نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: اقکار منفی درباره ازدواج

747
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    1111
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    اقکار منفی درباره ازدواج

    سلام.
    من تفکراتم به خاطر اتفاقاتی تو زندگیم عوض شدن.نمیدونم افکارم منفیه . میتونه به من اسیب برسونه یا نه؟؟
    ترم 2 که بودم،یکی از هم کلاسی هام ازم خواستگاری کرد.پسر خوبی بود،منم خیلی دوستش داشتم.از زمانی که خواستگاری کرد،تا زمانی که با خوانواده ش اومد خونمون،ما فقط در حد 10 دقیقه با هم حرف زدیم،که فقط به من گفت می خواد با من اشنا بشه و منم گفتم با خانواده در میون میگذارم.روز خواستگاری خوانواده ش طوری رفتار کردن که اینگار راضی به ازدواج نیستن و به اجبار اومدن خواستگاری.اونا گفتن که اگه میشه 3-4 سال دیگه اردواج کنیم.مامان بابام از این رفتار ناراحت شدن و فکر کردن من قبلا به این پسر جواب مثبت دادن و اون هم خانواده ش رو مجبور به اومدن به خواستگاری کرده.ولی من هر چه به خوانواده م گفتم باهاش ارتباطی نداشتم باور نکردن،تا زمانی که من به قرآن قسم خوردم.این بدبینی خانواده م باعث شد من جواب منفی بدم،و حتی بعد از چندین بار زنگ زدن اونا و معذرت خواهی شون،مامان بابام هم راضی شدن،ولی من دیگه اصلا دلم نمیخواست ین ازدواج سر بگیره.مشکلم اینه که من با اون پسر هم کلاسی هستم و هرروز جلو چشمامه و بعد از گذشت 2 سال هنوز این اتفاق رو فراموش نکردم.من اون رو خیلی دوست دارم . نمیتونم کس دیگه رو دوست داشته باشم،و از اونجا که قراره 4 سال دیگه هم با هم همکلاس باشیم،فکر میکنم ای موضوع بیشتر منو ازار بده.
    الان تفکر من کاملا عوض شده و دیگه دلم نمیخاد ازدواج کنم.دوس دارم تنها رندگی کنم و یه تخصص خوب بگیرم و بعد از 30 سالگی یه بچه از پرورشگاه بیارم و زندگیم رو بدون ازدواج ادامه بدم.همه دوستام با این تفکر من مخالفن.میخاستم ببینم این تصمیمات من مشکلی داره؟ممکنه فکرم عوض بشه؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    1080
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اقکار منفی

    سلام
    حرفایی رو که شما می زنید درک می کنم ولی بدون تو زندگی بعد از پدر و مادر و خواهر و برادر هیچ چیز مثل یک همسر خوب و مهربان نمی تونه تنهایی آدم رو پر کنه. شما حتی اگه یه بچه هم از پرورشگاه بیاری باز نمی تونی همه تنهاییت رو با اون پر کنی. به نظرم درسته اون همکلاسیت رو دوست داری ولی الان دیگه ازدواج با اون درست نیست چون بعد ازدواج با اون اتفاقایی که افتاده اگه خدایی نکرده با هم بحثتون بشه اولین چیزی که رابطه شما رو خراب میکنه اتفاقات گذشته و صحبت در مورد اونهاست چون به هر حال توی دعوا آدم همه چیز میگه تا از خودش دفاع کنه و اگه بحث گذشته پیش کشیده بشه رابطتتون خراب میشه. ولی بهت پیشنهاد می کنم اگه خواستگار خوب داری ازدواج کن و هم کلاسیت رو فراموش کن به دلایلی که بهت گفتم. ولی از ازدواج فرار نکن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد