از بین بردن علاقه بی نتیجه

[hadad]

سلام.من دختری 23 ساله مجرد هستم که خواهر بزرگتر از خودم مدت 2سالی هست عقدبسته بود و به تازگی ازدواج کرده.... متاسفانه داماد خانواده با دلایل متفاوتی ابراز علاقه به من کرده و این در ابتدا بادرخواست تمایل به رابطه صمیمی و دوستانه ای شروع شد و با کمی پیشرفت گفت که می خواد قبل از ازدواج من با شخص دیگه ای من رو برای خودش کنه!! وبعد از مقابله ی من با این کار و صمیمی شدن های زیاد از حد اعتراف کرد که به من علاقه داره و این احساس پاکی هست که مثل خواهر و برادری می مونه!! ولی اصرار زیاد اون باعث می شد بیشتر به این قضیه شک کنم...و با دلایلی مختلف مثل اینکه به شخص دیگری بعد از همسرم(خواهرم) احتیاج دارم و دوست دارم که به شخص قابل اعتماد دیگه ای ابراز علاقه کنم و یا دلنگرانش بشم سعی در منطقی جلوه دادن این مسئله بود..و اون شخص رو من می دونست و بارها می گفت که این مسئله رو حتما به خواهرم خواهد گفت! ولی درخواست و اصرار بیش از اندازه و دیدارهای بیرونی من رو به خالص و پاک بودن این احساس مشکوک کرد...در حال حاضر در وضعیت سختی قرار دارم که نمی دونم باید چیکار کنم تا همچین احساس غلطی رو از اون بگیرم...واقعا تحت فشار عصبی زیادی هستم و ناچار به تحمل و حفظ ظاهر در میان جمع هستم و حس بدی تمام وجودم را گرفته....خواهش می کنم منو راهنمایی کنید که برای از بین بردن احساسش چیکار باید کنم.........

[medhat]

سلام دوست عزیز،یکی از نزدیکان من نیز با این مسئله روبه رو شده بود اون با برادر شوهرش بود دقیقا مثل حرفایی که به شمازده میشد به ایشون هم زده میشد.میدونید چیه مشکل اصلی ما خانوم ها اینه که خیلی زود اعتملد میکنیم وهمه مردا رو به چشم خودمون صاف وصادق می دونیم در صورتیکه هم واقعیت وهم تجربه های تلخ ثابت کرده که هیچ مردی قابل اعتماد نیست پس تا قبل از اینکه شرمنده خودت ووجدانت نشدی از کنار این ادم بی تفاوت بگذر واگه برات امکان داره به صورت غیر مستقیم خواهرتو راهنمایی کن.

[hadad]

ممنون از راهنماییتون....بله من تلاش خودمو دارم می کنم تا ازاین خطر جلوگیری کنم ولی نتیجه ی منفی که بعد از رد این درخواست برای من ایجاد شده، کم محلی ها و بی اهمیت جلوه دادن من حتی در میان جمع هستش که ترس منو زیادتر از قبل میکن، که شاید خواهر من به مسئله پی ببره...با اینکه ترسی ندارم چون اشتباهی مرتکب نشدم ولی از اینکه زندگی خواهرم خدایی نکرده به مشکلی بر بخوره ، خودمو مقصر میدونم و مدام در عذابم...امیدوارم که این احساس ازبین بره.

[نقاب]

سلام. دوست خوبم بهترین راه اینه که خیلی سریع و بدون تامل ارتباط مخفی خود را با دامادتون قطع کنید مطمئن باش عواقب این موضوع هر چی که باشه خیلی بهتر از اینه که به مرور و کم کم بخواهید این رابطه را تمومش کنید . به شما اطمینان میدم که دامادتون به شما بیشتر از خواهرتون علاقه مند شده واگرنه هیچ وقت همچین رابطه ای را شروع نمی کرد . سعی کن کمتر با ایشون حرف بزنی حتی فکر می کنم زمانی که درجمعهی هستید که ایشون حضور داره شما اتاق دیگری باشین و خودتون را مشغول به کاری نشون بدین تا جلب توجه نکنه . عزیزم به خاطر خواهرت هم شده به دامادتون کاملا بی توجه باش .

[hadad]

ممنون از راهنمایی خوبتون...بهترین راه اینه که خودمو ازش دور کنم تا بلکه از سرش بیوفته...امیدوارم