سلام
دو سال با پسری اشنا شدم که همدیگرو خیلی دوست داریم الان هم خانواده من هم خانواده اون مخالفن
اول خانواده من مخالفت کرد بعد که خانواده اون دیدن خانواده من مخالفت میکنن بد دهن شدن و هر چی دلشون میخاست نثار خانواده من کردن
من و عشقم بدون هم نمیتونیم دووم بیاریم (این شعار نیس ) عشقم بدون من نمیتونه من نگرانشم ممکنه اتفاقی براش پیش بیاد
همه راه ها امتحان کردیم به واسطه گفتیم
تنها الان وضعیت داغون من و عشقم نتیجش شده طوری که هر دو از بین رفتیم
چه کنم خانواده عشقم خانواده خوبی نیستن ولی عشقم چنان بهم وابسته و عاشق که بدون من امیدی برای زندگی نداره
منم همینطور نمیتونم دوریش تحمل کنم
ما قصد ازدواج داریم در حالی که خانواده هامون نمیزارن
چه کنیم
برایمان دعا کنین
آخرش هر چی میشه خوش باشه
خیر باشه
خانواده عشقم بد جور شرور هستن
میترسم عشقم چیزیش بشه اگه عشقم چیزیش بشه من چیکار کنم
خانواده عشقم پسرشونو نابود کردن با کارشون من خیلی نگرانشم و کاری از دستم بر نمیاد
تو رو خد ا دعا کنین
و اینکه تو این شرایط من چطور آرومش کنم ؟
ادامه بدم به حرف زدن باهاش ؟