با سلام به دوستان گل انجمن
سعی میکنم مشکلمو خلاصه و واضح بگم.
من حدود دو سال پیش تلفنی با دختر خانمی از کرمان شهرستان کهنوج اشنا شدم..
من مشهد هستم..
این دوستی ما تا جایی رفت که تصمیم به ازدواج شد..
این دختر خانم اول ب من گفت ما دو ابجی و دو داداش هستیم ..
در صورتی که شش خواهر و چهار تا داداش داشت..بگذریم مهم نیست.
دروغ گفتنش بخاطر این بود که ب گفته خودش منو از دست نده..میگه بدجور عاشقت شدم.
سن ایشون سی سال هست منم متولد 69
هیچ رقمه ول کن من نیست
بابام راضیه برای ازدواج..مامانم میگه ن..ادم باید از شهر خودش زن بگیره.
من واقعا دو دل هستم نمیدونم چه تصمیمی بگیرم .سر دو راهی موندم..
به نظرتون چرا ایتطوری هستم.
نمیتونم تصمیم بگیرم.