سلام دوستان.
به راهنماییهای خوبتون نیاز دارم.
من توی گذشته م از کودکی تا الان اتفاقات ریز و درشت تلخ زیادی رو از سر گذروندم.
البته توی همشون خدا کمکم کرده و با تکیه بر منطقم یا تونستم حلش کردم یا باهاش کنار اومدم اما ضربه های روحی زیادی بهم وارد شده و آثار عمیقی درونم به جا گذاشته.
تا الان بارها با خودم کلنجار رفتم و سعی کردم خودمو متقاعد کنم تا تمام اون اتفاقات رو با خودم حل کنم و به خاطراتم بسپرم و بزارمشون کنار و دیگه بهشون فکر نکنم اما انقد اذیت شدم و انقد درد عمیقی از روزهای تلخم تو قلبم حس میکنم که نمیتونم بهشون فکر نکنم.
گاهی یهویی وسط حال خوبی که دارم ممکنه در عرض یک ثانیه یه کلمه ای بشنوم یا یه چیزی ببینم که منو یاد اون خاطرات بندازه٬ همین کافیه تا حالمو از این رو به اون رو کنه و حسابی به همم بریزه و به راحتی کل روزمو خراب کنه.
متاسفانه احساسی بودن بیش از حدم باعث تشدید این حالت میشه.
گاهی فک میکنم چقد خوب میشه اگه بتونم هیپنوتیز بشم تا همه چیو فراموش کنم و دیگه هیچی یادم نیاد. اما خوب یه جوراییم میترسم از اینکار.
به نظر شما دوستان چیکار میتونم انجام بدم تا این حالتا حداقل کمتر بیاد سراغم.