نوشته اصلی توسط
leila77
با عرض سلام و خسته نباشید
من تقریبا 4 الی 5 سال پیش با پسری چت میکردم که این چت بیشتر ضمینه درسی داشت . و همان موقه متوجه شدم که این پسر همسایه ی ما بود و خودش اینو می دونست .و به من خیلی پیشنها دوستی بیرون نت می داد ولی چون من خودم تقریبا مدهبی هستم این اجاره به خودم نمی دادم و بهش هر بار جواب رد می دادم و اون پسره خانواده خیلی خوبی داره و نمی خواستم خانواده اش از این موضوع چیزی بدونن که با کسی پسرش دوسته . و هرشب با هم چت میکردیم تا اینکه یه خورده روابط سرد تر شد ولی من در رویاهام اونو داشتم و خیلی دوستش دارم .تا اینکه از شهرمون رفتند به تهران آمدند.من تا چند روز فقط گریه میکردم واقعا مثل دیوانه ها شده بودم و بهش پیام گداشتم من خیلی دوستت دارم و.... که تا حالا بهش نگفته بودم .گفت حالا که از من هم خیلی دوریم میگی اوایل که من میگفتم قبول نکردی و .... حالا نزدیک به دو سال که رفتند حال من همینطور به امید که برگرده دوباره .همه خواستگارامو رد میکنم الان 26 سالمه .خانواده ی من واقعا میخوان که من ازذواج کنم ولی من راضی نمی شم و نمی تونم به کسی بگم که من کسی دیگر رو دوست دارم .الان فقط امید من به خدا است که معجزه ی رخ بده که روزی دوباره برگرده .به نظر شما من الان چی کار کنم بهش مجددا بگم که دوستش دارم و ؟