نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: عشق اینترنتی

1527
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1191
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    عشق اینترنتی

    با عرض سلام و خسته نباشید
    من تقریبا 4 الی 5 سال پیش با پسری چت میکردم که این چت بیشتر ضمینه درسی داشت . و همان موقه متوجه شدم که این پسر همسایه ی ما بود و خودش اینو می دونست .و به من خیلی پیشنها دوستی بیرون نت می داد ولی چون من خودم تقریبا مدهبی هستم این اجاره به خودم نمی دادم و بهش هر بار جواب رد می دادم و اون پسره خانواده خیلی خوبی داره و نمی خواستم خانواده اش از این موضوع چیزی بدونن که با کسی پسرش دوسته . و هرشب با هم چت میکردیم تا اینکه یه خورده روابط سرد تر شد ولی من در رویاهام اونو داشتم و خیلی دوستش دارم .تا اینکه از شهرمون رفتند به تهران آمدند.من تا چند روز فقط گریه میکردم واقعا مثل دیوانه ها شده بودم و بهش پیام گداشتم من خیلی دوستت دارم و.... که تا حالا بهش نگفته بودم .گفت حالا که از من هم خیلی دوریم میگی اوایل که من میگفتم قبول نکردی و .... حالا نزدیک به دو سال که رفتند حال من همینطور به امید که برگرده دوباره .همه خواستگارامو رد میکنم الان 26 سالمه .خانواده ی من واقعا میخوان که من ازذواج کنم ولی من راضی نمی شم و نمی تونم به کسی بگم که من کسی دیگر رو دوست دارم .الان فقط امید من به خدا است که معجزه ی رخ بده که روزی دوباره برگرده .به نظر شما من الان چی کار کنم بهش مجددا بگم که دوستش دارم و ؟

  2. کاربران زیر از leila77 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوستش دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط leila77 نمایش پست ها
    با عرض سلام و خسته نباشید
    من تقریبا 4 الی 5 سال پیش با پسری چت میکردم که این چت بیشتر ضمینه درسی داشت . و همان موقه متوجه شدم که این پسر همسایه ی ما بود و خودش اینو می دونست .و به من خیلی پیشنها دوستی بیرون نت می داد ولی چون من خودم تقریبا مدهبی هستم این اجاره به خودم نمی دادم و بهش هر بار جواب رد می دادم و اون پسره خانواده خیلی خوبی داره و نمی خواستم خانواده اش از این موضوع چیزی بدونن که با کسی پسرش دوسته . و هرشب با هم چت میکردیم تا اینکه یه خورده روابط سرد تر شد ولی من در رویاهام اونو داشتم و خیلی دوستش دارم .تا اینکه از شهرمون رفتند به تهران آمدند.من تا چند روز فقط گریه میکردم واقعا مثل دیوانه ها شده بودم و بهش پیام گداشتم من خیلی دوستت دارم و.... که تا حالا بهش نگفته بودم .گفت حالا که از من هم خیلی دوریم میگی اوایل که من میگفتم قبول نکردی و .... حالا نزدیک به دو سال که رفتند حال من همینطور به امید که برگرده دوباره .همه خواستگارامو رد میکنم الان 26 سالمه .خانواده ی من واقعا میخوان که من ازذواج کنم ولی من راضی نمی شم و نمی تونم به کسی بگم که من کسی دیگر رو دوست دارم .الان فقط امید من به خدا است که معجزه ی رخ بده که روزی دوباره برگرده .به نظر شما من الان چی کار کنم بهش مجددا بگم که دوستش دارم و ؟


    سلــام
    به مشاور خـوش اومــدین ..

    ممنـون از اینکـه مشکل خودتــون رو شرح دادین .

    فقط در ابتـدا چـند سوال برای راهنمـایی بهـتر ازتون دارم که ممنون میشم پـاسخـگو بـاشید
    روابط شمـا هیچوقت به بیرون از نت کشیده نشـد؟ کلا در چه حدی بود؟
    تو این مدت دو سالی که از شهر شمـا رفتند، باز هم مثل سابق در ارتباط بودیـن؟
    تنهـا علتی که شمـا رو پـایبند به این رابطه نگه داشته، فقط همین احسـاس دوست داشتن هست یا مواردی دیدین و بوده در ایشون کـه باعث شده فکر کنید خیلی برای ازدواج باهم مناسبید؟
    بعـد از اینکه ایشون فهمید دوسش دارید، غیر از اون صحبت حرف دیگه ای نزدن؟ مثلا نگفتن برام صبر کن تا برگردم یا شاید دوباره بیام ؟!
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  4. کاربران زیر از *P s y C h e* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1191
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوستش دارم

    مرسی از پاسخگویی شما
    وقتی از اینجا رفتند بهش پیام گذاشتم که خیلی ناراحت شدم که رفته پس از یک هفته برگشت و گفت می خوام ببینمت برای اولین بار بود دیدارمون ،منم چون خیلی حالم بد بود قبول کردم چون اصلا من قبلا حاضر به بیرون رفتن با ایشون نبودم .وقتی که دوباره رفت گفت واقعا من تو رو دوست دارم و نمی خواهم اذیت بشی و گفت که مسافت ما خیلی دوره و دیگه زیاذ در ارتباط نبودیم .و من نمی خواستم دوست داشتن من کوچک و خار شه هر چیزی رو توی خودم می ریزم مجبورم فقط گریه کنم. و برای من دوست داشتن مسافت و راه رو تعیین نمیکنه .و فقط دوست داشتن من به اون که هر کی واسه خاستگاریم میاد من فورا رد می کینم نمی خواهم جز اون کسی دیگر ی رو ببینم .نمی دونم چرا من زیاد که با ایشون زیاد رابطه ای نداشتم فقط نت بود چرا این همه دوستش دارم . و شاید اون فکر کنه مه دوست داشتن من از روی عادت بوده اگه عادت بود این 4-5 سال از بین می رفت.فکرش منو واقعا اذیت میکنه و قبلا از این ماجرا هر کی عاشق میشد مسخره اش میکردم ولی الان خودم توی تنگنا قرار گرفته ام . ممنون میشم کمکم کنید.

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1191
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوستش دارم

    و حالا نمی دونه هنوز من همون علاقه بهش دارم و چیزی نگفت که بر میگرده. و از جمله از اون پسرا نیست که کسی رو سر کار بذاره

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1215
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    21
    تشکر شده 56 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوستش دارم

    age toro vase ezdevaj dos dasht inghadr be ehsasatet bi tafavot nabod chetor motevajeh nashodi be zendegit fek kon entezare bihode nakesh vase kasi ke vasash mohem nisti

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سلام به نظرتون علت خجالتی شدن یا خجالتی موندن یه نفر چیه ؟
    توسط mosbat در انجمن خودکشی، ناامیدی و یاس
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 01-20-2014, 12:29 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد