نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: داستان نویسی به قلم کاربران انجمن

1128
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    داستان نویسی به قلم کاربران انجمن

    هوالمحبوب

    سلام و عرض ادب


    کاربران محترم انجمن مشاوره
    در صورت تمایل هرکس میتواند داستان ، فیلم نامه نمایش نامه به قلم خودش را
    چه بلند چه کوتاه
    با هر ژانری
    در این تاپیک
    با رعایت موازین اخلاقی و عرفی و....
    بارگذاری کنید
    و کسانی که تمایل دارند
    این داستان ها را نقد کنند در تاپیک خوش و بش
    نقد ونظر خود را برای نویسنده بگذارند...

    باتشکر


    ویرایش توسط miss eli vrn : 03-28-2017 در ساعت 10:16 PM
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  2. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34420
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    15
    تشکر شده 29 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان نویسی به قلم کاربران انجمن

    داستان نه، فیلم نامه های کوتاه و سینمایی دارم

  4. کاربران زیر از peyman5 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان نویسی به قلم کاربران انجمن

    نام داستان : "تاریکی درون" ژانر : تخیلی

    اقیانوس طوفانی شده بود موج های بلند هر کسی رو به یه طرف پرتاب میکرد
    سارا دور خودش میچرخید مدام آب میخورد و میرفت زیر آب و بالا میومد
    گرمی خون رو توی دهنش احساس میکرد با تمام وجودش میخواست زنده بمونه هرچی دست و پا میزد بیشتر احساس خفه گی میکرد توی اون تاریکی
    هیچ جا رو نمیتونست ببینه اصلا نمیفهمید داره به چه سمتی میره و بقیه چه بلایی سرشون اومده فقط توی سرش یه کلمه چرخ میخورد "خدااااااااااااا "
    امید داشت تا نجات پیدا کنه اما اوضاعش بدتر شد به طرز وحشتناکی داشت میچرخید دیگه چیزی حس نکرد و به خلسه رفت
    گرداب ذره ایی بهش رحم نمیکرد و با خشنوت تمام اونو دربر گرفت
    نسیم ملایمی به صورتش میخورد سرش گیج میرفت با احساس حالت تهوع شدید چشمانش رو باز کرد فقط آب بالا آورد
    بعد از اینکه تونست نفس بکشه یادش اومد چند لحظه پیش کجا بوده با نگرانی از جاش بلند اما هیچ جا رو نمیتونست ببینه دستش رو با ناباوری بالا آورد به سمت چشماش برد
    - خدایا چرا من هیچ جا رو نمیبینم یعنی کور شدم.... آهاااااااااای آهااااااااااای کسی اینجا نیست....کمکم کنید.... سیامک....دایی مهرداد...
    اونقدر فریاد زد که به سرفه افتاد میترسید راه بره تا حالا کوری و تجربه نکرده ناخودآگاه با احتیاط نشست کورمال کورمال روی زمین دست میکشید زمینی که دست میکشید نه از خاک بود نه سنگ بود و نه شن و ماسه های ساحل ناخونشو کشید روی زمین یک قسمتیش خراشیده شد جنسش از چوب بود
    او روی یک چوب بود اما مگر میشد با خودش فکر کرد شاید کسی پیداش کرده و توی یه کلبه ی چوبیه شایدم روی یه درخت بود اما سطحش برای یه درخت زیادی صاف بود
    احتمال اول بیشتر با شرایطتش جور درمیومد چهار دست و پا شد مثل بچه های کوچیک شروع به حرکت کرد دو سه قدمی هنوز نرفته بود که یکدفعه دستی که جلو برده بوده برای جلو رفتن پرت شد پایین تعادلش رو از دست داد و با سر داشت سقوط میکرد که توی لحظه ی آخر با اون یکی دستش تکه چوبو گرفت ، معلق شده بود از ترس مغزش قفل کرده بود به مدد کلاس های بدنسازی که رفته بود قدرتش بیشتر شده بود با زور و تقلا دست آویزنشو آورد بالا خودش رو بالا کشید
    نفسشو با فوت کشداری داد بیرون و ضربان قلبش آروم تر شد
    - خدا رحم کرد نزدیک بودا هیییی
    شروع کرد به وارسی و گه گاهی دستش به اشیاء مختلف میخورد
    دیگه احتمال هیچ چیزی و نمیداد یک لحظه ساکن به تاریکی اطرافش خیره شد بدنش دیگه تاب شوک جدیدی نداشت همونجایی که بود دراز کشید و فکر کرد هوفی با خودش کرد و زیر لب گفت : کاش حداقل انقدر تاریک نبود یعنی واقعا کور شدم ؟!
    دستش رو بالا آورد و مقابل چشمش گرفت و با دقت تمرکز کرد یه مقدار که گذشت تونست فقط حجم دستش رو تشخیص بده از خوشحالی اینکه کور نشده با ذوق بلند شد و سعی کرد با دقت بیشتری به اطرافش نگاه کرد به یاد اشیایی افتاد که دستش بهشون خورده بود مشغول گشتن شد
    یک چاقو ، هفت عدد سیب ،یک قطب نما و یک قمقمه ی آب پیدا کرد
    و حقیقتی که فهمید این بود که روی یک تکه چوب نسبتا بزرگ توی یه فضای تاریکی که نمیدونست چیه معلق بود


    پایان قسمت اول
    ویرایش توسط miss eli vrn : 03-29-2017 در ساعت 12:59 AM
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  6. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نظرسنجی در مورد داستان نویسی
    توسط JOY در انجمن داستانک و داستان نویسی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 03-27-2017, 03:51 PM
  2. بحث آزاد :دعانویسی وگشایش بخت
    توسط شمیمی در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 21
    آخرين نوشته: 01-26-2017, 02:25 AM
  3. شغل برنامه نویسی
    توسط تنها1372 در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 04-02-2016, 11:46 AM
  4. شغل برنامه نویسی
    توسط reza131 در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-19-2015, 01:53 PM
  5. خوش نویسی
    توسط c12au6 در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-04-2014, 05:18 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد