سلام وقتتون بخير
مطالب مشابه رو خوندم خيلي جالبه اينكه هركسي يه نظر داره ولي واقعيت اينه كه وقتي پاي دوست داشتن وسط باشه حرف عاقلانه و منطقي و رو نميتونيم بپذيريم و فقط دوس داريم به هدف قلبيمون برسيم
داستان ماهم اينه كه از دو تا شهر متفاوتيم و بعد از ٦ ماه آشنايي خونواده ي آقا اومدن منو ديدن و موافق نبودن چون من تحصيلاتم بالاتر بود همسن بوديم از دو شهر مختلف بوديم و ... اما رابطه اونجا تموم نشد و بازهم باهم بوديم و راه هاي مختلفو امتحان كرديم اما متاسفانه افكار پوسيده ي خونواده ي ايشون قويتر از تلاش ماست انگار ، مشاورم رفتيم ولي كمكي نكرد چون مشاوره خوبي نبود مناسفانه جانباز و عصبي بودن اقاي مشاور و اونم يجوري قديمي فكر ميكرد و از طرفي ميخواست مارو حدود ١٠ جلسه ي ديگه مشاوره بده، نظر من و دوستم اين بود كه مشاوره به فكر منفعت خودش بود تا كمك به ما چون تو ٣ جلسه ٦٠٠ از ما گرفت به اسم تست قبل از ازدواج بخاطر همين ديگه مشاوره نرفتيم اما تلاش به دوباره صحبت كردن با مادرشون ختم شد و هربار جواب منفي خونواده ي منم تا اون حد در جريانن كه من خواستگاري داشتم كه تحصيلاتش از من كمتر بود بر عكس بقيه ي خواستگارا ولي بخاطر مخالفتاشون به خونوادم گفتم جواب رد دادم بهشون و اونارو از اين قضيه باخبر نكردم
حالا من كم كم دارم از اين شهر ميرم اما واقعيتش اينه دلم اينجا جا ميمونه هيچوقت فكرشو نميكردم دل همچين بلايي به سر آدم بياره ، خونواده ي من فوق العاده به خواست بچه هاشون احترام ميذارن خيلي جاي تعجبه برام كه يه خونواده انقد خودخواه باشن كه مهم نباشه موهاي پسرشون سفيد شده اما حاضر نيستن با من بيشتر آشنا بشن ، برخورد مادرشون البته خوب بود بنظرم خواهرشون خيلي مخالف بودن و خيليم برخورد بدي داشتن كه به نظرم شخصيت خودشو خيلي پايين آورد با برخوردش و حرفش كه مگه داداش من چي داره كه تو با اين شرايطت ميخواي زنش بشي 😔😔 مشكل من الان اينه كه نميدونم چيكار كنم؟ نميدونم بايد بمونم يا برم؟ نميدونم بايد كوتاه بيام؟ يا پاي دوس داشتنمون بمونم؟خيلي ناراحتم اين روزا و خيلي هم لاغر شدم موضوعي نيس كه همه ازم ميخوان راحت فراموش كنم به قيمت جون دادنم داره تموم ميشه اين فراموشي . پيشاپيش مرسي از راهنمايي هاي همه ي شما دوستان گل