با سلام
من دختری 26 ساله ومجرد هستم دوران تحصیلم جزو نفرات برتر کلاس بودم دوران دبیرستان هم در مدرسه وابسته به دانشگاه درس خواندم. من دوران دانش آموزی از تمام خوشیها وتفریحات خودم گذشتم تا فقط درس بخوانم دوران پیش دانشگاهی یک ماه مانده به کنکور دایی کوچکم که همسن وسال خودم بود فوت شد وتاثیر خیلی بدی بر روی من وخانواده ام گذاشت طوری که بعد از این اتفاق اصلا تمرکز نداشتم وکلا بی انگیزه شده بودم.از طرفی فشار وجو کلاس که همه پر توقع بودیم که فقط میخواستیم رشته های مهندسی و شهر خوب قبول شویم باعث شد من چشمم را به واقعیتها ببندم من رشته پیام نور وتربیت معلم ودانشگاه آزاد شرکت نکردم.رتبه ام بد شد خانواده ام بخصوص مادرم مجبورم کرد انتخاب رشته کنم رشته مهندسی کشاورزی-آب که الان شده رشته مهندسی آب شبانه شهرکرد قبول شدم برای ترم بهمن.من چون شبانه بودم برای خوابگاه اذیت شدم واز طرفی روحیه خودم خوب نبود ومتاسفانه هم اتاقیهام هم انگار دست به دست داده بودند که من را از اومدنم به دانشگاه صرفنظر کنند.سال بعد همینطور شرکت کردم رتبه ام بهتر شد ولی روزانه قبول نشدم انصراف دادم ودوباره خوندم زبان رتبه 1100 وریاضی رتبه ام 6000 شد که نمیتوانستم رشته مهندسی نفت یا شیمی قبول شوم فقط کاردانی عمران وکامپیوتر روزانه قبول میشدم ولی در رشته زبان اومدم اول لیسانس زبان ایلام را زدم بعد تربیت معلم که باعث شد لیسانس زبان ایلام که اول بود قبول شوم اشتباه محض کردم وبچگی کردم .نرفتم در رشته زبان اسم بنویسم رفتم دانشگاه آزاد مهندسی شیمی خواندم .7 ترم با معدل خوب تمام کردم دوباره کنکور دادم اگه بخوام بگم خیلی طول میکشه ومیشه گفت من 10 سال دارم کنکور میدم. مشکل من اینه که یاد این میفتم که چرا اول تربیت معلم زبان را نزدم خیلی آزارم میده چون الان میتونستم سرکار باشم ونیش وکنایه بقیه نشنوم.از طرفی من فرزند جانباز 25% که سال اول که من کنکور دادم یه تعدادی از افراد از سهمیه استفاده کردن ولی من نتونستم سال بعد هم نصیبم نشد سال 86 که کنکور دادم چون مسافرت رفته بودم مکه کارنامه ام دادم به خاله ام که پیگیر سهمیه باشه ولی اون دیر رفته بود وسهمیه باز استفاده نکردم .سر این مساله کینه اساسی از خاله هام دارم واز مادرم خیلی دلخورم چون راهنمایی ام نکرد وهمش پشت خواهراش که همسن واز من کوچکترن در میامد نمیدونم چی بگم ولی دلم خیلی گرفته امسال دوباره برای تجربی کنکور دادم همه درسام خوب بود زیست بد شد نتونستم اون چیزی که میخواست قبول شم .من طول عمرم فقط انگار الاف بودم وبیخود درس میخوندم فقط خودم زجر میدادم .دوس دارم برم پیش مشاوره فقط از لحاظ روحی سبک شم خیلی چیزها هم نگفتم ودیگه حوصله نوشتنشون نداشتم داغونم خیلی داغون