باسلام دختری 25 ساله ام که با پسری حدوودا دوسال ونیم باهم هستیم خیلی دوشتش دارم وخانواده هامون درجریان هستند الا پدرامون.هیچوقت نگفنه که بتهم ازدواج کنیم یعنی میگه ماهمیشه باهم هستیم بعد نمیذاره قلبا با کسی ازدواج کنم تازه رابظمون هم انگارنامزدلها چون خانوادش به شدت من رو دوشت دارند وهروقت میرم باخانوادش هستم یعنی اونا هم خیل بهم احترام میذارند چندرروز پیش بهم گفت که من ازدواج کنم ؟گفتم اره گفت نخیر منیخوای از شر من راحت شی که میگی ازدواج کنم که ولم کنی بری .منم گفتم نه .خلاصه نمیدونم من خیلی باهاش رله برخورد کردم ک اون اقدامی نمی کنه.حتی دختر خواهرش بهم گفت پرا بادایی ام ازدواج نمیکنی درحالی که بهتراز تو پیدا نمیکنه منم بهش گفتم برو این حرفو به خودش بزن .خلاصه منم خانودم زیا بهم میگن ازدواج کن تمام دوستام کلافه ام کردن اما من دلم گیره وواقعا دوستش دارم نمیتونم یک درصد به احدی فک کنم .غرورم هم اجازه نمیده که بهش بگم بیا منو بگیر نمیدونم په باید کنم؟لطفا راهنمایی کنید مرا
لطفا ب من ج بدهید