نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: دلزدگی از همسر و خانوادش

10539
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    دلزدگی از همسر و خانوادش

    سلام خانم ۲۳ ساله هستم و همسرم ۳۰ سالشه صاحب یه دختر و پسر ۲ ساله هستیم خواستم کمی درد و دل کنم کمی سبک بشم اگرم کسی می تونه کمک کنه راهنماییم کنه ممنون می شم
    همسرم فوق العاده ادم دیکتاتور و لجباز و خودخواهه تو زندگیمون باید حرف حرف خودشون باشه تو هر زمینه ایی هم دخالت می کنن و اگه حرف حرف خودشون نشه بد اخلاقی می کنن و به طرق مختلفی اذیتم می کنن
    ۸ ساله از آشنایی کلی ما میگذره ۴ سال نامزد بودیم و ۴ سال عقد و ازدواج کردیم
    همسرم فوق العاده وابسته به خانوادش هست و خانوادشم از همین وابستگی بیش از حد همسرم سو استفاده می کنن روزی که همسرم برای خواستگاری امد یکی از شرایطم خونه مستقل بود در زمان نامزدی من محصل بودم و همسرم هم دانشجو بود کار نداشت سربازیشو معافی گرفته بود من فوق العاده ساده گرفتم گفتم خدا روزی رسونه تلاش می کنیم خودمون به جایی میرسیم همسرم تو این ۸ سال فوق لیسانسشم گرفت رسمی تو شرکت پالایشگاه شد من رفتم دانشگاه چندترم که گذشت صاحب بچه شدیم گفتن دیگه دانشگاه نرو گفتم باشه ولی الان ولی هر وقت اختلاف ایجاد میشه می گه مگه تو کی هستی من فوق لیسانس دارم و... انگار نه انگار که من این همه از خودگذشتگی کردم به اینجا رسیدن اگر مسئله ایی پیش بیاد من ناراحت بشم یا بهشون شک کنم یا.... می گه به تو ربطی نداره ناراحتی خوشت نمیاد هری انگار نه انگار همسرشم از طرفی بعد چند ماه مجبور شدیم از اون خونمون نقل مکان کنیم و چون زمان و هزینه تهیه خونه نداشتیم مجبور شدیم به سوییتی که ماله خانواده شوهرم بود که درواقع جزیی از خونشون به حساب میاد نقل مکان کنیم اونم برای زمان کوتاهی ولی این زمان تبدیل به ۳ سال شد و من واقعا خسته شدم اونم بخاطر دخالت های بیش از حد خانواده همسرم مخصوصا مادرشون
    مادرو خواهرشون مثل یه دشمن با من رفتار می کنن هرچی باهاشون صمیمی برخورد می کنم هدیه می خریم بازم هر کاری می کنن که منو ازار بدن از توهین و تحقیر گرفته تا دخالت تو مسائل زندگیمون و پر کردن همسرم با وجود ۲ تا بچه کوچیک من براشون غذا می پزم تو کاراشون کمک می کنم ولی فایده نداره شدم کلفتشون اگه شوهرم بچه هارو جلوشون بغل می کنه تیکه بهش می ندازن که خوبه زود بچه دار شدی و اینطوری می کنی بغلشون نکن لوسشون نکن اصلا نمیزارن که شوهرم به من و بچه هام محبت کنه تو مسائل مالی و همه چی دخالت میکنن که این و نخرین اونکارو نکنین الکی دعوا درست می کنن و وقتی اختلاف ایجاد میشه میرن به خواهر شوهرم و برادر شوهرم و پدر شوهرمم می گن که اونا هم با من بد بشن و دخالت کنن در صورتی که من هیچ مشکلی با پدر شوهرمو برادرشهرمو خواهرشوهرم ندارم نمی دونم چیکار کنم واقعا تا می خوایم بریم بیرون همسرم به مادرشون تعارف میزنه تا سر خیابونم که بخوایم بریم میان جلو همسرم به من و بچه هام توهین می کنن ولی همسرم فقط نگاه می کنه وقتی مسافرت میرن می گم خوب حداقل یه هفته نفس می کشیم دخترشونو می گن بیان و این مسائل از سمت خواهر شوهرم ایجاد میشه به همسرم خونه سازمانی می دن قبول نمی کنه از پیش خانوادش بریم خانوادش یه سال دیگه بازنشست میشن و از این خونه باید برن از الان تصمیم گرفتن که هرجا ما رفتیم یا برادرشوهرم یا خواهر شوهرم با ما زندگی کنن این که من یه زندگی مستقل می خوام چیز زیادیه؟
    خسته شدم اجازه نمی دن با خانوادم رفت و امد کنم اجازه نمی دن که حتی از طریق تلفن با دوستام در ارتباط باشم حق بازار رفتن و هیچ جارو تنهایی ندارم هیچ تفاهمی بینمون نیست من اصلا دیدم از زندگی زناشویی چیز دیگه ایی بود که زن و شوهر همدم هم باشن در کنار هم تلاش کنن زندگی کنن و الان خلاف اونه
    من الان تو زندگیم حتی حقای طبیعی مثل ارتباط بقیه و دوستامم ندارم
    خانوادده همسرم با دخالتاشون باعث ۲ تا طلاق برادر شوهرم شدن حتی من و همسرم تا پا طلاق هم رفتیم ولی بخاطر بچه ها گذشت کردیم و اخرشم مادرشون میگه اره دخترا این دوره به هیچ دردی نمی خورن
    دلم خیلی شکسته موقع انتخاب اصلا تو فکر مادیاتو و... نبودم و ساده گرفتم و همسر و خانوادشم از این ساده گیریه من و خانوادم سواستفاده کردن

  2. کاربران زیر از کریسی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34622
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط کریسی نمایش پست ها
    سلام خانم ۲۳ ساله هستم و همسرم ۳۰ سالشه صاحب یه دختر و پسر ۲ ساله هستیم خواستم کمی درد و دل کنم کمی سبک بشم اگرم کسی می تونه کمک کنه راهنماییم کنه ممنون می شم
    همسرم فوق العاده ادم دیکتاتور و لجباز و خودخواهه تو زندگیمون باید حرف حرف خودشون باشه تو هر زمینه ایی هم دخالت می کنن و اگه حرف حرف خودشون نشه بد اخلاقی می کنن و به طرق مختلفی اذیتم می کنن
    ۸ ساله از آشنایی کلی ما میگذره ۴ سال نامزد بودیم و ۴ سال عقد و ازدواج کردیم
    همسرم فوق العاده وابسته به خانوادش هست و خانوادشم از همین وابستگی بیش از حد همسرم سو استفاده می کنن روزی که همسرم برای خواستگاری امد یکی از شرایطم خونه مستقل بود در زمان نامزدی من محصل بودم و همسرم هم دانشجو بود کار نداشت سربازیشو معافی گرفته بود من فوق العاده ساده گرفتم گفتم خدا روزی رسونه تلاش می کنیم خودمون به جایی میرسیم همسرم تو این ۸ سال فوق لیسانسشم گرفت رسمی تو شرکت پالایشگاه شد من رفتم دانشگاه چندترم که گذشت صاحب بچه شدیم گفتن دیگه دانشگاه نرو گفتم باشه ولی الان ولی هر وقت اختلاف ایجاد میشه می گه مگه تو کی هستی من فوق لیسانس دارم و... انگار نه انگار که من این همه از خودگذشتگی کردم به اینجا رسیدن اگر مسئله ایی پیش بیاد من ناراحت بشم یا بهشون شک کنم یا.... می گه به تو ربطی نداره ناراحتی خوشت نمیاد هری انگار نه انگار همسرشم از طرفی بعد چند ماه مجبور شدیم از اون خونمون نقل مکان کنیم و چون زمان و هزینه تهیه خونه نداشتیم مجبور شدیم به سوییتی که ماله خانواده شوهرم بود که درواقع جزیی از خونشون به حساب میاد نقل مکان کنیم اونم برای زمان کوتاهی ولی این زمان تبدیل به ۳ سال شد و من واقعا خسته شدم اونم بخاطر دخالت های بیش از حد خانواده همسرم مخصوصا مادرشون
    مادرو خواهرشون مثل یه دشمن با من رفتار می کنن هرچی باهاشون صمیمی برخورد می کنم هدیه می خریم بازم هر کاری می کنن که منو ازار بدن از توهین و تحقیر گرفته تا دخالت تو مسائل زندگیمون و پر کردن همسرم با وجود ۲ تا بچه کوچیک من براشون غذا می پزم تو کاراشون کمک می کنم ولی فایده نداره شدم کلفتشون اگه شوهرم بچه هارو جلوشون بغل می کنه تیکه بهش می ندازن که خوبه زود بچه دار شدی و اینطوری می کنی بغلشون نکن لوسشون نکن اصلا نمیزارن که شوهرم به من و بچه هام محبت کنه تو مسائل مالی و همه چی دخالت میکنن که این و نخرین اونکارو نکنین الکی دعوا درست می کنن و وقتی اختلاف ایجاد میشه میرن به خواهر شوهرم و برادر شوهرم و پدر شوهرمم می گن که اونا هم با من بد بشن و دخالت کنن در صورتی که من هیچ مشکلی با پدر شوهرمو برادرشهرمو خواهرشوهرم ندارم نمی دونم چیکار کنم واقعا تا می خوایم بریم بیرون همسرم به مادرشون تعارف میزنه تا سر خیابونم که بخوایم بریم میان جلو همسرم به من و بچه هام توهین می کنن ولی همسرم فقط نگاه می کنه وقتی مسافرت میرن می گم خوب حداقل یه هفته نفس می کشیم دخترشونو می گن بیان و این مسائل از سمت خواهر شوهرم ایجاد میشه به همسرم خونه سازمانی می دن قبول نمی کنه از پیش خانوادش بریم خانوادش یه سال دیگه بازنشست میشن و از این خونه باید برن از الان تصمیم گرفتن که هرجا ما رفتیم یا برادرشوهرم یا خواهر شوهرم با ما زندگی کنن این که من یه زندگی مستقل می خوام چیز زیادیه؟
    خسته شدم اجازه نمی دن با خانوادم رفت و امد کنم اجازه نمی دن که حتی از طریق تلفن با دوستام در ارتباط باشم حق بازار رفتن و هیچ جارو تنهایی ندارم هیچ تفاهمی بینمون نیست من اصلا دیدم از زندگی زناشویی چیز دیگه ایی بود که زن و شوهر همدم هم باشن در کنار هم تلاش کنن زندگی کنن و الان خلاف اونه
    من الان تو زندگیم حتی حقای طبیعی مثل ارتباط بقیه و دوستامم ندارم
    خانوادده همسرم با دخالتاشون باعث ۲ تا طلاق برادر شوهرم شدن حتی من و همسرم تا پا طلاق هم رفتیم ولی بخاطر بچه ها گذشت کردیم و اخرشم مادرشون میگه اره دخترا این دوره به هیچ دردی نمی خورن
    دلم خیلی شکسته موقع انتخاب اصلا تو فکر مادیاتو و... نبودم و ساده گرفتم و همسر و خانوادشم از این ساده گیریه من و خانوادم سواستفاده کردن
    سلام عزیزم. من پستتون رو خوندم و واقعا متاسف شدم... خیلی ناراحت کننده ست این ماجرا و خب قابل تامل برای من و باقیه دخترای همسن و سالمون... شما فرمودین ۸ ساله میگذره یعنی از ۱۵ سالگیتون رفتید سراغ ازدواج ک بنظر من خیلی زود بوده برای این قضیه. هم برای شما و هم همسرتون ک ۲۲ ساله بودن اون زمان و خیلی زودم بچه دار شدید...
    اینکه فرمودید مدرک تحصیلیشون رو ب رخ میکشن برام جای تعجبه چون خودشونم بعد ازدواج تحصیلاتشونو ادامه دادن و خب این حق شما هم هست ک اینکارو بکنید ولی ظاهرا سختیای زندگی و خانوادشون اجازه اینکارو نمیده... اگر بچه نداشتید شاید راحت تر حل میشد ولی دوتا بچه توی ۲۳ سالگی.....
    من واقعا نمیدونم چی بگم چون شرایطتون خیلی سخته اما پیشنهاد میکنم حتما با یه مشاوره خانواده به صورت حضوری صحبت کنید و همسرتون رو هم دعوت به اینکار بکنید
    نکاتی ک فرمودین برای قبل از ازدواج من فکر میکنم یه دختره ۱۵ ساله سطح توقعاتش خیلی پایینتر از یه دختره ۲۳ ساله باشه و فقط دلش میخواد درگیر همون عشق و رابطه عاطفی بشه. این براش مهمترین چیزه. یعنی خیلی به مسئله کفویت دقت نمیکنه. کفویت شاخه های زیادی داره ک نمیگم مادیات توش مهم نیست ولی اولویتم نیست... اون زمان با سن کم... ۸ سال پیش ک هنوز انقدر تکنولوژی پیشرفت نکرده بود قطعا با حالا ک اینهمه تفاوت به وجود اومده و همه چیز زمین تا آسمون فرق کرده... جوونا هم قطعا تحت تاثیر این شرایط زیرو رو میشن. من در رابطه با این خواستگارم ک پست کرده بودم اصلا اصراری به ازدواج باهاشون ندارم فقط دلم میخواد برای یکبار بیان خواستگاری و باهاشون صحبت کنم چون همونطور ک توی پستم گفتم کفویت جنبه های متفاوتی داره ک خب اصلا معلوم نیست ما از نظر اخلاقیو شخصیتی بهم بخوریم یا نه ولی الان این دوری و علاقه ای ک در هردومون هست باعث میشه از باقیه تصمیم گیریای دیگه در زندگیمون بمونیم و شک داشته باشیم به انتخابایی ک مستقیم یا غیرمستقیم ربط پیدا میکنه به این ماجرا...
    برای سختیا و ناراحتیتون متاسفم... حتما حضوری با یک مشاور خانواده صحبت کنید... از خدا میخوام ک کمکتون کنه و خیلی زود به خیروخوشی این مسئله حل بشه

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط na22 نمایش پست ها
    سلام عزیزم. من پستتون رو خوندم و واقعا متاسف شدم... خیلی ناراحت کننده ست این ماجرا و خب قابل تامل برای من و باقیه دخترای همسن و سالمون... شما فرمودین ۸ ساله میگذره یعنی از ۱۵ سالگیتون رفتید سراغ ازدواج ک بنظر من خیلی زود بوده برای این قضیه. هم برای شما و هم همسرتون ک ۲۲ ساله بودن اون زمان و خیلی زودم بچه دار شدید...
    اینکه فرمودید مدرک تحصیلیشون رو ب رخ میکشن برام جای تعجبه چون خودشونم بعد ازدواج تحصیلاتشونو ادامه دادن و خب این حق شما هم هست ک اینکارو بکنید ولی ظاهرا سختیای زندگی و خانوادشون اجازه اینکارو نمیده... اگر بچه نداشتید شاید راحت تر حل میشد ولی دوتا بچه توی ۲۳ سالگی.....
    من واقعا نمیدونم چی بگم چون شرایطتون خیلی سخته اما پیشنهاد میکنم حتما با یه مشاوره خانواده به صورت حضوری صحبت کنید و همسرتون رو هم دعوت به اینکار بکنید
    نکاتی ک فرمودین برای قبل از ازدواج من فکر میکنم یه دختره ۱۵ ساله سطح توقعاتش خیلی پایینتر از یه دختره ۲۳ ساله باشه و فقط دلش میخواد درگیر همون عشق و رابطه عاطفی بشه. این براش مهمترین چیزه. یعنی خیلی به مسئله کفویت دقت نمیکنه. کفویت شاخه های زیادی داره ک نمیگم مادیات توش مهم نیست ولی اولویتم نیست... اون زمان با سن کم... ۸ سال پیش ک هنوز انقدر تکنولوژی پیشرفت نکرده بود قطعا با حالا ک اینهمه تفاوت به وجود اومده و همه چیز زمین تا آسمون فرق کرده... جوونا هم قطعا تحت تاثیر این شرایط زیرو رو میشن. من در رابطه با این خواستگارم ک پست کرده بودم اصلا اصراری به ازدواج باهاشون ندارم فقط دلم میخواد برای یکبار بیان خواستگاری و باهاشون صحبت کنم چون همونطور ک توی پستم گفتم کفویت جنبه های متفاوتی داره ک خب اصلا معلوم نیست ما از نظر اخلاقیو شخصیتی بهم بخوریم یا نه ولی الان این دوری و علاقه ای ک در هردومون هست باعث میشه از باقیه تصمیم گیریای دیگه در زندگیمون بمونیم و شک داشته باشیم به انتخابایی ک مستقیم یا غیرمستقیم ربط پیدا میکنه به این ماجرا...
    برای سختیا و ناراحتیتون متاسفم... حتما حضوری با یک مشاور خانواده صحبت کنید... از خدا میخوام ک کمکتون کنه و خیلی زود به خیروخوشی این مسئله حل بشه
    خیلی ممنون عزیزم ولی زمانی بچه دار شدیم که من ۲۱ سالم بودو همسرم ۲۸ ساله بود
    ساده گرفتن و کوتاه امدن های بیش از حد من در مقابلشون به اینجا رسونده و الان واقعا نمی دونم چیکار کنم
    ویرایش توسط کریسی : 04-05-2017 در ساعت 05:55 PM

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    سلام
    دوره زمونه بدی شده
    تا زن میاد ساده بگیره و از خودگذشگی کنه همه اونو ساده فرض میکنن و بهش فشار میارن
    عزیز مردای الان باید تا حدی ک دارن براشون خرج ببری و براش ناز کنی
    اشتباه کردی از درست زدی حتی بچه داشتی بهش میگفتی پرستار بگیر
    باید حدت را با خانوادهدشوهرت حفظ میکردی شل گرفتی اونا هم هرکاری میخوان میکنن
    خواسته هات را به شوهرت بگو و ازش بخواه ک باهم مشاوره برین تا ببینه کدوم اشتباه میکنیم و کدوم راه درست هست
    بگو زندگی و شوهرتو دوست داری و طاقتت تمام شده
    بخاطره اینده بچه هامون و خودمون بیا به مشاوره بریم
    ان شاالله ک جواب بگیری

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34420
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    15
    تشکر شده 29 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط کریسی نمایش پست ها
    سلام خانم ۲۳ ساله هستم و همسرم ۳۰ سالشه صاحب یه دختر و پسر ۲ ساله هستیم خواستم کمی درد و دل کنم کمی سبک بشم اگرم کسی می تونه کمک کنه راهنماییم کنه ممنون می شم
    همسرم فوق العاده ادم دیکتاتور و لجباز و خودخواهه تو زندگیمون باید حرف حرف خودشون باشه تو هر زمینه ایی هم دخالت می کنن و اگه حرف حرف خودشون نشه بد اخلاقی می کنن و به طرق مختلفی اذیتم می کنن
    ۸ ساله از آشنایی کلی ما میگذره ۴ سال نامزد بودیم و ۴ سال عقد و ازدواج کردیم
    همسرم فوق العاده وابسته به خانوادش هست و خانوادشم از همین وابستگی بیش از حد همسرم سو استفاده می کنن روزی که همسرم برای خواستگاری امد یکی از شرایطم خونه مستقل بود در زمان نامزدی من محصل بودم و همسرم هم دانشجو بود کار نداشت سربازیشو معافی گرفته بود من فوق العاده ساده گرفتم گفتم خدا روزی رسونه تلاش می کنیم خودمون به جایی میرسیم همسرم تو این ۸ سال فوق لیسانسشم گرفت رسمی تو شرکت پالایشگاه شد من رفتم دانشگاه چندترم که گذشت صاحب بچه شدیم گفتن دیگه دانشگاه نرو گفتم باشه ولی الان ولی هر وقت اختلاف ایجاد میشه می گه مگه تو کی هستی من فوق لیسانس دارم و... انگار نه انگار که من این همه از خودگذشتگی کردم به اینجا رسیدن اگر مسئله ایی پیش بیاد من ناراحت بشم یا بهشون شک کنم یا.... می گه به تو ربطی نداره ناراحتی خوشت نمیاد هری انگار نه انگار همسرشم از طرفی بعد چند ماه مجبور شدیم از اون خونمون نقل مکان کنیم و چون زمان و هزینه تهیه خونه نداشتیم مجبور شدیم به سوییتی که ماله خانواده شوهرم بود که درواقع جزیی از خونشون به حساب میاد نقل مکان کنیم اونم برای زمان کوتاهی ولی این زمان تبدیل به ۳ سال شد و من واقعا خسته شدم اونم بخاطر دخالت های بیش از حد خانواده همسرم مخصوصا مادرشون
    مادرو خواهرشون مثل یه دشمن با من رفتار می کنن هرچی باهاشون صمیمی برخورد می کنم هدیه می خریم بازم هر کاری می کنن که منو ازار بدن از توهین و تحقیر گرفته تا دخالت تو مسائل زندگیمون و پر کردن همسرم با وجود ۲ تا بچه کوچیک من براشون غذا می پزم تو کاراشون کمک می کنم ولی فایده نداره شدم کلفتشون اگه شوهرم بچه هارو جلوشون بغل می کنه تیکه بهش می ندازن که خوبه زود بچه دار شدی و اینطوری می کنی بغلشون نکن لوسشون نکن اصلا نمیزارن که شوهرم به من و بچه هام محبت کنه تو مسائل مالی و همه چی دخالت میکنن که این و نخرین اونکارو نکنین الکی دعوا درست می کنن و وقتی اختلاف ایجاد میشه میرن به خواهر شوهرم و برادر شوهرم و پدر شوهرمم می گن که اونا هم با من بد بشن و دخالت کنن در صورتی که من هیچ مشکلی با پدر شوهرمو برادرشهرمو خواهرشوهرم ندارم نمی دونم چیکار کنم واقعا تا می خوایم بریم بیرون همسرم به مادرشون تعارف میزنه تا سر خیابونم که بخوایم بریم میان جلو همسرم به من و بچه هام توهین می کنن ولی همسرم فقط نگاه می کنه وقتی مسافرت میرن می گم خوب حداقل یه هفته نفس می کشیم دخترشونو می گن بیان و این مسائل از سمت خواهر شوهرم ایجاد میشه به همسرم خونه سازمانی می دن قبول نمی کنه از پیش خانوادش بریم خانوادش یه سال دیگه بازنشست میشن و از این خونه باید برن از الان تصمیم گرفتن که هرجا ما رفتیم یا برادرشوهرم یا خواهر شوهرم با ما زندگی کنن این که من یه زندگی مستقل می خوام چیز زیادیه؟
    خسته شدم اجازه نمی دن با خانوادم رفت و امد کنم اجازه نمی دن که حتی از طریق تلفن با دوستام در ارتباط باشم حق بازار رفتن و هیچ جارو تنهایی ندارم هیچ تفاهمی بینمون نیست من اصلا دیدم از زندگی زناشویی چیز دیگه ایی بود که زن و شوهر همدم هم باشن در کنار هم تلاش کنن زندگی کنن و الان خلاف اونه
    من الان تو زندگیم حتی حقای طبیعی مثل ارتباط بقیه و دوستامم ندارم
    خانوادده همسرم با دخالتاشون باعث ۲ تا طلاق برادر شوهرم شدن حتی من و همسرم تا پا طلاق هم رفتیم ولی بخاطر بچه ها گذشت کردیم و اخرشم مادرشون میگه اره دخترا این دوره به هیچ دردی نمی خورن
    دلم خیلی شکسته موقع انتخاب اصلا تو فکر مادیاتو و... نبودم و ساده گرفتم و همسر و خانوادشم از این ساده گیریه من و خانوادم سواستفاده کردن
    سلام و درود
    این موضوع رو قبلاً هم به نحو دیگه ای مطرح کرده بودید،اگه خوب یادم باشه...

    بله متأسفانه زندگی خوشایندی نیست و براتون سخت شده...
    قطعاً جدا زندگی کردن و مستقل بودن شما و شوهرتون حق شماست...
    با توجه به توضیحاتی که دادید...فکر میکنم در این خانواده ها نوعی حکومت نظامی برقراره.در همچین خانواده هایی هر کی صداش بلند تر باشه و یا سابقه بیشتری داشته باشه ، حق زورگویی رو داره...و مخالفت نوعی بی احترامی تلقی میشه.

    اینکه شما مطلبتون رو اینجا مطرح کردید یعنی اینکه مشکل بزرگی برای شماست...
    هر چند که با تمام توان سعی در زندگی ارامش بخش شما دارم،ولی ای کاش زودتر فکر اینجا رو میکردید...
    دلیل اینکه همسرتون بهتون به نوعی سخت میگیره،دلیلش بر میگرده به ، بی سیاستی و بی مغزی شوهرتون...
    امیدوارم که کار به دادگاه نکشه،ولی اگه در دادگاه هم مطرح کنید ، دادگاه به شما حق میده و شوهرتون باید براتون جدا بشه از خانواده ش.

    اگر به عنوان درد دل کردن نوشتید...درکتون میکنم و امیدوارم زندگی خوبی رو داشته باشید.صبور باشید
    ولی اگه به عنوان راهنمایی مطرح کردید... در بالا هم توضیحات مختصری دادم و این رو هم بگم که ،در همچین خانواده هایی ،خریدن کادو زیاد مورد پسند نیست...به نوعی این خانواده ها خسیس هستند،نه تنها تشکر نمی کنند بلکه به نوعی شکایت هم دارند.قبلاً با همچین خانواده هایی آشنایی داشتم و به جای اینکه عروس بخوان،نوکر میخوان {البته با عرض پوزش،بی احترامی نباشه}.
    در همچین خانواده هایی یا باید فقط حرف اونا رو گوش کرد...یا باید تحمل کرد... یاباید کار به دادگاه بکشه،که این نتیجه ش برای مستقل شدن،نامعلوم و ریسکه ... یا بایدطلاق گرفت.
    سعی کنید بیشتر به شوهرتون محبت کنید...از محبت خارها گل می شوند.
    به خواسته های مادر شوهرتون توجه کنید و ببینید دقیقاً نقطه ضعفش چی هست...بالأخره هرکسی نقطه ضعف داره...اگه خیاطی بلدید براش یه لباسی چیزی بدوزید.
    با عرض پوزش {آنقدر به شوهرتون عشق بورزید و به آغوشش برید{کمی بیشتر در اغوشش بمونید،حتی اگه گفت ولم کن هم بعد از دو بار گفتن ولش کنید* این باعث میشه به قلب شوهرتون نفوذ کنید*} و به مسایل و خواسته های شوهرتون توجه کنید که همه حسودیشون بشه}

    برای شیرین شدن در قلب اونها...*پیشنهاد میکنم قبل از اینکه به جمعشون برید،
    *سه بار آیت الکرسی بخونید و به دست هاتون فوت کنید و به صورتتون بکشید.*

    امیدوارم موفق و خوشبخت باشید.
    اگه کمک دیگه ای خواستید ،هستم خدمتتون...
    زندگی به کامتون شیرین باد.

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34360
    نوشته ها
    114
    تشکـر
    42
    تشکر شده 54 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    سلام
    اولا شما همسره خوب و وفاداری هستید و این بزرگترین نعمت برای مرده که البته همسره شما تحت تاثیر روابط خانوادگیش اینو درک نمیکنه و فکر میکنه زن وظیفش تحمل سختی هاست.
    دوم کسی که با داشتن چیزی نسبت به اطرافیانش فخر بفروشه و بگه من فلان مدرک رو دارم فلان مال و منال رو دارم و تو نداری از شخصیت خار و ذلیلیه که با این چیزا میخواد خودش رو بزرگ کنه و این رفتار رو به حساب یک مریضی روحی بزارید.
    شرایط شما سخت هست ولی راه کار داره
    شما نمیتونید اخلاق خانواده همسرتون رو عوض کنید ولی میتونید رو همسرتون تاثیر بذارید.
    اصلا به طلاق فکر نکنید
    این اطمینان رو به شما میدم در آینده نزدیک همسره شما قدره شمارو خواهد دونست.
    فقط سعی کنید به دور از تنش و بگو مگو و جر و بحث کمتر در خدمت خانواده همسر باشید و کمتر در معرض دید و کم کم و آرام آرام همسرتون رو جذب کنید.
    این کار فقط در سایه رفاقت و دوستی و محبت و روابط زناشویی خوب میسر میشه.
    برای همسرتون بهترین باشید و سعی کنید بیشتر باهم صحبت کنید و درد و دل ها رو بگید که دلم یه زندگی عاشقونه میخواد.
    به هیچ وجه از بدی و ناراحتی هاتون از خانواده همسرتون پیشه شوهرتون نگید و جز خوبی چیزی نگید
    اینکارا سخته ولی سخت تر از تحمل این چند سال نیست

    در پناه یکی که همیشه هست

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    4 سال نامزد بودید 4 سالم عقد چجوری تو این 8 سال متوجه چنین رفتارهایی نشدید؟؟

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    دوره زمونه بدی شده
    تا زن میاد ساده بگیره و از خودگذشگی کنه همه اونو ساده فرض میکنن و بهش فشار میارن
    عزیز مردای الان باید تا حدی ک دارن براشون خرج ببری و براش ناز کنی
    اشتباه کردی از درست زدی حتی بچه داشتی بهش میگفتی پرستار بگیر
    باید حدت را با خانوادهدشوهرت حفظ میکردی شل گرفتی اونا هم هرکاری میخوان میکنن
    خواسته هات را به شوهرت بگو و ازش بخواه ک باهم مشاوره برین تا ببینه کدوم اشتباه میکنیم و کدوم راه درست هست
    بگو زندگی و شوهرتو دوست داری و طاقتت تمام شده
    بخاطره اینده بچه هامون و خودمون بیا به مشاوره بریم
    ان شاالله ک جواب بگیری

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    سلام ممنون از راهنمایی ولی همسرم اصلا مشاوره رفتن و قبول نداره می گه من خودم حالیمه زندگیم چشه تو هرچی من می گم بگو چشم زندگیتو بکن حرفم نزن
    هر وقتم می گم بیا بخاطر بچه ها خونه مستقل بگیریم یا رفتارامونو درست کنیم می گه همین که هست خوشت نمیاد به سلامت خودم بچه هامو بزرگ می کنم ولی نمیزارم بچه هامو ببینی

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط peyman5 نمایش پست ها
    سلام و درود
    این موضوع رو قبلاً هم به نحو دیگه ای مطرح کرده بودید،اگه خوب یادم باشه...

    بله متأسفانه زندگی خوشایندی نیست و براتون سخت شده...
    قطعاً جدا زندگی کردن و مستقل بودن شما و شوهرتون حق شماست...
    با توجه به توضیحاتی که دادید...فکر میکنم در این خانواده ها نوعی حکومت نظامی برقراره.در همچین خانواده هایی هر کی صداش بلند تر باشه و یا سابقه بیشتری داشته باشه ، حق زورگویی رو داره...و مخالفت نوعی بی احترامی تلقی میشه.

    اینکه شما مطلبتون رو اینجا مطرح کردید یعنی اینکه مشکل بزرگی برای شماست...
    هر چند که با تمام توان سعی در زندگی ارامش بخش شما دارم،ولی ای کاش زودتر فکر اینجا رو میکردید...
    دلیل اینکه همسرتون بهتون به نوعی سخت میگیره،دلیلش بر میگرده به ، بی سیاستی و بی مغزی شوهرتون...
    امیدوارم که کار به دادگاه نکشه،ولی اگه در دادگاه هم مطرح کنید ، دادگاه به شما حق میده و شوهرتون باید براتون جدا بشه از خانواده ش.

    اگر به عنوان درد دل کردن نوشتید...درکتون میکنم و امیدوارم زندگی خوبی رو داشته باشید.صبور باشید
    ولی اگه به عنوان راهنمایی مطرح کردید... در بالا هم توضیحات مختصری دادم و این رو هم بگم که ،در همچین خانواده هایی ،خریدن کادو زیاد مورد پسند نیست...به نوعی این خانواده ها خسیس هستند،نه تنها تشکر نمی کنند بلکه به نوعی شکایت هم دارند.قبلاً با همچین خانواده هایی آشنایی داشتم و به جای اینکه عروس بخوان،نوکر میخوان {البته با عرض پوزش،بی احترامی نباشه}.
    در همچین خانواده هایی یا باید فقط حرف اونا رو گوش کرد...یا باید تحمل کرد... یاباید کار به دادگاه بکشه،که این نتیجه ش برای مستقل شدن،نامعلوم و ریسکه ... یا بایدطلاق گرفت.
    سعی کنید بیشتر به شوهرتون محبت کنید...از محبت خارها گل می شوند.
    به خواسته های مادر شوهرتون توجه کنید و ببینید دقیقاً نقطه ضعفش چی هست...بالأخره هرکسی نقطه ضعف داره...اگه خیاطی بلدید براش یه لباسی چیزی بدوزید.
    با عرض پوزش {آنقدر به شوهرتون عشق بورزید و به آغوشش برید{کمی بیشتر در اغوشش بمونید،حتی اگه گفت ولم کن هم بعد از دو بار گفتن ولش کنید* این باعث میشه به قلب شوهرتون نفوذ کنید*} و به مسایل و خواسته های شوهرتون توجه کنید که همه حسودیشون بشه}

    برای شیرین شدن در قلب اونها...*پیشنهاد میکنم قبل از اینکه به جمعشون برید،
    *سه بار آیت الکرسی بخونید و به دست هاتون فوت کنید و به صورتتون بکشید.*

    امیدوارم موفق و خوشبخت باشید.
    اگه کمک دیگه ای خواستید ،هستم خدمتتون...
    زندگی به کامتون شیرین باد.
    واقعیتش من خیلی تحمل کردم محبت کردم ولی وقتی خانوادشتو گوشش می خونن من حتی کلمات عاشقانه هم می گم محبت می کنم با من سرد برخورد می کنه واقعا روش تاثیر می زاره

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajjadebr نمایش پست ها
    سلام
    اولا شما همسره خوب و وفاداری هستید و این بزرگترین نعمت برای مرده که البته همسره شما تحت تاثیر روابط خانوادگیش اینو درک نمیکنه و فکر میکنه زن وظیفش تحمل سختی هاست.
    دوم کسی که با داشتن چیزی نسبت به اطرافیانش فخر بفروشه و بگه من فلان مدرک رو دارم فلان مال و منال رو دارم و تو نداری از شخصیت خار و ذلیلیه که با این چیزا میخواد خودش رو بزرگ کنه و این رفتار رو به حساب یک مریضی روحی بزارید.
    شرایط شما سخت هست ولی راه کار داره
    شما نمیتونید اخلاق خانواده همسرتون رو عوض کنید ولی میتونید رو همسرتون تاثیر بذارید.
    اصلا به طلاق فکر نکنید
    این اطمینان رو به شما میدم در آینده نزدیک همسره شما قدره شمارو خواهد دونست.
    فقط سعی کنید به دور از تنش و بگو مگو و جر و بحث کمتر در خدمت خانواده همسر باشید و کمتر در معرض دید و کم کم و آرام آرام همسرتون رو جذب کنید.
    این کار فقط در سایه رفاقت و دوستی و محبت و روابط زناشویی خوب میسر میشه.
    برای همسرتون بهترین باشید و سعی کنید بیشتر باهم صحبت کنید و درد و دل ها رو بگید که دلم یه زندگی عاشقونه میخواد.
    به هیچ وجه از بدی و ناراحتی هاتون از خانواده همسرتون پیشه شوهرتون نگید و جز خوبی چیزی نگید
    اینکارا سخته ولی سخت تر از تحمل این چند سال نیست

    در پناه یکی که همیشه هست
    سلام ممنون از راهنماییتون
    مشکل اینکه مادر شوهرم دوست داره تو همه چیز ما سرک بکشه و حتی زمان خوابم پیشش باشیم که زیر نظرش باشیم و من اگه با احترام کمی فاصله بگیرم یا خودمو سرگرم چیزی نشون بدم و گوش همسرم می خونه
    همسرم واقعا یه مرد خاله زنکه اگه ۲ تا بچه هام نبودن طلاق می گرفتم چون واقعا سخته تحمل این شرایط

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    4 سال نامزد بودید 4 سالم عقد چجوری تو این 8 سال متوجه چنین رفتارهایی نشدید؟؟
    تو زمان نامزدی رفتار همسرم خیلی بهتر بود اصلا توهین نمی کرد اگه مشکی پیش میومد توضیح می داد منم بخاطر سن کم توقعات کم و صبور بودن بیش از حدم بخاطر علاقه ایی که داشتم تحمل می کردم فکر می کردم با محبت کردن تحمل کردن با ثابت کردن خودم همسرم دیگه دس برمیداره از این کاراش ولی اشتباه کردم بهتر نشد که هیچ بدترم شد

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34420
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    15
    تشکر شده 29 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط کریسی نمایش پست ها
    واقعیتش من خیلی تحمل کردم محبت کردم ولی وقتی خانوادشتو گوشش می خونن من حتی کلمات عاشقانه هم می گم محبت می کنم با من سرد برخورد می کنه واقعا روش تاثیر می زاره
    نباید پیش خانواده اش زیاد بهش محبت کنی... وگرنه اونها بیشتر در مقابل محبت تو عکس العمل نشون میدن.
    مردها دوست ندارن در جمع زیاد بهشون محبت بشه،،، مرد شخصیت سنگین و مورد احترام رو بیشتر از احساسی بودن،در جمع می پذیره.
    محبت به مرد در جمع از سوی جنس مخالفش ، این تفکر رو براش به وجود میاره که تحقیر میشه یا به نوعی احمق یا سوسول یا بچه ننه خطاب شده و احساس شرمندگی میکنه و درنتیجه عکس العمل خشم رو برای حفظ حریمش بکار میبره.
    درخلوت بر احساساتش کار کنید... چسبیدن در آغوشش ، محبت اون رو بر می انگیزه.این عکس العمل حتی بر روی دانشمندفرانسوی هم تأثیر گذاشته.بخاطر شوهرتون لباس زیبا بپوشید ولی زیاد ارایش غلیظ نکنید که دهن بقیه هم وا نشه.

    هرکسی گل زیبا رو دوست داره...برای شوهرتون که محرم خودتونه گل زیبا بشید...
    امیدوارم که موثر باشه.
    ویرایش توسط peyman5 : 04-06-2017 در ساعت 09:10 PM

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32142
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    8
    تشکر شده 8 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط peyman5 نمایش پست ها
    نباید پیش خانواده اش زیاد بهش محبت کنی... وگرنه اونها بیشتر در مقابل محبت تو عکس العمل نشون میدن.
    مردها دوست ندارن در جمع زیاد بهشون محبت بشه،،، مرد شخصیت سنگین و مورد احترام رو بیشتر از احساسی بودن،در جمع می پذیره.
    محبت به مرد در جمع از سوی جنس مخالفش ، این تفکر رو براش به وجود میاره که تحقیر میشه یا به نوعی احمق یا سوسول یا بچه ننه خطاب شده و احساس شرمندگی میکنه و درنتیجه عکس العمل خشم رو برای حفظ حریمش بکار میبره.
    درخلوت بر احساساتش کار کنید... چسبیدن در آغوشش ، محبت اون رو بر می انگیزه.این عکس العمل حتی بر روی دانشمندفرانسوی هم تأثیر گذاشته.بخاطر شوهرتون لباس زیبا بپوشید ولی زیاد ارایش غلیظ نکنید که دهن بقیه هم وا نشه.

    هرکسی گل زیبا رو دوست داره...برای شوهرتون که محرم خودتونه گل زیبا بشید...
    امیدوارم که موثر باشه.
    سلام ممنون منم منظورم تو خلوت خودمون بود نه در جمع

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42492
    نوشته ها
    207
    تشکـر
    16
    تشکر شده 31 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    از خونوادش دوری کنید

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42492
    نوشته ها
    207
    تشکـر
    16
    تشکر شده 31 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    از خونوادش دوری کنيد

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    شماره عضویت
    45733
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلزدگی از همسر و خانوادش

    ولی واقعا این موضوع به فرهنگ ایرانی برمی گرده هاااا! چون خیلی مردها این جوری ان خیلی از خانوم ها هم این مشکل رو داره

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد