سلام به همگی..
من تا الان سه چهار تا پست تو همین موضوعات زناشویی مطرح کردم..از بعضی ها نتیجه گرفتم بعضی دیگه هم آرومم کرده..در کل باعث حس خوبی در من شده ممنونم از اهالی این سایت..
تو این دو سال و چند ماهی که از ازدواجم گذشته شوهرم هر کاری که خواسته انجام داده منظورم آرزوهاش و خواسته هاشه از تغییر شغلش و ورزش و ادامه تحصیل و با دوستان بودن و قطع رابطه اش با خانواده ام صرفا به این بهونه که خانواده ات چرا به من کمک مالی نمیکنن انجام داده و این در حالیه که من تمام فعالیت های دوران مجردیم از یادگیری زبان و هنر و درس و ورزش که خیلی برام مهم بود و هیچوقت نشد که از ورزشم بزنم.. همه رو کنار گذاشتم و هیچ بی احترامی به پدر و مادرش هم انجام ندادم هر چند گاهی وقتها تیکه پرونی هاشون اذیتم میکرد..میدونید فقط نمیخوام صدای فریادهای شوهرم رو بشنوم یا هیچ وقت مسیولیت کارهاش رو به عهده نمیگیره در نتیجه من ترجیح میدم کاری به کارهاش نداشته باشم تا اینکه خرابکاری هاش رو گردن من بندازه به خاطر کارش سه روز در هفته خونه است سه روز سرکار و اصلا توجه نمیکنه چیزی اصلا برا خوردن تو خونه هست یا نه موقعی هم که میاد خونه تغذیه همون روز خودش رو میاره و تموم میکنه و به خیال خودش دست پر اومده البته این مساله رو نگفتم بهش چون دوباره یه دعوای جدید که اصلا حوصله اش رو ندارم..و البته اینم بگم که من تو این شهر کسی رو ندارم و فقط خانواده همسرم هستن... جمله ی دوست دارم رو زبونشه..خب منم اگه یه همچین کسی رو داشتم که نیازهای منو برطرف کنه و تر و خشکم کنه و کاری به کارهام نداشته باشه مگه بیمارم دوسش نداشته باشم..هر سری هم که بهش گفتم (یعنی تو این دو سال) تو خونه حوصله ام سر میره برای رفتن به باشگاه پول لازم دارم میگه باشه میدم برو ولی دیگه خبری نمیشه..در حالی که اگه خودش به چیزی لازم داشته باشه سریعا میره و تهیه اش میکنه...خلاصه سرتون رو درد نیارم من تو این رابطه احساس درجا زدن میکنم که نه تنها پیشرفتی نمیکنه بلکه روز به روز چه از نظر جسمی چه روحی تحلیل میره و عین خیال همسرم هم نیست..من قبل ازدواج چندین بار به همسرم گفتم که اگه پیشرفتی تو زندگیم نداشته باشم یعنی مردم..و ختم کلام اینکه یه همچین آدم خودخواهی رو دوست ندارم... رابطه رو تموم کنم و خودم رو خلاص کنم؟
ممنونم