نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: همسرم رو دوست ...

1878
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    همسرم رو دوست ...

    سلام.من 27 سالمه و حدود پنج سال میشه که ازدواج کردم و یک پسر سالمو زیبا خدا بهم داده شش ماهه هستش.همسرمم از هر خانمی برام مهربان ترو فداکار تره اما از همون اول ازدواجم تا حالا نتونستم عاشقش باشم؛خوب 23 سال داشتم و قبل ازدواجمم خانمی دیگه ای بودن که چندسالی میشناختمشون و با مخالفت خانوادم ازش خواستم خواستگار اومد خوب بود نه نگه و ازدواج کنه که ازدواج کرد!اما من همچنان دوستش داشتمو بهش فکر میکردم.خانوادم که خودشون رو مقصر میدونستن خودشون خانمی رو انتخاب کردن تا به خواستگاری بریم.بعد چند جلسه خواستگاری از همسرم که به انتخاب خانوادم بود،متوجه شدم اون خانمی که عاشقش بودم زنداداش خانممه!اعتنا نکردم و اون مساله رو سعی کردم نادیده بگیرم اما هنوزم که هنوزه درحال حاظر متاسفانه بعد 5سال از ازدواجم ،گاها خاطراتم با اون خانم یادم میاد و ذهنم رو بهم میریزه!با اینکه شک ندارم همسرم از هرلحاظی بهتر از اون خانمه هستش اما نتونستم عاشق همسرم باشمو انگار داره زندگیم خراب میشه!
    خانمم میدونه که قبل ایشون عاشق کسی بودم و قصد ازدواج با اون خانم رو داشتم اما هرگز نذاشتم حتی شک کنه که کیه!
    لطفا کمکم کنید و بگید چطور باید خودم رو جمع و جور کنم و عاشق همسرم باشم.ممنون




  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    دوست عزیز مشکل شما اینه که از اون خانم قبلی یه بت توی ذهنتون ساختید و فکر میکنید یه ابر انسانه که صرفا با اون خوشبخت میشید ! این طرز فکر غلطه همه آدما معمولی هستن و هیشکی قرار نیست صرفا با عشق، شما اگر الان با همسر فعلیتون خوش هستید ، به کس دیگه ای فکر نکنید ، به هر حال خب زیاد میبینین ایشونو ، ولی باید با این حس تون مقابله کنید ، عشق و عاشقی آتشین هم ، شما از هر زوجی بپرسید میگه که حدود 2 سال بیشتر دووم نداره و بعدش اون فرد براشون تبدیل به یه فرد معمولی میشه ، حیف زندگی آروم فعلیتون هست که به خاطر یه احتمال (از کجا میدونید اگه با اون خانوم ازدواج میکردید خوشبخت میشدید ؟ ) خیلی ضعیف به هم نزنیدش ، همسرتون دوستتون داره ، قلبتونو واسش باز کنید و بهش دل بدید ، چند سال بعد اگه زندگی فعلیتون را خراب کنید ، حسرت این روزا را میخورید که چرا به خاطر یه کوه احساسات زندگی تون را خراب کردید ، دیگه فرزند هم دارید که خب بدتره !

    البته نباید بلافاصله میرفتید خواستگاری و ازدواج ، یه مدت لازمه که انسان اون شکست عشقی را برای خودش هضم کنه ، حالا یکی 1 ماه واسش کافیه ، یکی 2 سال ، بستگی به شخصیت طرف داره ، ولی اینکه بلافاصله برید واسه خواستگاری ، یه واکنش طبیعی هستش برای فراموشی اون طرف ، که خب خیلی وقتا هم کارساز نیست و اون حس میمونه توی آدم ، کلا این که میگن آدم میتونه فراموش کنه طرفشو حرف چرتیه ، چنین چیزی غیر ممکنه ، حالا چه 3 ماه با طرف خاطزه داشته باشی ، چه 10 سال ، شما الان کاری که میتونید بکنید اینه که برای اون خانوم آرزوی خوشبختی بکنید و بچسبید به زندگی خودتون که خودتون و خونوادتون به خوشبختی برسن ! شما مسول زندگی خودتون و خوشبختی خودتون هستید ، الان هم پدر یه فرزند هستید و چون تازه به دنیا اومده ، همسرتون شدیدا به حمایت شما ، چه روحی ، چه مادی نیاز داره ، با افکار پریشان بنیان خونواده قشنگتون که تازه 3 نفره شده را از هم نپاشونید ! و به هیچ وجه نزارید همسرتون بفهمن که معشوقه قبلی شما کی هست ، چون خانم ها به شدت حساس هستن توی این موراد و اگه بفهمن ، شما کارتون بسیار سخت میشه و یه سلام و علیک معمولی هم با اون خانوم ، از دید همسر شما ممکنه خیلی بد برداشت بشه و باعث از بین رفتن اعتماد و سردی بشه !
    امضای ایشان
    There is a charm about the forbidden that makes it unspeakably desirable

    -Mark Twain

  3. کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط computeralis نمایش پست ها
    سلام.من 27 سالمه و حدود پنج سال میشه که ازدواج کردم و یک پسر سالمو زیبا خدا بهم داده شش ماهه هستش.همسرمم از هر خانمی برام مهربان ترو فداکار تره اما از همون اول ازدواجم تا حالا نتونستم عاشقش باشم؛خوب 23 سال داشتم و قبل ازدواجمم خانمی دیگه ای بودن که چندسالی میشناختمشون و با مخالفت خانوادم ازش خواستم خواستگار اومد خوب بود نه نگه و ازدواج کنه که ازدواج کرد!اما من همچنان دوستش داشتمو بهش فکر میکردم.خانوادم که خودشون رو مقصر میدونستن خودشون خانمی رو انتخاب کردن تا به خواستگاری بریم.بعد چند جلسه خواستگاری از همسرم که به انتخاب خانوادم بود،متوجه شدم اون خانمی که عاشقش بودم زنداداش خانممه!اعتنا نکردم و اون مساله رو سعی کردم نادیده بگیرم اما هنوزم که هنوزه درحال حاظر متاسفانه بعد 5سال از ازدواجم ،گاها خاطراتم با اون خانم یادم میاد و ذهنم رو بهم میریزه!با اینکه شک ندارم همسرم از هرلحاظی بهتر از اون خانمه هستش اما نتونستم عاشق همسرم باشمو انگار داره زندگیم خراب میشه!خانمم میدونه که قبل ایشون عاشق کسی بودم و قصد ازدواج با اون خانم رو داشتم اما هرگز نذاشتم حتی شک کنه که کیه!لطفا کمکم کنید و بگید چطور باید خودم رو جمع و جور کنم و عاشق همسرم باشم.ممنون
    خب برام جای تعجبه وقتی رفتین خاستگاری و دیدین اون خانوم مورد علاقتون عروس اون خانوادس چرا پا پس نکشیدید ؟ بهرحال واقعا سخت یود که این ازدواج صورت گرفته وقتی با عشق قبلیتون تو یه خانواده افتادین !!!هر چند ازدواجتون و همسرتون خوب و ... بوده باشه ولی این ظلم در حق ایشونه . چون اون دختر اگر تو اون خانواده نبود مطمینا تاحالا فراموشش کرده بودید و به همسرتون بیشتر علاقمند و عاشقش بودید ... چون علاقمندی قبل ازدواجتون اصلا غیر طبیعی یا اشتباه نبوده به هر حال برای هر کسی ممکنه پیش بیاد ولی این وضعیت شما که با هم تو یه خانواده این این روند فراموشی و تمرکز کردن رو زندگیتون رو کند کرده . بهرحال اینو بدونید شاید شما هیچوقت با اون خانوم ت این اندازه خوشبخت نمیشدید . به زندگیتون فکر کنید همینطور که ایشون به زندگیشون درگیرن و تمرکز دارند . شما مگه از همسر مورد علاقه تون چه انتظاری داشتید که همسرتون این خصوصیت رو ندارن ؟ به خصوصیات همسرتون علاقمند بشید و بیشتر روی نقش پدری تمرکز کنید .

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    ازدواجم بلافاصله نبود،حدود دوسال گذشته بود،
    اوایل خیلی با خودم کار میکردم،از کنترل نگاه گرفته تا خرید گل برای همسرم.(فاصله بین سیقه و عقدم تا عروسی هم حدود نه ماه گذشته بود) اما گاهی اوقات،بعضی آهنگ ها،بعضی جاده ها و ... حواسم رو پرت میکنه!آخه خیلی همدیگه رو دوست داشتیم(البته تمام روابطمون در حد دیدن همدیگه و تلفن زدنو پیامک زدن بود،در حد حرف بود نه عین الآن اروپایی!تمام حدو حدود ها رعایت میشد.خواهرم در جریان بود و با برادرشون دوست بودم )
    به هرحال اون ماجراها گذشته من هم اون پسر بیست ساله نیستم،میفهمم که اون ماجراها تمام شده و اون خانم الان زنداداش خانممه و غیر از جایگاه خودش برام ارزش دیگه ای نداره!
    من هم همسرمو دوست دارم و هم عاشق پسرمم.متاسفانه همین منو آزار میده،اینکه انگار بلد نیستم نسبت به همسرم عشق بورزم!دوستش دارم اما چطور بگم!متاسفانه انگار حس فداکاری و گذشت نیست،انگار فقط وظیفست!عشق ورزیدن از طرف من اینقدر کم رنگه که حضور نداشتن اون حس رو میفهم!!!از این رفتارم خجالت زده هستم!با این اوصاف فکر میکنم عشق ورزیدن و عاشق بودنو یا بلد نیستم و یا یادم رفته!
    من از ازدواجم پشیمان نیستم ، فقط انگاری تفاهم نداریم و کوچیکترین مساله ای به بحث کشیده میشه!این اواخر بحث هامون خیلی شدید شده!
    ممنون از توجهتون
    ویرایش توسط computeralis : 11-02-2016 در ساعت 06:33 PM

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط computeralis نمایش پست ها
    ازدواجم بلافاصله نبود،حدود دوسال گذشته بود،
    اوایل خیلی با خودم کار میکردم،از کنترل نگاه گرفته تا خرید گل برای همسرم.(فاصله بین سیقه و عقدم تا عروسی هم حدود نه ماه گذشته بود) اما گاهی اوقات،بعضی آهنگ ها،بعضی جاده ها و ... حواسم رو پرت میکنه!آخه خیلی همدیگه رو دوست داشتیم(البته تمام روابطمون در حد دیدن همدیگه و تلفن زدنو پیامک زدن بود،در حد حرف بود نه عین الآن اروپایی!تمام حدو حدود ها رعایت میشد.خواهرم در جریان بود و با برادرشون دوست بودم )
    به هرحال اون ماجراها گذشته من هم اون پسر بیست ساله نیستم،میفهمم که اون ماجراها تمام شده و اون خانم الان زنداداش خانممه و غیر از جایگاه خودش برام ارزش دیگه ای نداره!
    من هم همسرمو دوست دارم و هم عاشق پسرمم.متاسفانه همین منو آزار میده،اینکه انگار بلد نیستم نسبت به همسرم عشق بورزم!دوستش دارم اما چطور بگم!متاسفانه انگار حس فداکاری و گذشت نیست،انگار فقط وظیفست!عشق ورزیدن از طرف من اینقدر کم رنگه که حضور نداشتن اون حس رو میفهم!!!از این رفتارم خجالت زده هستم!با این اوصاف فکر میکنم عشق ورزیدن و عاشق بودنو یا بلد نیستم و یا یادم رفته!
    من از ازدواجم پشیمان نیستم ، فقط انگاری تفاهم نداریم و کوچیکترین مساله ای به بحث کشیده میشه!این اواخر بحث هامون خیلی شدید شده!
    ممنون از توجهتون
    دلم سوخت برا خانمتون...همین.

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    ممنون از همدردی و راهنماییتون.

  8. کاربران زیر از computeralis بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط computeralis نمایش پست ها
    ممنون از همدردی و راهنماییتون.
    وقتی یه خانمی با تمام اعتمادش وارد رابطه میشه این ظلم نیست در حقش که انقد راحت بگیم از رو وظیفه دوسش دارم؟؟؟؟

    شما فک کن خانمت همین حرفا رو در مورد شما بزنه چه حالی میشی؟

    یا ایشون خدایی نکرده به یه مرده دیگه فک کنه و بگه من همه جا خاطره و یاد اون میاد تو ذهنم!!!!

    همه در برابرش موضع میگیرن که این زن خائنه و به درد زندگی نمیخوره

    حالا شما خودت رو بذار به جاش....

    واقعا دلم میسوزه واسه خانمتون...

    این دعواها که شما اسمش رو میذاری عدم تفاهم بیشتر شبیه بهونه گیری هست

    شما که عاشقش نبودی نباید باهاش ازدواج میکردی

    اون خانم قبلی هم اگه واقعا عاشق شما بود نمیرفت با کس دیگه ای ازدواج کنه

    هرجور شده پای شما میموند

    شما هم اگه دوستش داشتی بهش نمیگفتی برو ازدواج کن

    زمین و زمان رو بهم میدوختی که بهش برسی

    پس وقتی نرسیدین بهم یعنی عشقتون واقعی نبوده...یعنی مال هم نبودید که بخواید به خاطرات هم فکر کنید

    حتما باید از خانمتون جدا بشید تا قدرش رو بدونید؟

    حالا اگه کسی بود که عاشقش بودید که این دعواها عدم تفاهم نبود که میشد نمک زندگی و کیف هم میکردید

    واقعا نمیدونم یه مرد دیگه باید چی داشته باشه تا راضی بشه

    همسرتون که میگید خوب و فداکاره..پسر زیبایی دارید زندگیتون خوبه

    دیگه چرا دارید تیشه به ریشه ی خودتون میزنید؟ دنبال چی هستین؟

    کاش باهاش ازدواج نمیکردید وقتی دوستش نداشتید خیلی گناه داره خیلی...

    خدا کنه هیچ دختری شوهرش این حرفا رو در موردش نزنه

  10. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    چگونه میتونید عاشق کسی باشید که شما رو دوست نداره؟ کسی که به راحتی با یه حرف شما که گفتین میتونه ازدواجه کنه وبره به نظرتون همچین شخصی لایق دوست داشتنه که اینگونه دارید وقت و ذهنو و فکرتونو مشغولش میکنید؟ اون شخصی واقعا شما رو دوست داره که باهاتون ازدواج میکنه و در سختی و راحتی ها شما رو تنها نمیزاره . شما در حال حاظر فکر میکنید اون زمان که با اون خانم حرفای عاشقانه میزدید مثله لیلی مجنون بودید درحالی عشق واقعی در کنارتونه و شما اونو نمیبینید حرف زدن خیلی راحته ، اثبات عشق همون حلقه ازدواجتونه که در دست چپتونه که همسرتون اینو به شما ثابت کرد نه اون اس مسایی که به راحتی دیلیت میشن و میشه انکارش کرد. عشق واقعی کنارتونه ولی شما ازش غافلید ولی اون خانم دیگه انتخابشو کرده و اون یکی دیگه رو انتخاب کرده و اون شما نبودید به نظرم حتی یک ثانیه هم برای کسی که یک نفر دیگه رو به شما ترجیح داده ارزش فکر کردن نداره.
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  12. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    سلام،حق با شماست،کسیکه اینقدر عشقش سست باشه که با یه اصرار من راحت بره شوهر کنه و منی که تونستم بگم که به کسی دیگه فکر کن،خوب درسته الآن که نظراتونو خوندم این واقعا عشق نیست،البته یه سری وابستگی ها وجود داشته که میشه گفت دلیلش ناملایمات خانوادگی و احساس آرامش ناپایداره.
    عشق واقعی این وابستگی ای هستش که همسرم نسبت به من داره!با تمام سختی هایی که تو این 5 سال داشتیم کنار اومده و تنهام نذاشته!این خودش یه هنره که همسرم داره!و اما من تا الآن نتونستم اون همسری که بایدو شاید براش باشم!
    من حرف شمارو قبول دارم و به تمام چیزهایی که گفتید قبلا فکر کردم،ایراد از منه!خودمم قبول دارم و میدونم که همسرم شایسته بهترین هاست.من باید تغییر کنم. فقط مشکل اینجاست که نمیدونم چطور و از کجا شروع کنم!اصلا دلیل عضویت و مطرح کردنم تو سایت مشاوره همین بوده!آخه کسی که توی گوده تا کسی که از بیرون گود هستش دیدش کمتره و من توی گودم و نمیدونم از کجا باید شروع کنم!چطور دلخوری های خانممو جبران کنم!من 27 سالمه،نمیگم پیر شدم اما بعضی مسایل برام دیکته شده،عادت شده!بعضی روحیات اخلاقی هستش که تغییر دادنشون نیاز به تامل و تدبر بیشتری داره!
    من تمام حرفای شمارو قبول دارم و میدونمو میفهمم پس خواهشا چیزاییو که میدونمو دوباره دیکته نکنید برام!
    راه میخوام نه مجازات!اگه همسرم و زندگیم برام اهمیت نداشت که مشکلمو مطرح نمیکردم تا بتونم حلش کنم!
    برای تغییر دادن رفتارهام خیلی راه ها رفتم در مقابل همسرم انجام دادم اما آخرش بهم چی گفت؟!!!!! (بهم گفت فیلم بازی نکن)
    باز هم از توجهتون متشکرم.همین گفتن حرفا و تحلیل کردنشون برام کمک کننده بود.ممنون

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط computeralis نمایش پست ها
    سلام.من 27 سالمه و حدود پنج سال میشه که ازدواج کردم و یک پسر سالمو زیبا خدا بهم داده شش ماهه هستش.همسرمم از هر خانمی برام مهربان ترو فداکار تره اما از همون اول ازدواجم تا حالا نتونستم عاشقش باشم؛خوب 23 سال داشتم و قبل ازدواجمم خانمی دیگه ای بودن که چندسالی میشناختمشون و با مخالفت خانوادم ازش خواستم خواستگار اومد خوب بود نه نگه و ازدواج کنه که ازدواج کرد!اما من همچنان دوستش داشتمو بهش فکر میکردم.خانوادم که خودشون رو مقصر میدونستن خودشون خانمی رو انتخاب کردن تا به خواستگاری بریم.بعد چند جلسه خواستگاری از همسرم که به انتخاب خانوادم بود،متوجه شدم اون خانمی که عاشقش بودم زنداداش خانممه!اعتنا نکردم و اون مساله رو سعی کردم نادیده بگیرم اما هنوزم که هنوزه درحال حاظر متاسفانه بعد 5سال از ازدواجم ،گاها خاطراتم با اون خانم یادم میاد و ذهنم رو بهم میریزه!با اینکه شک ندارم همسرم از هرلحاظی بهتر از اون خانمه هستش اما نتونستم عاشق همسرم باشمو انگار داره زندگیم خراب میشه!
    خانمم میدونه که قبل ایشون عاشق کسی بودم و قصد ازدواج با اون خانم رو داشتم اما هرگز نذاشتم حتی شک کنه که کیه!
    لطفا کمکم کنید و بگید چطور باید خودم رو جمع و جور کنم و عاشق همسرم باشم.ممنون



    سلام

    ازدواج بدون کشش و جذب اونم توی این دوره و زمونه!!!!!!؟؟ و حالا میپرسید چگونه میشه عاشق شد!!!؟؟

    باورم کنید شما حتی عاشق اون شخص اول نیز نبودید!!!!؟؟ بدتون نیاد عزیز ولی شما از انسان و عشق و ازدواج امروز و .... هیچ چیزی نمیدانید!!؟؟

    به یکی از همکاران خوب مشاور ما در شهر خود رجوع کنید و کتابهای بیشتری راجب انسان و عشق و ازدواج امروز بخوانید(علمی)

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    ببینید دوست عزیز اولین قدم برای اینکه بتونید به همسرتون محبت کنید وعاشقش بشید اینه که اول از همه باید میفهمیدید که اون خانم اول شما رو دوست نداشته و ارزش فکر کردن نداره و باید اونو از ذهن و فکر و زندگی خودتون حذف میکردید پس قدم اول اینه که هر خاطره ای که باعث میشه به اون فکر کنید و یا گفتن جملاتی که مخرب روح روانتون هست و دوباره شما رو به یاد اون میندازه از ذهنتون پاک کنید و هر موقع وسوسه میشید سریع با گفتن جملاتی مثلا اون منو رها کرد اون یکی دیگه رو به من ترجیح داد سریع ذهنتونو منحرف کنید و یا سریع خودتونو مشغول فعالیت هایی کنید که دیگه یاداور خاطرات اون نیفتید
    اما در رابطه با اینکه گفتید همسرتون بهتون میگه فیلم بازی نکنید دلیلش اینه که ممکنه اون رفتارهایی و کارهایی که براش انجام دادید تظاهر بوده و از ته قلبتون منشا نگرفته باشه که احتمالااز طرز نگاه و چهرتون و حرف زدنتون و یا اینکه با منت گذاشتن و گفتن کلماتی که مثلا من برات اینکارو کردم اونکارو کردم توهم باید فلان کارو کنی و انتظار دارم اینطوری باشی و.... باعث شده حس کنه از ته دلتون اینکارا رو براش نکردید.(کاری از ته دل منشا میگیره که بدون توقع و انتظار باشه و با تمام وجودتون از انجام اون کار راضی باشید ) اما برای اینکه کم کم عاشق همسرتون بشید من بهتون تلقین کردن رو پیشنهاد میکنم در تنهاییتون مرتب به این فکر کنید و با خودتون تکرار کنید که چقدر همسرتونو دوست دارید نکات مثبت از ظاهرش یا رفتارش در نظر بگیرید و با خودتون بگید چقدر فلان رفتار همسرم قشنگه یا مثلا چقدر چشمای همسرم زیباست و نگاه گرمی داره و یا مرتب با خودتون بگید من تحمل دوری همسرمو ندارم زندگی من بدون اون ممکن نیست و به خصوصیات مثبت همسرتون و زندگیتون فکر کنید و به خاطر چیزهایی که دارید مرتب شکر گذار باشید . و مرتب با خودتون بگید چه خوب که من همچین فرزند زیبایی داریم خیلیا ارزوی داشتن همچین فرزندی دارن . چه خوب که من همسر مهربون و زحمتکشی دارم خیلیا هسن که توانایی حتی ازدواج کردن و تامین زندگی هم ندارن چه برسه به اینکه همچین همسری داشته باشن این تلقین ها باعث میشه که در ضمیر ناخودگاه شما قرار بگیره و کم کم زمانی میرسه که حتی تحمل یک لحظه دوری از همسرتونم نخواهید داشت . چون تلقین به عادت و عادت به خصلت و خصوصیات رفتاریتون تبدیل میشه .
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    سلام آقا شهرام.
    با تمام احترامی که برای شما قائل هستم باید بگم که حرف شمارو قبول ندارم چون مطمعا هستم رواشناسانه نیست!چطور یک روانشناس بدون داشتن اطلاعات کافی یک چنین قضاوتی میکنه!شاید حرفام شکسته نفسی باشه!شاید چیزهای دارم که هنوز بهم وابسته هستش!
    به هرحال من دنبال راه حل هستم.دنبال پیشنهاد یا تجربه ای هستم که بتونه بهم کمک کنه.
    ممنون از نظرتون.
    ویرایش توسط computeralis : 11-03-2016 در ساعت 01:06 PM

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    سلام،حرف شما درسته،
    همونطور که گفتم فراموشش کردم و در جایگاه زنداداش خانمم برام ارزش داره و ارزش دیگه ای نداره؛پس قدم اول رو برداشتم.واما تلقین کردن،حتما انجامش میدم و با نوشتن هم شده برای خودم دیکته میکنم.
    استفاده کردم.ممنون

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط computeralis نمایش پست ها
    سلام آقا شهرام.
    با تمام احترامی که برای شما قائل هستم باید بگم که حرف شمارو قبول ندارم چون مطمعا هستم رواشناسانه نیست!چطور یک روانشناس بدون داشتن اطلاعات کافی یک چنین قضاوتی میکنه!شاید حرفام شکسته نفسی باشه!شاید چیزهای دارم که هنوز بهم وابسته هستش!
    به هرحال من دنبال راه حل هستم.دنبال پیشنهاد یا تجربه ای هستم که بتونه بهم کمک کنه.
    ممنون از نظرتون.
    سلام

    صد در صد مطمئن بودم عزیز که شما با حرفهای من مخالفین

    ممکنه گفته های من به مذاق شما خوش نیاد و حتی غلط به نظر بیاد عزیز ولی اگر کمکی با علوم زیستی و اجتمایی و روانشناختی آشنا باشید و مراحل 12 و یا 14 گانه عشق رو بشناسید

    متوجه منظور من میشدید. البته و صد البته عقیده و نظر شما قابل احترامه ولی گلم تجربه دیگران به درد خودشان گاهی نمیخوره چه برسه به دیگری و یا دیگران!

    پس بازم پیشنهاد میدم به یکی از همکاران رجوع کنید .

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31926
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همسرم رو دوست ...

    حقیقتش قصد داشتم اگر به نتیجه ای نرسیدم با روانشناسی مشورت کنم.
    اگه شخصی رو میشناسید لطفا بهم معرفی کنید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بحث آزاد:پیشنهاد رابطه جنسی بین دختر و پسر
    توسط saeed021 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 01-26-2020, 01:46 AM
  2. پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 10-13-2019, 10:54 AM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-28-2015, 01:31 PM
  4. فقط ميخواد دوست پسر دوست دختر باشيم
    توسط آگرين در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-23-2015, 02:20 PM
  5. نمیتونم به خانواده بگم دختری رو دوست دارم
    توسط fardayenik در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 11-11-2014, 02:38 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد