نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: دوراهی ازدواج

1055
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1160
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy دوراهی ازدواج

    با سلام من دختري 27 ساله هستم دانشجوي ارشد ساکن يکي از شهرهاي بزرگ ،8 سال پيش يک شب وقتي پدر و مادرم مسافرت بودند براي کارهاي دانشگاهم در دوره کارشناسي در حال سرچ مقاله بودم که از پسر يکي از اقوام دورمان که ساکن تهران است براي کاري در ياهو سوال پرسيدم، که همين باعث شد تا 5 صبح با هم چت کنيم، لازم به ذکره که اين آقا قبلا به من ابراز علاقه کرده بود و من جدي نگرفته بودم، بعد از مدت يک ماه وقتي خانوادم از سفر برگشتند موضوع را به آنها گفتم اما برخورد مناسبي نديدم و به من گفتند که بايد قطع رابطه کنم، اما من به دليل وابستگي که در آن يک ماه پيدا کرده بودم نتوانستم رابطه ام را پايان دهم،بعد از مدتي خواستگاري کردند اما خانواده ام جواب رد دادند،و عنوان کردند که دخترمان درحال تحصيل است، طي صحبتي که پدرم داشت خواست تا با آن آقا پسرصحبت کنم و بخواهم که تحصيلاتش را که آن موقع ديپلم بود رابالا ببرد يا اقدام به زيبا سازي چهره اش بنمايد بعد بيايد براي خواستگاري، البته شايان ذکره که اين آقا بر اثر اتفاقي صورتش و مقداري از گردنش سوخته وقتي که 13 يا 14 ساله بوده، اما دکترها گفته اند عمل مساوي با فلج شدن مقداري از صورت و در مراتب خيلي نادر منجر به مرگ ميشه، خوانوادم يکي از دلايل مخالفتشون اين مورد بودٰ ميگفتن ما دخترمون رو بدين ميگن دخترشون چه اشکالي داشته که دادند به اي آقا، به هر صورت من انجا هم نتونستم قطع رابطه کنم اما بعد مدتي خودم به خاطر فشار خونوادم اقدام به قطع رابطه کردم، يکسال با خودم جنگيدم نتونستم فراموشش کنم دوباره ارتباط برقرار کردم ، اينبار خانواده ي هردوي ما بي اطلاع بودند تااينکه پسر عمويم بعد از 12 سال از آمريکا اومد و مرا خواستگاري کرد ، در همين حين من با هردو صحبت ميکردم تا اينکه روز تولدم که به پسرعمومجواب رد دادم،‌اون آقا همبراي اينکه بگذارد من خودم تصميم بگيرم همون روز ارتباطشو با هام قطع کرد،چند ماه بعد دوباره ارتباطمو با همون آشنامون برقرار کردم و تا به حال با هم ارتباط داريم اما مشکل الان من اين است که دوباره پسرعموم به خواستگاريم آمده و خانوادم با ازدواج با اون موافقن اما من به خاطر دوست داشتنم و اينکه مورد نوازش آن آقا قرار گرفته ام و البته اعتقاداتي که دارم نميتونم از اين آقا دست بکشم بسيار دوستش دارم، پسرعمويم را هم دوست دارم اما نه آنقدر که بخواهم ازدواج کنم، اين آقا هم ميخواهد بيايد خواستکاري اما به قول خودش ميخواهد تا يکسال ديگربا وضعيت مطلوب پا جلو بگذارد تا خانواده ام ايراد نگيرند، اما الان مسئله اساسي جواب پسر عمويم و فشار خانواده ام است و اينکه در حرف هايشان اصلا راضي به ازدواج من با آن اشناي دورمان نيستند
    من بين عقل و احساس و اعتقادم درگيرم
    نه ميخواهم خانواده ام را از دست بدهم نه عشقم را
    هردو شغل آزاد دارند
    هردو خونه و ماشين هم دارند اما وضع مالي پسرعمويم بهتر است
    از نظراعتقادي پسر عمويم فقط وجود خدا را قبول دارد ولي به نماز و روزه اعتقادي ندارد اما کسي که دوستش دارم مثل خودم اهل نماز و روزه است
    کمکم کنيد خيلي سر در گمم
    پسر عمويم 8 سال و آشنايمان 3 سال از من بزرگترند
    ویرایش توسط نازنين : 12-03-2013 در ساعت 02:06 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    1079
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    4
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شايد هيچکس مثل من بر سر دوراهي نمانده باشد

    سلام
    به گمان من در زندگی دو راهی های بیشتر و سخت تری هست که سرراه انسان قرارداره واین انتخاب تو میتونه آرامش یا عدم آرامش را برات به همراه داشته باشه .داشتن اعتقادات مذهبی خوبه و حتی اینکه مایلی با وجدان عمل کنی اما زندگی در کشوری که ما زندگی میکنیم یعنی فرهنگمون و عرف و عادات و تفکرات اطرافیانمون باعث میشه که تبعات زیادی در زندگی هر شخصی داشته باشه اگه به دوست داشتنت ایمان داری و مطمئنی که تا آخر عمر عاشق آن فامیلت میمونی و چهره یا درآمد کمترش با گوشه و کنایه های اطرافیان تاثیری روی تو نمیذاره (بقول خودمون از عشقت فارغ نمیشی که همه چی یادت بره )با خانواده صحبت کن و با جلب رضایت آنها باز هم میگم با جلب رضایت خانواده با آنی که دوست داری ازدواج کن در غیر اینصورت خودت را راحت کن وتصمیم ساده تر رابگیر و با پسرعمو ازدواج کن . به اعتقاد من اگه در کنار کسی باشی و زندگی کنی که عاشقش نیستی اما حداقل اون تو رادوست داره (پسرعموت)بهتر از اینه که کنار کسی باشی که عاشقشی (فامیلت )اما مدام با حرفها و کارات شکنجه اش کنی .
    موفق باشی

  3. کاربران زیر از شیرین شعاعی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    1073
    نوشته ها
    60
    تشکـر
    3
    تشکر شده 33 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شايد هيچکس مثل من بر سر دوراهي نمانده باشد

    نازنین جان، بهتره به این آقایی که عاشقش هستی بگی همین حالا به خواستگاریت بیاد، حتی اگه شرایطش خوب نیست. این جوری دو خواستگار محکم رو در مقابل خانوادت قرار میدی، نه یک خواستگار و کسی رو که بهش علاقه داری. به خانوادت بگو میخوام دوتاشون رو سبک سنگین کنم و انتخاب درست تری داشته باشم. موفق باشی.

  5. کاربران زیر از تنها بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1215
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    21
    تشکر شده 56 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شايد هيچکس مثل من بر سر دوراهي نمانده باشد

    ye soal vasam pish omade chetor ba inke jofteton ba eteghad hastin morede navazesh gharar gerefti

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد