من و رضا دو ساله باهمیم . یعنی از موقعی که بار اول رضا اومد خواستگاریمو و خانوادم به خاطر نداشتن شغل اداری باهاش مخالفت کردن دیگه باهم موندیم و رابطمون خیلی خیلی نزدیک شد. من قبل رضا ی شکست عشقی داشتم که مچالم کرد بارها می خواستم دست به خودکشی بزنم اما وجود رضا باعث حالم خوب شه قدر زندگیمو بهتر بدونم اون باعث شد من خودمو و خانوادمو دوس داشته باشم. گذشت تا رضا کمی خودشو جمع و جور کنه منم بخاطر اون و خودم صبر کردم.چون رضا از من صبر زینبی خواسته بود. تو این دوسال خیلی پشتم بود هر جا کم میاوردم از هر لحاظی مالی عاطفی کمک کرد. من هیچ وقت خوبیاشو نمی تونم فراموش کنم پای حرفشم موند ترکمم نکرد. ماه قبل بازم اومدن خواستگاری همچی خوب پیش رفت تا اینکه بله برون داداش بزرگشو آورده بودن. چقد خوشحال بودم امشب دیگه رضا برا همیشه برا منه اما داداشش همچیو خراب کرد بابای من تا گفت ما رسم جهیزیه نداریم جبهه گیری که شما باید حداقل 40 میلیون!!! جهیزیه بیارید. رضای من یربازی نرفته دانشجوی ارشده، کار و بارشم اداری نیست وافعا براش جنگیدم اما داداشش به ما تحکیم می کرد که حتی باید بشقاب 24 نفره بیارید این باعث شد همه چی بهم بخوره از رضا و خانوادش متنفر شدم. تمام خوبی رضا تو ی لحظه همش بر باد فنا رفت حتی نکرد که یک لحظه به داداشش بگه که خودش راضیه و ما قبلا صحبت کردیم . مجبور شدم تو اون روز برا اینکه رضا رو از دست ندم بگم که 16 تومن جهیزیه دارم در حالی که واقعا نداشتم. اون شب من رضا رو مواخذه کردم به شکل بدی که چرا سکوت کردی اما برگشت گفت اگر حرف می زدم حمایت های بعدی خانوادمو برا رسیدنمون بهم از دست می دادم. اما من تحقیر شدم همه اینقد سرکوفت بهم زدن که دیدی بخاطر این بود خودتو به آب و آتیش زدی می خاست دو میلیون طلا برات بخرن با 40 میلیون جهیزیه ببرنت غربت!!من با رضا امروز صحبت کردم البته دعوا بیشتر بهش گفتم رضا خانوادم میخان دیگه نه بیارن اما من نیم خام از دستت بدم گفتن حتی اگه بری دیگه حق نداری ی قران جهیزیه ببری اما قبول نکرد که آرام تو از حال من بیشتر از هرکسی خبر داری می دونی چقد پس انداز دارم من بخاطرت به رفتار خانوادم گله کردم و شاکی شدم جهیزیه رو بخر 3 قلم یخچال و مبل و ال سی دی با من بقیشم کمکت می کنم می گم باشه من میارم اما توام بخاطر من باید 15 تومان طلا بیاری نگران اینم نیستی بعدا پول نکنه چون طلا برا خودته می گه نه بخدا تا 12 دارم آرام تو می دونی من چقد پول دارم تو باید پشتوانم باشی من فقط تورو دارم اگه بحق بر خساست بود این همه مدت برات چند تیکه طلا نمی خریدم من خسیس نیستم فقط الان جیبم خالیه چون برا عقد هزینه های دیگم دارم درکم کن تو با من امروز آشنا نشدی پس حمایتم کن من اگه داشته باشم دریغ نمی کنم. چیزی از من نخا در حد توانم نباشه بعدا پیش خانوادت اگه نتونم انجام بدم سرافکنده می شم...اگر برا جهیزیه و طلا کوتاه بیام از فراد می ترسم که بخاطر همه چی بکم کوتاه اومد و قدر ندونن. از سمتیم من زندگی رو با اون دوس دارم نمی تونم درکش نکنم اون همیشه حامیم بوده دلم نمیاد الان حمایتش ننکم وقعا درحد توانش همینه اما اگه کوتاه بیام اون تو بازی که داداشش شروع کرد برنده می شه ، نمیخام لج کنم اما نمی تونم..
تورو خدا کمکم کنید من نمی تونم خودم به تنهای این موضوع رو حل کنیم دارم روانی می شم...من رضا رو دوس دارم از قبل بهم ثابت شده بود 2 سال زمان کمی نیست. اما با اون اتفاق بله برون برام غریبه شده احساس می کنم برای مبادله با من اومده ..