نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: حس نفرت به همسر

1185
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31301
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    حس نفرت به همسر

    با سلام و خسته نباشید!
    دختری21ساله هستم و در سن 17سالگی با پسری عقد کردم و خیلی همو دوست داشتیم و بیشتر نامزدم علاقه نشون میداد ب این رابطه و بعد از هفت ماه ازهم جدا شدیم سر اختلافات خانوادگی که بوجود اومده بود.در سن19سالگی عقدی مجدد با پسری دیگر داشتم در دوران عقد اوایل خیلی پایبند این رابطه نبودم و بیشتر سردی نامزدمم باعث میشد که دلمو به چیزی خوش نکنم و فقط به خودم فکر کنم ولی به مرور به وابسته نامزدم شدم و گذشتمو به کل فراموش کردم.
    حدود یه سال عقد بودیم و در طول این مدت هر یک یا دوماه یبار باهم دعوا میکردیم سر چیزهای بیخود هر کاری یا هرچیزی که به واقعیت نزدیک بود یا شایدم من اونجوری حس میکردمو میگفتم نامزدم یه مشکل بزرگ میکردو همیشه دعوا راه مینداخت و تو هر دعوایی که میکردیم احساس میکردم دوست داشتنم یه طرفست و اصلا دوستم نداره خیلی بد میشد،نامزدم بعد اینکه آشتی میکردیم کلامی همیشه میگفت دوستم داره جلو جمع هم طوری وانمود میکرد که همه دوست داشتنشو باور میکرد ولی تو تنهاییامون خیلی سرد بود خودشو با چیزی سرگرم میکرد یا میخوابید و اکثرا تو فکر بود!
    از لحاظ رابطه جنسی هم خیلی سرد برخورد میکرد نسبت به نامزد قبلیم این بیشتر منو به فکر میبرد که نکنه بعدها به مشکل بخوریم،البته اینم بگم که مشکلاتش خیلی زیاد بودو مسولیتش سنگین چون پدرش فوت شده بود و مسولیت خانوادش رو دوشش بود یه خواهر مجرد که همیشه فکر شوهر کردنشو میکنه چون خواهرشوهرم از جامعه خیلی عقبه و برخورد با آدمهارم بلد نیست اصلا و دو برادر و یه مادرهم داره که خرجی همشونو میده در حق همشون پدری میکنه!
    همیشم مشکلاتشو ب رخم میکشه که کاری بکارش نداشته باشم و درکش کنم منم تا جایی که تونستم کوتاه اومدم و انتظار زیادی ازش نداشتم و خانوادمم درحد توانشون ساپورتش کردن!
    بعد یسال باهم ازدواج کردیم و الان سه ماهه باهم داریم زندگی میکنیم و تو این سه ماه خیلی از اخلاقاش بهتر شده اعصبانیتشم خیلی خیلی کم شده و راحتتر میتونه کنترل داشته باشه ولی دوتا مشکل خیلی بزرگ دارم که یکیش رفیقاشه و من اصلا ازشون خوشم نمیاد چون رفیقای متهلش مثل پسرای مجرد میگردن و تا یکی از اون دوستاش زنگ بزنه و کاری بخواد نه نمیگه و باهاشون مجردیم بیرون میره حتی روزای تعطیلی که حق منه پیشم بمونه میره و دیر وقتم میاد خونه!
    یکیشم مشکل جنسیمونه یه ماه اول همچی خوب بود ولی بعد یه ماه یه بیماری گرفت و بعد دوهفته خوب شد ولی بعد اون دوهفته بازهم سرد شد و دیگ رابطه جنسی نداشتیم و یکروز به خودارضاییش شک کردم و این خیلی نارحتم کرده بود و نتونستم تحمل کنم و ازش پرسیدم که خودارضایی میکنه،ولی زیربار نرفت و کلیم قسم خورد منم دیگ پیگیرش نشدم که کارمون به دعوا بکشه!
    ولی چندوقت پیش واسش یه نامه نوشتم و زدم به آیینه خونمونو گفتم دوروز میرم خونه خالم بمونم بعد دوروز خودم برمیگردم دیگ نمیتونم تحمل کنم این سردیارو این رفیق بازیارو!
    رفیق بازیشو انکار کرد ولی سردی رابط رو به خودم ربط داد که من به میل جنسیش نمیرسونم کاری نمیکنم و بدنمم هزارجور مشکل داره که تحریک بشه درحالی که منم همسرم از رابطه جنسی سرد کرد و بعد هررابطه ای که قبلا داشتیم راضی نبودم اصلا از رابطه های جنسیمون ولی ازش اوایل ازدواج از رابطه جنسیمون پرسیدم گفت راضیم الان واسم سواله که چرا عیب رو بدنم گذاشته هیکلو قیافمم بدنیست نامزد قبلیم عاشق همین قیافه و هیکلم بود ولی این نامزدم حتی یکبارم تعریف نکرده ازم.
    خیلی سخته باکسی زندگی کنی که فکر کنی دوستت نداره وقتی به این فکر میکنم ازش متنفر میشم درحالی که همه فکر میکنن دوستم داره و نمیتونم مشکلمو به کسی بگم الانم فقط دنبال راه چارم به طلاق هم فکر نمیکنم چون باردارم ممنون میشم کمکم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : حس نفرت به همسر

    با سلام مشکلت رو خوند م واقعا ناراحت کننده است ...

    شما علایق همسرتون رو میدونید ؟

    آیا به علایقش توجه میکنید؟

    شما نباید همسرتون یا نامزد قبلیتون مقایسه کنید

    آیا حرفایی که میزنین بهش روش تاثیر داره ؟ یا فقط صرفا گوش میده ؟

    مطمئنا صفتای خوبی هم داره

    خوبی هایی که داره ببین

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : حس نفرت به همسر

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282

    خیلی‌ها قبل از ازدواج نگران روابط دوستانه‌شان هستند و فکر می‌کنند این روابط را با ازدواج و بچه‌دار شدن از دست می‌دهند. حقیقت این است که این روابط بعد از ازدواج از دست نمی‌روند بلکه تغییر می‌کنند و این تغییر نتیجه‌ ترکیبی از عواملی مثل کم شدن وقت آزاد و تغییر اولویت‌های زندگی برای زوج‌هاست. زوج‌ها معمولا از روابط همسرشان خارج از رابطه دونفره‌شان استقبال نمی‌کنند مخصوصا وقتی همسر می‌خواهد بدون زن یا شوهرش با دوستانش روابط اجتماعی داشته باشد. اما ارتباط با دوستان یک نیاز است و محدود کردن همسر در این مورد منطقی نیست. دور شدن از دوست‌های قدیمی و اختصاص دادن تمام وقت به رابطه با همسر، ممکن است بعد از مدتی حس بدی در شما ایجاد کند. دوستان از ما حمایت می‌کنند و نمی‌گذارند احساس تنهایی کنیم. آنها با تشویق و حمایت خود حتی می‌توانند در بهبود رابطه با همسر مفید باشند. با درک و پذیرش طرف مقابل می‌توان روابط دوستانه را طوری تغییر داد که بدون ایجاد مشکل و حساسیت در طرف مقابل، بتوان آنها را ادامه داد. این راهنمایی‌ها به شما کمک می‌کند بتوانید دوستانتان را همچنان حفظ کنید.


    چقدر برای کی وقت بگذاریم؟
    نگهداری از رابطه دوستانه‌ خوب، نیاز به صرف وقت و انرژی و تلاش دارد. همان‌طور که در رابطه زناشویی پیشرفت می‌کنید، باید یاد بگیرید زمان و انرژی لازم را بین رابطه با دوستان و رابطه با همسرتان تنظیم کنید، بنابراین طبیعی است که وقت کمتری برای گذراندن با دوستان‌تان داشته باشید. این یک اصل است و وقتی آن را بپذیرید، راحت‌تر می‌توانید مسائل بعدی را مدیریت کنید. بعضی از دوستان درک می‌کنند که باید به شکل تازه‌ای برای وقت ‌گذراندن با شما برنامه‌ریزی کنند. اما بعضی دیگر توانایی این درک را ندارند. این مشکل به خصوص در رابطه با دوستان مجرد پررنگ‌تر می‌شود. آنها درک درستی از موقعیت فعلی شما ندارند و ممکن است از شما دلخور شوند. دوستی‌ها تجربه‌های منحصر به فردی به ما هدیه می‌کنند که برای تقویت اعتماد به نفس ما مفید هستند. اما حیف است که به خاطر آن، به رابطه با همسرتان خدشه وارد شود. بدیهی است که در این برهه از زمان نزدیک‌ترین فرد به شما باید همسرتان باشد، نه دوست‌تان، بنابراین باید دنبال تعادلی بگردید که به سازش با همسرتان آسیب وارد نکند. برای مثال وقتی شما نیاز دارید وقتی را به تنهای با دوستان‌تان بگذرانید باید از قبل برای آن برنامه‌ریزی کنید و برای همسر و دوستان‌تان شرایط را توضیح دهید. ممکن است شما هفته‌ای یک ناهار را برای گذراندن با دوستان‌تان در نظر بگیرید. وقتی این برنامه‌ریزی را انجام می‌دهید، هیچ‌کدام از دو طرف ناراحت نخواهند بود. به علاوه می‌توانید بخشی از دیدارهای حضوری را با تماس‌های تلفنی جبران کنید. در کنار گذراندن وقت به تنهایی، می‌توانید از دوستان‌تان خواهش کنید بعضی وقت‌ها با شما و همسرتان در کنار هم ارتباط داشته باشند. این کار باعث می‌شود دوستان و همسرتان با شناخت و درک یکدیگر، تلاش شما برای تعادل برقرار کردن در روابط را هم درک کنند.




    بگو کی مهم‌تر است؟
    همان‌طور که رشد می‌کنید و وارد مراحل مختلف زندگی می‌شوید، اولویت‌های شما در زندگی هم عوض می‌شوند. برای مثال رسیدگی به دوستی که با خواهرش قهر کرده به خودی خود کار بسیار پسندیده‌ای است اما نه وقتی نوزاد شما در خانه است و نیاز دارد مدام کنارش باشید یا روزی که همسرتان بیمار است، بهتر است برای گردش با دوستان‌تان قرار نگذارید. شما بعد از ازدواج یا بچه‌دار شدن در درون خودتان هم تغییر احساس می‌کنید. ممکن است از صرف یک شام آرام در کنار همسرتان بیشتر از شهربازی رفتن با دوستان‌تان لذت ببرید. این احساس طبیعی است و نباید برای آن نگران شوید. ممکن است دوستان‌تان احساسات منفی خود را درباره این تغییرات به شما منتقل کنند اما اگر توقعات آنها غیرمنطقی است بهتر است از آن چشم بپوشید و سعی کنید برای‌شان توضیح دهید. مطمئن باشید دوستان‌تان بعد از ازدواج موقعیت فعلی شما را درك خواهند کرد. برای اینکه بفهمید چقدر از توقعات دوستان‌تان منطقی است، می‌توانید خود را جای همسرتان بگذارید. ببینید در شرایط مشابه از او چه توقعی دارید. اگر دوست دارید کنارتان بماند، شما هم به نیازش احترام بگذارید.


    آدم‌فروش نباش!
    خیلی از دوستان شما، مخصوصا دوستان مجرد ممکن است درگیر مسائلی باشند که برای همسر شما خوشایند نباشد. این مسائل مخصوص دوران آنهاست و درمیان گذاشتن آنها با همسرتان احتمالا برای آنها خوشایند نخواهد بود، علاوه‌بر اینکه ممکن است باعث حساسیت همسر شما شود. مشکلات شخصی از رابطه با همسرتان را هم بهتر است زیاد به دوستان‌تان نگویید. آنها حرف همسرتان را نشنیده‌اند و ممکن است یک‌طرفه به قاضی بروند. در عین حال مطرح کردن لحظات احساسی زن و شوهر با دوستان مجرد هم کار درستی نیست. احتمال زیاد دارد که دوست مجرد شما نتواند با شنیدن این حرف‌ها در حس شما شریک شود. خیلی‌ها مخصوصا در ماه‌های اول ازدواج دوست دارند مدام از زندگی خود با دوستان‌شان حرف بزنند اما این حرف‌ها معمولا برای دوستان جالب نیست و آنها را عصبی خواهد کرد. پس تا جایی که می‌توانید رازدار باشید. علاوه بر این دقت کنید نکات منفی که احتمالا دوست‌تان از همسرتان یا برعکس از هم می‌گویند را برای طرفین مقابل عنوان نکنید، حتی برای شوخی یا حتی بسیار کوتاه.

    همان‌طور که خیلی از چیزها در زندگی شما با ازدواج تغییر می‌کند، روابط دوستانه شما هم ممکن است، تغییر کند. در مورد روابط خود خوب فکر کنید. آنهایی که برای‌تان مهم‌تر است را در ذهن مشخص کنید و برای تمدید روابط با آنها برنامه‌ریزی کنید. شما می‌توانید دوستان جدیدی هم پیدا کنید. دوستانی که زوج باشند و شما بتوانید همراه با همسرتان در کنار آنها وقت بگذرانید. این به معنی کنار گذاشتن دوستان سابق نیست، بلکه توصیه‌ ما پیدا کردن دوستان جدید است. شما می‌توانید با همسر دوستان همسرتان دوست شوید و به این روش روابط خود را گسترش دهید. کسی که ازدواج کرده نیاز به مصاحبت با افرادی دارد که ازدواج کرده‌اند. شما می‌توانید از تجربیات جدید خود با هم حرف بزنید و لحظات خوشی را بگذرانید.

    وقتی لو می‌روی!

    کافی است یک‌بار، فقط یک‌بار همسرتان متوجه شود شما با فرد خاصی، بدون اطلاع او ارتباط دارید. این موضوع به طور ناخودآگاه او را نگران و حساس می‌کند و البته حق با اوست. شما نباید روابطی را که با دوستان‌تان دارید از همسرتان پنهان کنید یا درباره آنها به او دروغ بگویید. همسر شما باید بداند شما با چه کسانی ارتباط دارید. همین‌طور که حق شماست که از روابط همسرتان مطلع باشید. با همسرتان حرف بزنید. برای او تعریف کنید که روابط دوستانه چقدر در روحیه شما موثر است و چقدر به آنها نیاز دارید. البته این را هم بگویید که اولویت شما فقط اوست و هیچ‌کسي نمی‌تواند جای او را برای‌تان بگیرد. حرف زدن بیشتر از چیزی که فکر می‌کنید در زند‌گی‌تان موثر است.

    این مردان رفیق‌باز

    زنان آمادگی بیشتری دارند که خود را در رابطه با همسر و بچه‌ها غرق کنند و تمام وقت‌شان را به این روابط اختصاص دهند. در مقابل مردها کمتر بعد از ازدواج دوستان‌شان را کنار می‌گذارند. زن‌ها به خاطر روحیه خود از مردها انتظار دارند مثل آنها رفتار کنند اما این درست نیست. بهتر است هر دو نفر درکنار اینکه با دوستان‌شان ارتباط دارند، همسرشان را هم به داشتن این روابط تشویق کنند. اگر همسر شما دوست‌های زیادی ندارد، می‌توانید به او برای گسترش روابطش کمک کنید. او را تشویق کنید دوستانش را به شما نشان دهد و هر از گاهی در مهمانی‌ها با حضور آنها شرکت کنید. مطمئن باشید اگر همسرتان را در داشتن روابط محدود کنید، او هم به خودش اجازه می‌دهد چنین توقعی درباره شما داشته باشد.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    m_p

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31301
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس نفرت به همسر

    علایقشو میدونم درحد امکانمم دارم انجامشون میدم ولی بعضی علایقش اصلا نمیتونم منم بهش علاقه نشون بدم چون اختلاف سنیمونم کم نیس ب علایق هم نزدیک باشیم 9سال تفاوت سنی داریم
    حرفایی که میزنیم خیلیاشو گوش میده و انجام میده و اگه انجامشونم نده چشم الکی میگه کم پیش میاد حرف گوش نده ولی بحثایی ک به دوستاش مربوط باشه اصلا به من توجهی نمیکنه!
    ولی درکل اخلاقای خوبش بیشتر از بداشه

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حس نفرت به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط hobgoblin نمایش پست ها
    با سلام و خسته نباشید!
    دختری21ساله هستم و در سن 17سالگی با پسری عقد کردم و خیلی همو دوست داشتیم و بیشتر نامزدم علاقه نشون میداد ب این رابطه و بعد از هفت ماه ازهم جدا شدیم سر اختلافات خانوادگی که بوجود اومده بود.در سن19سالگی عقدی مجدد با پسری دیگر داشتم در دوران عقد اوایل خیلی پایبند این رابطه نبودم و بیشتر سردی نامزدمم باعث میشد که دلمو به چیزی خوش نکنم و فقط به خودم فکر کنم ولی به مرور به وابسته نامزدم شدم و گذشتمو به کل فراموش کردم.
    حدود یه سال عقد بودیم و در طول این مدت هر یک یا دوماه یبار باهم دعوا میکردیم سر چیزهای بیخود هر کاری یا هرچیزی که به واقعیت نزدیک بود یا شایدم من اونجوری حس میکردمو میگفتم نامزدم یه مشکل بزرگ میکردو همیشه دعوا راه مینداخت و تو هر دعوایی که میکردیم احساس میکردم دوست داشتنم یه طرفست و اصلا دوستم نداره خیلی بد میشد،نامزدم بعد اینکه آشتی میکردیم کلامی همیشه میگفت دوستم داره جلو جمع هم طوری وانمود میکرد که همه دوست داشتنشو باور میکرد ولی تو تنهاییامون خیلی سرد بود خودشو با چیزی سرگرم میکرد یا میخوابید و اکثرا تو فکر بود!
    از لحاظ رابطه جنسی هم خیلی سرد برخورد میکرد نسبت به نامزد قبلیم این بیشتر منو به فکر میبرد که نکنه بعدها به مشکل بخوریم،البته اینم بگم که مشکلاتش خیلی زیاد بودو مسولیتش سنگین چون پدرش فوت شده بود و مسولیت خانوادش رو دوشش بود یه خواهر مجرد که همیشه فکر شوهر کردنشو میکنه چون خواهرشوهرم از جامعه خیلی عقبه و برخورد با آدمهارم بلد نیست اصلا و دو برادر و یه مادرهم داره که خرجی همشونو میده در حق همشون پدری میکنه!
    همیشم مشکلاتشو ب رخم میکشه که کاری بکارش نداشته باشم و درکش کنم منم تا جایی که تونستم کوتاه اومدم و انتظار زیادی ازش نداشتم و خانوادمم درحد توانشون ساپورتش کردن!
    بعد یسال باهم ازدواج کردیم و الان سه ماهه باهم داریم زندگی میکنیم و تو این سه ماه خیلی از اخلاقاش بهتر شده اعصبانیتشم خیلی خیلی کم شده و راحتتر میتونه کنترل داشته باشه ولی دوتا مشکل خیلی بزرگ دارم که یکیش رفیقاشه و من اصلا ازشون خوشم نمیاد چون رفیقای متهلش مثل پسرای مجرد میگردن و تا یکی از اون دوستاش زنگ بزنه و کاری بخواد نه نمیگه و باهاشون مجردیم بیرون میره حتی روزای تعطیلی که حق منه پیشم بمونه میره و دیر وقتم میاد خونه!
    یکیشم مشکل جنسیمونه یه ماه اول همچی خوب بود ولی بعد یه ماه یه بیماری گرفت و بعد دوهفته خوب شد ولی بعد اون دوهفته بازهم سرد شد و دیگ رابطه جنسی نداشتیم و یکروز به خودارضاییش شک کردم و این خیلی نارحتم کرده بود و نتونستم تحمل کنم و ازش پرسیدم که خودارضایی میکنه،ولی زیربار نرفت و کلیم قسم خورد منم دیگ پیگیرش نشدم که کارمون به دعوا بکشه!
    ولی چندوقت پیش واسش یه نامه نوشتم و زدم به آیینه خونمونو گفتم دوروز میرم خونه خالم بمونم بعد دوروز خودم برمیگردم دیگ نمیتونم تحمل کنم این سردیارو این رفیق بازیارو!
    رفیق بازیشو انکار کرد ولی سردی رابط رو به خودم ربط داد که من به میل جنسیش نمیرسونم کاری نمیکنم و بدنمم هزارجور مشکل داره که تحریک بشه درحالی که منم همسرم از رابطه جنسی سرد کرد و بعد هررابطه ای که قبلا داشتیم راضی نبودم اصلا از رابطه های جنسیمون ولی ازش اوایل ازدواج از رابطه جنسیمون پرسیدم گفت راضیم الان واسم سواله که چرا عیب رو بدنم گذاشته هیکلو قیافمم بدنیست نامزد قبلیم عاشق همین قیافه و هیکلم بود ولی این نامزدم حتی یکبارم تعریف نکرده ازم.
    خیلی سخته باکسی زندگی کنی که فکر کنی دوستت نداره وقتی به این فکر میکنم ازش متنفر میشم درحالی که همه فکر میکنن دوستم داره و نمیتونم مشکلمو به کسی بگم الانم فقط دنبال راه چارم به طلاق هم فکر نمیکنم چون باردارم ممنون میشم کمکم کنید.

    سلام

    عزیز متاسفم از انچه که خواندم ولی خوب از چاله خواستین در بیایید افتادید تو چاه!!!

    گلم ازدواج تو این دوره و زمونه در سن 17 سالگی(ازدواج این زمانه بعد از سن 25 سالگی است به صدها دلیل شخصیتی و اجتمایی ئتحصیلی و..) و سپس متارکه و ازدواج دوباره در 19 سالگی با 9 سال اختلاف سنی و حالا هم که باردارید!!!!!؟؟؟؟

    عزیز خیلی خیلی کم میدانید, ازمشاورت با یکی از همکاران حاذق خانم ما در شهر خود بهره جویید

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  7. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : حس نفرت به همسر

    بنظر من بهتره با مشاور صحبت کنی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد