نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: مشکل با خانواده

1929
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31901
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل با خانواده

    سلام خسته نباشین من دو ساله نامزد دارم خواهر بزرگم 15 روزه عقد کرده همش مامانم دوروبره این و شوهرشه نه ک بگی چون عقد کردن داره بهشون توجه میکنه دارم میگم ن این توجه تو دوران نامزدی ک باهم بودن هم مامانم ب اونا توجه میکرد همش ی نامزد اون و خواهرم الان ک عقد کردن ک دیگه بدتر . من کاری ندارم ب این حرفا ولی لاقل دیگه فرق نزاره بخدا از کاراشون خسته شدم تا خواهر بزرگم خیلی پرو هستش و مامانم هیچی نمیگه و همش طرفداری اونو میکنه . مثلا من چند تا لباس برا خودم گرفتم گذاشتم برا موقعه عروسیم دقیقا همونی ک دوستم دارم مال خودمو میگه من این لباستو میخوام من نامزدم برام گرفته تو شوهر داری چرا مال منو برمیداری اما مامان ک هیچی بهش نمیگه هیچ تازه همکاری هم باهاش میکنه یا وقتایی ک نامزدم میخواد بیاد دیدنم میگه داره میاد ساندویچ بگیره ما گشنمونه یا خوراکی بگیره و از این حرفا خوب زشته این پرویی .ب من ک میرسه مامانم نمیگه زشته پسر مردومه اما ب شوهر خواهرم ک میرسه مثلا میخوایم بگیم سر راهش چیزی بگیره بیاره زشته پسر مردوم اصلا نگو و از این حرفا خوب منم خیلی ناراحت میشم . الانم ک عقد کردن هم خیلی داره کمکشون میکنه اما بخدا از الان اینده عروسیمو دارم میبینم ک به من بگن باید خانواده دوماد یا شوهرت این خرجا رو بده مثلا اما از شوهر خواهرم هیچی نمیگیرن خیلی چیزا هم هستم ک انقد زیاده نمیدونم کدومو بگم این فرق گذاشتن باعث ناراحتیم میشه واگرنه بخدا کاری ندارم خواهر پرویه منم ک از مامانمم بدتر چند روز پیش خواهرم همش بهم میگفت ب نامزد بگو وایا فای رو شارژ کنه من همش به بیخیالی خودمو میزدم خوب زشته بخدا تا این ک دیشب بهش گفتن من ب نامزدم نمیگم تو کارتش پول نداره .بعد هیچی نگفت .اما مامان هیچی ب خودش نمیگه حتی همدست هم هستن با هم من افسردگی دارم میگیرم تو خونه با اخلاقاشون الان تا یه چیزی بهم بگن میپرم بهشون عصبی شدم بخدا چیکار کنم همینجور زدم خودمو ب بیخیالی تا بگذره چند روز پیش دیگه انقد منو ناراحت کردن دوست و رفیق هم ندارم نمتونستم این حرفای خوانوادگی رو ب نامزدم ب زنم رفتم پیش خالم و خودمو خالی کردم .الانم ک میخواد عروسیشو بگیره خرج از خودش ولیس ب من نمیگن ولی کاملا روشنه

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل با خانواده

    تا حالا از خود مامانت پرسیدی دلیل تبعیضش بین شما دوتا چیه؟
    حتما علتی داره. مثلا از نامزدی شما راضی نیست یا هر دلیل دیگه ای که میخواد اینجوری خشمش رو بیرون بریزه.
    شاید هم شما حساس شدی و در واقعیت با خواهرت هم همین رفتارو دارن منتها اون بلده مدیریت کنه و شما نه.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33011
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    سلام من 5 تا خواهر دارم با یه برادر متاسفانه تو خونه ما همه با هم مشکل دارن برادرم نمایشگاه ماشین داشت و در کل آدم غدی هستش سر همین اخلاقش دارو ندارشو به باد داد الانم پدرم یواشکی نصف بیشتر درامدشو خرج برادرم و طلبکاراش میکنه در کل پدر پسر پرستی دارم خواهر بزرگم 33 سالشه اما مثل بچه ها میمونه و احساساتی و بد اخلاقه با همه دعواش میشه در کل نمیدونم پدر و مادرم بچه هاشونو چطور بزرگ کردن که همشون زیاده خواه و بد اخلاق هستن تا میتونن زیرآب همو میزنن خیلی خرج کردن همشون تحصیلات دانشگاهی دارن از همه بیشتر میدوند اما از همه کمتر نتیجه میگیرن در کل احساس میکنم هیچ ارزشی ندارم از همه بدم میاد خواستگار های خوبی داشتم اما تا شرایطمو میفهمن همشون میرن همشون مجردن به جز داداشم که ای کاش اونم مجرد بود نمیدونم چیکار باید کرد خیلی خسته شدم طوری که بعضی روزا یک کلمه هم حرف نمیزنم پدر مادر برادر خواهر همه با هم درگیرن چیکار باید کنیم؟خودم دانشجوی دانشگاه تهران بودم و انصراف دادم بس که فکرم داغون بود کسی هم نمیدونه تا این حد خسته ام
    ویرایش توسط سارا احمدی : 12-25-2016 در ساعت 07:39 PM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل با خانواده

    تو خیلی از خانواده ها اینجور مسائل هست. اینکه پدر و مادر علیرغم اخلاقهای بد و ضعف هایی که بچه هاشون دارن، باز هم حمایتشون میکنن چیز عجیبی نیست. حالا به هر دلیلی پدرتون خواسته به برادرتون کمک کنه. شما چرا ناراحتی؟
    برای شما کم گذاشتن؟ یا محبت کردن به پسری که به قول شما غد بوده ناراحتتون کرده؟
    دوست عزیز شما به اعضای خانواده ت به چشم خواهر و برادر ی خودخواه نگاه میکنی ولی اونا هرچقدر هم بد و بی فکر باشن باز هم بچه های والدین تون هستن و جون پدر و مادر برای بچه ش در میره حتی اگه بدونه خطا کرده.
    در ضمن این چیزایی که شما گفتی مشکل حادی نیست.
    والا مردم برادر و پدرشون دزد و خلافکار و معتاد و... هستن اینقدر احساس بدبختی نمیکنن. حالا شما چون طرز فکر خواهر و برادرت باهات متفاوته میگی چه خانواده بدی دارم؟ ناشکری نکن.
    وقتی هم خواستگار برات اومد لازم نیست بشینی از تک تک رفتارهای خواهرا و برادرت حرف بزنی. اونا ادمهای مستقلی هستن. زندگی مستقلی هم خواهند داشت. دیر یا زود هم همگی میرین سر زندگی خودتون. اون موقع اگه دوست نداشتی میتونی ارتباطت رو هم باهاشون کم کنی. پس اینقدر حرص و جوش نخور. بذار هرکی هرکاری میخواد برای زندگی خودش بکنه، شما راه خودتو برو.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33011
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    مشکلی با کمک کردن پدرم ندارم اما پدر من ماشین زیر پاشو فروخت 30 میلیون بدهی برادرمو داد باز دوباره یه هفته پیش 15 میلیون بدهی دیگشو . کلا وقت پدرم این روزا فقط تو دادسرا میگذره برادرم نمیتونه حقشو بگیره 30 میلیون تومن قناری فروخت که حتی 1000 تومن هم بهش ندادن باورتون میشه یه پسر 18 ساله سرشو کلاه گذاشت کمک کردن خوبه نه اما تا این حد یه سگ خرید 10 میلیون اگه راست میگه بدهکاره قناریاشو بفروشه سگ ده میلیونیشو بفروشه آره من ناراحتم یبارم خواهرم میخواست بره دانشگاه از بابام کرایه خواست بابام گفت کرایه نداری نرو بشین خونه , پدرم آدم پولداری نیست اما پسر پرستی زیادش داداشمو مغرور کرده پسری که هیچکاری بلد نیست دست به هر کاری میزنه ضرر .یه ذره مونده خونمونم بفروشیم بدهی جناب رو بدیم تازه برادرم همه ی اینا رو انکار میکنه بازم دست از من من کردنش برنمیداره درضمن من پیش خواستگارام از خواهر یا برادرم صحبت نمیکنم مگه دیوونه ام اما مشکل اینه که خواهرام تو کار هم همش سرک میکشن و بعد جلسه مسخره کردن راه میندازن در ضمن تا میفهمن چندتا هستیم میزارن میرن پسری که دوستش داشتم گذاشت رفت الانم خواهرام همش مسخره میکنن
    ویرایش توسط سارا احمدی : 12-25-2016 در ساعت 08:24 PM

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31901
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    اما من ن مامانم ن از نامزدیم ناراضی ن هیچی . حتی نمیشه باهاش صحبت کرد بگم چرا این کارو میکنی چون چند روز پیش گفتم تو بیم بچه هات فرق میزاری گفت توحسودی با مامان من نمیشه اصلا صحبت کرد کل فامیل میدونن ک حرف حرف خودش و کار کار خودش منو خیلی اذیت میکنه میگه زبون درازی ولی بخدا نمیدونی اگه همین زبون درازی رو نکنم بدتر باز حق منو میخورن و اذیتم میکنن مثلا همین دیشب نامزدم میخواست بیاد پیشم گفت شام چی میخوری از بیرون بدم گفتم مامان اینا رفتن بیرون یه دوتا ساندویج بگیر بسه خوب بنده خدا اومد و رفتیم تو پشت بوم خوردیم مامان اینا هم نبودن بهش اطلاع دادم ک داره نامزدم میاد اونم گفت باشه ما شام خوردیم همینجور ک توپشت بوم داشتیم قدم میزدیم دیدیم مامان اینا در پارکینگ رو باز کردن دارم میان بعد نامزدم گفت پیتزاا گرفتن با ساندویچ گرفتن اره . به نامزدم گفتم حالا میخورن دریغ از یه خبر کردن گفت ن خبر میکنن .خبر نکردن بگن دخترم تو شام خوردی با نامزدت نخوردی و از این حرفا گفتم بزار به گوشی خواهر ز بزنم ببینم چی میگن ز زدم گفتم شام خوردین من شام نخوردم اخه نامزدم با دوستاش خورده بود بعد اومد پیشم جوابمو میدونی چی داد گفت ما هم نون پنیر خوردیم بغض گلومو گرفت جلو نامزدم زدم زیر گریه بخدا خوب این چه کاریه تویه مادر واسه بچت دلت نمیسوزه یبار ک اصلا علنان ازشون شام خواسه بودم اخه نامزدم تو شام گرفتن هر وقت بیاد پیشم برا خانواده کم نزاشته دست بی نمک داره بدبخت بخدا الان دیگه روشو تغییر دادم هر بار بگن بگو نامزدت اینو بگیره اونو بگیره داره میاد یه چی جواب میدم ک مثلا نمیتونه بگیره . یبار به مامان گفتم بیرونین شام برا خودتون دارین میگیرین یه دوتا ساندویچ هم برا ما بگیرین باورتون میشه نگرفتن گفتن ما نمیتونیم بیایم و ساندویچی هم سرویس نداره دقیقا همون زماناییی ک نامزدم بدبخت واسه خونه کم نمیزاشت . شبش نامزدمو با گشنه ای فرستادم خودمم با گشنه ای خوابیدم مادرم اصلا حتی هیچی هم نگفت بهم وقتی اومدن همش تو فاز شوهر خواهرم و خواهرم بود بازم بگم بخدا خیلی زیاده. الان چون دارم میبینم خوبیای من و نامزدمو به چشم نمیاره میخوام ب بد بودنم ادامه بدم بخدا از سرکار میومدم میوه میگرفتم پول بهش میدادم وقتایی ک نداشتم ب نامزدم میگفتم بگیر و و و همیه اونارو ندید منم دیگه کاری برا خونه انجام نمیدم ولی تو مادری واقعا نمیدونم چی بگم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل با خانواده

    ای جاااان عزیزم...قربوندلت...همچین با دل پر حرف میزنی ادم دلش به درد میاد ...

    زیزکم دوران نامزدی به نظر من دوران سختیه ...چون باید بین نامزد و خانواده و رفت و امدها و ...تعادل برقرار کنی و این کار سختیه ...

    عوضش سالهای اول بعد عروسی اخ ...رویایی ترین سالهای زندگیه ...اگر عاشق باشی و شاداب و مثبت نگر ...

    عزیزم در مورد خانوادت نمیخوام بهت قول و مشاوره ی الکی بدم ....
    چون اونها دیگه عوض بشو نیستن و بای همونطور که هستن دوسشون داشته باشی و بپذیریشون .

    ولی فقط و فقط سعی کن پیش همسرت کمتر گله و دردودل خانوادتو کنی ...
    بدیشونو نگو ..حتی بدیهاشونو توجیه کن.

    عروسی که کردی وضعیت بخاطر دوری و دوستی خیلی بهتر میشه .
    همیشه از همسرت پیش خانوادت دفاع کن و اجازه توقع زیاد داشتن رو بهشون نده .
    لازم نیست با زبون درشتی جواب مادر خواهرتو بدی فقط همین که به توقعات زیاده از حدشون بی اهمیت باشی و سکوت کنی و اونکارم انجام ندی کم کم دستشون میاد .

    نباید همش حرص بخوری و هی تو لاک دفاعی بری و کل کل کنی .
    سکوت کن...خودتو بزن به بی خیالی ...
    اینجوری متانتت پیش همسرتم حفط میشه ...

    باید شخصیتی از خودت در سختی ها و ناکامی ها نشون بدی که همسرت رو شیفته کی .

    پس کمی پخته تر و با طمانینا و ارامش تر باش و اعصاب خودت رو برای کل کل کردن و اینکه چرا اینا اینکارو کردن ما اونکارو کردیو و غیره تلف نکن .

    باشه دختر خوب؟؟

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31901
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    دارم همینکارو مینم اما مامان و خواهر بزرگم خیلی زیاد پرو هستش پدر من یکی رو در اوردن بخدا بخدا لباسی ک نامزدم برا عید خرید با پرویی مکال داره ب من میگه اینو بده ب من مامانم هم همینجور بهش اشاره میکرد ک اره بده بهش بخدا اشکم در اومد دادم بهش . جند روز پیش یسره داره بهم میگه وای فای خونه قطعه ب نامزدت بگو بریزه دوبار گفت خودمو بی بیخیالی زدم سر سه بار گفتم تو کارتش پول نیس . بخدا خیلی دلم ازشون پر میشه دیشب یکم کارای خانوادمو ک دیشبم با گفتن اینکه ما نون پنیر خوردیم انقد ناراحت شدم دردودل کردم پیش نامزدم میدونم نباید بگم اما کسی رو ندارم . یبار خیلی ناراحتم کرد رفتم پیش خالم دردودل کردم گفت مام مامانتو میشناسیم این فرق گذاشتنش هم پیش ما هم دیده شده ک با تو و نامزدت چیکار میکنه بخدا من میگم از حسودیشه اخه نامزد من خیلی پسر خوبیه و کل شهر و فامیل همش ازش تعریف میکنن اما مامانم همش بدی پیدا میکنه میزنه تو سرم . اما شوهر خواهرم ک کلی بدی داره همه رو قایم میکنه . ک چی اخه بشه اینکارارو میکنی من دیشب هم ب نامزدم گفتم من برم اونوقت قدرمو میدونه . من میخوام عروسی کنم باید نامزدم خونه داشته باشه اماده اما شوهر خواهرمو تدارکات عقدشونو هم مامانم ردیف کرد اینا بیخونه تو خونه مامان یه اتاق داره بهشون میده پیشش باشن اما ما رو بیرون میکنه یه چی بگم شوهر خواهر من یه زن داره با چهار تا بچه الان داره خواهرمو میگیره مامانم این قضیه رو میدونه حتی میخواد عروسی هم واسشون بگیره من کاری ب اینکاراشون ندارم ولی من میگم اون چندان توفه ای هم نیست ک داری اینکارارو میکنی و بی توجهی به ما میکنی بخدا خیلی من و نامزدم ناراحت میشیم کل فامیل ک همه میدونن ولی همه سکوت کردن خالم گفت ولشون کن بزار ببینیم تا کجا پیش میرن به زندگی تو چون حسودیشون میشه همش اسم شوهر خواهرمو همه جا بخدا همه میبره وای این خیلی خوبه وای اینکارو برا می کرد وای . اما اسم مارو نمیاره دیگه همه فهمیدن ک مامانم خل شده بخدا درست بشو ک اصلا نیست اما من از اینده و عروسیم میترسم خیلی میترسم همش توفکر میرم خدا ب خیر کنه

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31901
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    هفته ای یبار بشتر نمیاد من. ببینه باز تا میگم ما یه هفته همدیگرو ندیدم همه صداشون در میاد میگن همین پریروز بود دیدن چرا الکی میگین تا حساب واسشون کنم بعد ساکت میشن اخه این چه وضعشه .کار دیشبشونو نمیتونم هضم کنم همش تو فکر چیکار کنم فراموش کنم

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31901
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    سخته چیکار کنم ب کمک احتیاج دارم

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : مشکل با خانواده

    سلام
    نیکی ک از حد بگذرد نادان خیال بد کند
    امیداوارم از حرفم ناراحت نشین این ی ضرب المثل قدیمی.
    بعضی از افراد منظوری ندارن فقط میخوان دیگران را خرص بدن
    برای مدتی بیخیالشون باش
    مثلا وقتی بهت گفتن به نامزدت بگو فلان جیز را بخره سکوت کن و هیچی نگو بعد ک اومد و نخرید و اونا گفتن چرا نخرید بگو دلیلی نداشت ک بخره و مدتی باهاشون سرد باش اصلا نه دهن جوابی بکن نه هیچی فقط سکوت کن
    حتی توجه مادرت به خواهرت و شوهرش برات بی اهمیت باشه و انگار کسی وجود نداره مطمین باش به زودی خودشون به ستوه میان و از در دوستی وارد میشن و اونوقت بگو دیگه میخوام با دیگران مثه خودشون رفتار کنم.
    یا مثلا وقتی لباسی ازت خواست بگو به لباس من دست نزن.شوهرت نداره واست بخره و همین باعث میشه دیگه به وسایلت چشم نداشته باشه.
    وقتی زیادی وا بدی همه طلبکار میشن.


    یا علی مدد

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31895
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    29
    تشکر شده 92 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط امل نمایش پست ها
    اما من ن مامانم ن از نامزدیم ناراضی ن هیچی . حتی نمیشه باهاش صحبت کرد بگم چرا این کارو میکنی چون چند روز پیش گفتم تو بیم بچه هات فرق میزاری گفت توحسودی با مامان من نمیشه اصلا صحبت کرد کل فامیل میدونن ک حرف حرف خودش و کار کار خودش منو خیلی اذیت میکنه میگه زبون درازی ولی بخدا نمیدونی اگه همین زبون درازی رو نکنم بدتر باز حق منو میخورن و اذیتم میکنن مثلا همین دیشب نامزدم میخواست بیاد پیشم گفت شام چی میخوری از بیرون بدم گفتم مامان اینا رفتن بیرون یه دوتا ساندویج بگیر بسه خوب بنده خدا اومد و رفتیم تو پشت بوم خوردیم مامان اینا هم نبودن بهش اطلاع دادم ک داره نامزدم میاد اونم گفت باشه ما شام خوردیم همینجور ک توپشت بوم داشتیم قدم میزدیم دیدیم مامان اینا در پارکینگ رو باز کردن دارم میان بعد نامزدم گفت پیتزاا گرفتن با ساندویچ گرفتن اره . به نامزدم گفتم حالا میخورن دریغ از یه خبر کردن گفت ن خبر میکنن .خبر نکردن بگن دخترم تو شام خوردی با نامزدت نخوردی و از این حرفا گفتم بزار به گوشی خواهر ز بزنم ببینم چی میگن ز زدم گفتم شام خوردین من شام نخوردم اخه نامزدم با دوستاش خورده بود بعد اومد پیشم جوابمو میدونی چی داد گفت ما هم نون پنیر خوردیم بغض گلومو گرفت جلو نامزدم زدم زیر گریه بخدا خوب این چه کاریه تویه مادر واسه بچت دلت نمیسوزه یبار ک اصلا علنان ازشون شام خواسه بودم اخه نامزدم تو شام گرفتن هر وقت بیاد پیشم برا خانواده کم نزاشته دست بی نمک داره بدبخت بخدا الان دیگه روشو تغییر دادم هر بار بگن بگو نامزدت اینو بگیره اونو بگیره داره میاد یه چی جواب میدم ک مثلا نمیتونه بگیره . یبار به مامان گفتم بیرونین شام برا خودتون دارین میگیرین یه دوتا ساندویچ هم برا ما بگیرین باورتون میشه نگرفتن گفتن ما نمیتونیم بیایم و ساندویچی هم سرویس نداره دقیقا همون زماناییی ک نامزدم بدبخت واسه خونه کم نمیزاشت . شبش نامزدمو با گشنه ای فرستادم خودمم با گشنه ای خوابیدم مادرم اصلا حتی هیچی هم نگفت بهم وقتی اومدن همش تو فاز شوهر خواهرم و خواهرم بود بازم بگم بخدا خیلی زیاده. الان چون دارم میبینم خوبیای من و نامزدمو به چشم نمیاره میخوام ب بد بودنم ادامه بدم بخدا از سرکار میومدم میوه میگرفتم پول بهش میدادم وقتایی ک نداشتم ب نامزدم میگفتم بگیر و و و همیه اونارو ندید منم دیگه کاری برا خونه انجام نمیدم ولی تو مادری واقعا نمیدونم چی بگم
    عزیزم شما چقدر ساندویچ میخرید. خوب گناه دارن آقایون هم پدرت و هم شوهر بینوات. وقتی میبینی بهت میگن به شوهرت بگو ساندویچ بخره خوب تو که نباید بگی برو خودت شام درست کن هر چند ساده و همون اول غذای همسرتو یا پدرتو کنار بذار. عزیزم از این چیزا تو خیلی خانواده ها هست. پدر و مادر بعضی هاشون یه فرزند یا دو فرزند رو بیشتر از بقیه دویت این به این معنا نیست که هیچ کدوم رو دوست ندارن. و این نشون میده که پدر و مادر شما این علاقه رو نمیتونن خوب مدیریت کنن. بهتره زودتر عروسی بگیرید و بری خونه خودت. و رفت و آمدت رو کم کنی. همه چی رو به شوهرت نگو. چون احتمالش وجود داره که در آینده از این داستان سواستفاده کنه. اصلا به زبون نیار که کسی بین تو و بقیه فرق میذاره. سعی کن خودت رو بی نیاز نشون بدی بینیاز از توجه و لطف بقیه . همین که آدم خدا رو داره کافیه . برای اینکه خانواده ات بهتر بشن فقط براشون دعا کن و مستقل شو و زندگی خودت رو پیش بگیر چون هرچی بری تو بهرش و بیشتر بگی بیشتر از چشم خانواده ات میوفتی . سکوت کن و نذار شوهرت بفهمه . هواشو داشته باش اما زیاده روی نکن . تا جایی که میتونی این بحران رو تحمل کن و اوضاع خانواده ات رو مدیریت کن . و سعی کن زودتر عروسی کنید .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد