید از انجام کار دشوار اجتناب کنید، مجبور نیستید که خطر شکست را بپذیرید، می توانید خیال کسانی را که غیرمنصفانه شما را به انجام این کار تشویق می کنند راحت کنید و از سطح توقعات مردم از
خودتان بکاهید. اگر به قدر کافی انجام کار را به تعویق بیندازید، ممکن است دست از سرتان بردارند و از شدت توقع خود بکاهند.
به بعد موکول کردن کار ممکن است به شما اعتبار بدهد. دست کم تنها اشخاص بسیار خوشبخت و ثروتمند مجبور به کار نیستند. اگر کاری صورت ندهید و به خود سخت نگیرید ممکن است در وصف حال خود
بگوئید «من با بقیه فرق دارم. مجبور نیستم که زیاد کار و تلاش کنم. من سزاوار آن هستم که خوش بگذرانم و شاد باشم.»
اطلاع از فواید به تعویق انداختن انجام کارها بسیار مهم است. برای تغییر به دلایل بسیار محکمی احتیاج دارید. با اطلاع از امتیازات طفره رفتن از انجام کارها بهتر می دانید که چرا به این سادگی از آن دست نمی
کشید. از خواب بیدار می شوید و به خود می گوئید «امروز حتما فلان کار را می کنم.» این فلان کار می تواند رعایت برنامه رژیم غذایی، یا مرتب کردن میز و یا هر کار دیگری باشد که انجام آن را به تعویق انداخته
اید. در پایان روز می بینید که برنامه مورد نظر را اجرا نکرده اید. به جای گرفتن رژیم لاغری، پرخوری کرده اید، میز شما شلوغ تر از سایر روزهاست. از خود عصبانی می شوید و تعجب می کنید که چرا تا این حد
بی منطق هستید. شاید غیرمنطقی نباشید، ممکن است دلایل بسیار زیادی برای انجام ندادن آن کار به خصوص داشته باشید.
ممکن است به این نتیجه برسید که اگر تغییر نکنید بهتر است. موضوع فصل گذشته را به یاد آورید. فراموش نکنید که طفره رفتن از کارها در مواقعی سالم و منطقی است. ممکن است از آن جهت به کالج می
روید یا به کار فروشندگی بیمه مشغولید که فکر می کنید «این کار را باید بکنم.» ممکن است دیگران شما را زیر فشار گذاشته اند که این کار را بکنید اما در صمیم قلب خود علاقه ای به انجام این کار ندارید. ممکن
است از آن جهت به کلاس های درس کالج نمی روید که در حال حاضر به شرکت در این کلاس ها بی علاقه هستید. ممکن است بخواهید یکسال درس نخوانید و در این مدت به زندگیتان و اینکه از آن چه می
خواهید بیندیشید. شخصا دوبار و هربار به مدت یکسال از حضور در کلاس های دانشکده پزشکی خودداری کردم زیرا مطمئن نبودم که آیا واقعا به حرفه پزشکی علاقمند هستم تنها از آن جهت به دانشکده
پزشکی می رفتم که به روان پزشکی علاقمند بودم. به درس پزشکی علاقه نداشتم و در بسیاری از مواقع به نظرم می رسید که این همه تلاش برای
درس خواندن، جایز نیست. این دو سالی که درس نخواندم
فرصت مغتنمی بود تا به آنچه واقعا در زندگی می خواهم فکر کنم. در این دوسال احساس تعهد بسیار زیادی داشتم.