نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

1836
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    من نزدیک 3 ساله ازدواج کردم کاملا سنتی بوده و هیچ شناختی از خانواده همسرم نداشتم.مادر همسرم زنی 65 ساله ست که با وجود داشتن یه سری اخلاق خوب بدی هایی هم داره.ایشون به شدت تنبل هستن و خیلی خودشون رو برای پسراشون لوس میکنن.قبل از اینکه من عروس این خانواده بشم جاری بزرگترم به مدت ده سال صبح تا شب کنار مادرشوهرم زندگی میکرد و همه کارهای ریز و درشت ایشون رو انجام میداد و به قول معروف اجازه نمیداد که مادرشوهرم دست به سیاه و سفید بزنه و فقط برای خواب به خونه خودشون که طبقه بالای مادرشوهرم هست میرفت.بعد از ازدواج همین جاریم و برادرشوهرم واحدشون رو مجانی در اختیار ما قرار میدن و خودشون میرن جای دیگه مستاجر میشن. از وقتی که من تو این ساختمون زندگی میکنم مادرشوهرم یه جورایی افسرده شده و پشت سر هم مریض میشه. من در حد توانم به ایشون سر میزنم و به کارهای اصلیشون میرسم ولی اصلا نمیتونم تایم طولانی پیششون باشم متاسفانه با وجود داشتن مدرک فوق لیسانس بیکارم از طرفی کار همسرم شیفتیه و خیلی کم با هم هستیم همه اینها بهونه شده دست مادرشوهرم و بقیه که چرا عروس کوچیکه با وجود اینکه بچه نداره و همش تنهاست به مادرشوهرش خیلی نمیرسه.خلاصه خیلی دارم عذاب میکشم و توی این سه سال هیچ لذتی از زندگیم نبردم و دائما در حال بحث و مشاجره با همسرم هستم حتی بارها به طلاق هم فکر کردم ولی........به همسرم بارها گفتم که دنبال یه خونه باشه تا یه کم از این شرایط خارج بشیم ولی فعلا میگه صبر کن تا شرایط مالی بهتر بشه. از همه شما خواهش میکنم اگه مشکلمو خوندین یه نظری بدین چون واقعا خودم دیگه هیچی به ذهنم نمیرسه

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    از مشاورین سایت خواهش میکنم در رابطه با مشکلم کمکم کنند چون واقعا هیچ آرامشی تو زندگیم ندارم همیشه یه حسی بدی همراهم هست بیشتر وقتا حس میکنم یه کسی مدام تو گوشم میگه اگه مشکلی برای این زن پیش بیاد مقصرش تو هستی یا اینکه نفرینش پشت سر تو خواهد بود. همیشه درونم یه جنگ هست که دیوانم میکنه. من واقعا نمیتونم بیشتر 3تا 4 ساعت پیش مادرشوهرم باشم و توی همون تایم خونه ش مرتب میکنم به حرفای طولانی و پراکنده ش گوش میدم ولی حقیقتش همش خودخوری میکنم و به خودم لعنت میفرستم که کاش شناخت بیشتری از خانواده همسرم داشته بودم. واقعیتش من خیلی کم حرف و درونگرا هستم و وقتی خونه مادرم هم میرم خیلی اهل حرف زدن و ... نیستم ولی تو خانواده همسرم همه چی برعکسه.تو رو به خدا قسم یه راهی جلوی پام بزارید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    من هر روز به این صفحه سر میزنم و نظراتتون رو میخونم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27671
    نوشته ها
    374
    تشکـر
    995
    تشکر شده 634 بار در 431 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    سلام دوست عزیز
    اینا همش به خاطر عدم تنوع توی زندگیتونه
    یکم تنوع بیاد توی زندگیتون عاشق زندگیتون میشین
    البته با توجه به شرایط شما ببینین کجای زندگی میتونین تنوعی ایجاد کنین که از این وضعیت در بیاین

  5. 2 کاربران زیر از Tarah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    سلام عزیزم.

    متوجهم که چقد شرایط سختی داری ٬ خانومای امروزه مثل قدیم نیستن که دسته جمعی زندگی کنن و کاری به جز پخت و پز نداشته باشن و تنها تفریحشون دور هم بودنشون باشه؛

    الان خانوما هیچ مشغله ای هم که نداشته باشن و همه اقوامشون اطرافشون زندگی کنن دوس دارن تایم بیشتری توی خونه و زندگی خودشون باشن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه.

    اول اینکه طلاق با استناد به همین یک موضوع اصلا کار منطقی نیست!

    واقعا شاید جدا از این قضیه رابطه خوبی با شوهرت داشته باشی و اصلا منطقی نیست که به خاطر چنین موضوعی به طلاق فک کنی!

    ببین عزیزم شما قطعا نمیتونی مادر شوهر یا همه اطرافیانتو قانع کنی که شرایط سختی داری و باید کل این شرایطی که توش قرار داری به نفعت تغییر کنه٬ این موضوع قطعا نشدنیه؛

    چیزی که مشخصه اینه که شما فقط باید از اونجا برید تا از این شرایط خلاص بشید که این موضوع ممکنه حالا حالاها امکان پذیر نباشه .من به پیشنهاد دارم؛

    تا زمانی که اونجا هستی میتونی کاری کنی که شرایط برات قابل تحمل تر باشه ؛

    من خودم همیشه وقتی توی شرایط سختی که نمیتونم کلیت اون موضوع رو تغییر بدم قرار میگیرم سعی میکنم جزئیات اون شرایط رو به منافع خودم نزدیکتر کنم تا کمتر اذیت بشم.

    ببین مثلا اون کاری که جاری شما انجام میداده به نظرم یه خوبیایی هم براش داشته!

    از صبح میرفته خونه مادرشوهرش صبحونشو همونجا میخورده ناهارشو همونجا درست میکرده و خودش و شوهرشم همونجا غذاشونو میخوردن بازم شامشو همونجا با شوهرش و مادرشوهرش با هم بودن؛

    اینجوری همون کارایی که خونه خودشم باید انجام میداده خونه مادرشوهرش انجام میداده با این تفاوت که خونه و زندگی خودش همیشه تمیز و مرتب و دست نخورده باقی میمونده؛

    یا اگر بچه داشته بچه ش پیش خودش بوده و هیچوقت خونه ش نامرتب و کثیف نمیشده!

    اینجوری زحمت خونه خودش و خونه مادرشوهرشو یکی کرده و همزمان دل شوهرشم به دست آورده و واسه خودش توی دوست و آشنا عزت و احترام خریده!

    با مثلا اگه حوصله شنیدن حرفاشو نداری ببین دوس داره با چی سرگرم باشه٬ واسش سرگرمی که دوست داره مهیا کن تا کمتر بیاد سمتت و خودتم سرگرمیهایی که تو خونه خودت داری رو ببر اونجا مشغول باش!

    دیگه باید خودت ببینی با چه سیاستی میتونی تو خونش راحت باشی همون کارو انجام بدی.

    میدونم اینا دلخوشیهای خیلی بزرگی نیستن تا بتونن تحمل شرایط رو برات راحت تر کنن اما باید از دل همین واقعیت سخت واسه خودت دلخوشی دربیاری تا بتونی تحملش کنی تا زمانی که انشاءالله شرایطتتون طوری بشه که بتونین از اونجا برین.

  7. 2 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    ممنون از پاسختون.ولی با شرایط کاری همسرم که شیفتیه نمیدونم چه تنوعی باید به زندگیم بدم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    رامونا جان ممنون از وقتی که گذاشتی.ولی عزیزم رفت و آمد خونه مادرشوهرم خیلی زیاده اخلاق مادرشوهرم طوریه که مهمون رو حتما برای نهار و شام نگه میداره و خب این برای من خیلی سخته.از طرفی اگرم مهمونی در کار نباشه من اونجا راحت نیستم ایشون بسیار پرحرفن و یه خاطره رو بارها برای من تعریف کرده سلیقه غذایی ایشون هم خیلی با من فرق داره چند باری که خونشون بودم غذا براشون درست کردم ولی مشخص بود که دوست ندارن در کل خیلی دوست دارن که من از هرنظر شبیه جاریم باشم ولی غیرممکنه.

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    بهتر نیست یه سری کلاسای مورد علاقت ثبت نام کنی مثلا کلاس بافتنی و شیرینی پزی و ارایشگری و.ورزشی .. بری تا احساس بیهوده بودن بهت دست نده هم اینکه زندگی برات یکنواخت نشه .
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  11. 3 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    الی جان خودم هم تو همین فکر هستم ولی انقدر داغون و بی انگیزه هست که تا الان نتونستم اقدام به ثبت نام کنم

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32417
    نوشته ها
    996
    تشکـر
    607
    تشکر شده 1,198 بار در 636 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    سلام گلم تو زندگی همه همچین لحظاتی سختی پیش میاد گفتی وضعیت مالیتون در حال حاضر خوب نیست پس نمیتونی کلاسهای مختلف ثبت نام کنی اگر هم بکنی حتما مادر شوهرت می خواد بگه که کلاس یا باشگاه که مهمتر از من نیست بگه عروسم باشگاه میره ولی به من نمیرسه بنابراین باید دنبال کار باشی تو مراکز کاریابی ثبت نام کن ختی اگه دررابطه با رشتت نبود موقت برو سرکار تا بهونه ای نداشته باشن
    به خدا توکل کن روزی دست خداست به طلاق فکر نکن نمیشه هرباری که مشکل پیش اومد به طلاق فکر کرد که !
    مگه زندگی کسی هست بی مشکل؟؟؟
    به شوهرت غر نزن اونم مطمن باش خوشحال نیست که تورو ناراحت میبینه صبور باش گلم سخته ولی صبور باش و توکل کن به خدا
    خدا پاداش ادمای صبورو میده.
    این وضعیت میگذره و این تو ذهن شوهرت میمونه که تو چقدر تو این دوران بجای صبوری باهاش مشاجره کردی
    پس اینجوری نکن
    میدونی که زنها وقتی وضعیت مالی خراب میشه خوده اصلیشونو نشون میدن
    مردها وقتی وضعیت مالی عالی میشه خودشون نشون میدن

    پس خودتو ثابت کن با صبوریت،سخته خیلی سخته ولی صبوری کن و توکل
    امضای ایشان
    أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ

    حرفی که می‌زنی می‌شه بذری که
    می‌کاری توی دل آدم‌ها
    و یه روز
    درخت می‌شه

  14. کاربران زیر از حناء بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32020
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    حنا جان ممنونم از راهنماییت خیلی بهم قوت قلب دادی.
    با وجود اینکه آدم عجول و کم طاقتی هستم سعی میکنم صبر کردن را یاد بگیرم ولی کار خیلی سختیه

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31895
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    29
    تشکر شده 92 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از زندگی کنار خانواده همسر خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahla_mt نمایش پست ها
    رامونا جان ممنون از وقتی که گذاشتی.ولی عزیزم رفت و آمد خونه مادرشوهرم خیلی زیاده اخلاق مادرشوهرم طوریه که مهمون رو حتما برای نهار و شام نگه میداره و خب این برای من خیلی سخته.از طرفی اگرم مهمونی در کار نباشه من اونجا راحت نیستم ایشون بسیار پرحرفن و یه خاطره رو بارها برای من تعریف کرده سلیقه غذایی ایشون هم خیلی با من فرق داره چند باری که خونشون بودم غذا براشون درست کردم ولی مشخص بود که دوست ندارن در کل خیلی دوست دارن که من از هرنظر شبیه جاریم باشم ولی غیرممکنه.
    من با نظر رامونا موافقم. با هزینه اونا غذای مورد علاقه خودتم درست کن واسه خودتو شوهرت ببر خونه خودت بخور. موقع شام و ناهار و صبحانه کنار مادر شوهرت باشی به نظرم اتفاقی نمیوفته جز اینکه هزینه هاتون کمتر میشه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM
  2. عشق شما از چه نوعي است؟ دلبستگی یا وابستگی؟
    توسط pari123 در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-30-2015, 01:12 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد