پدرومادرم بااین قضیه که بیان مشکلی نداشتن ولی خودم احساس گناه میکردم چون این اطمینانو به خودم نداشتن که مناسب هستن یانه واگه چند جلسه میومدن میرفتن ومن نه میگفتم نمیتونستم به راحتی خودمو ببخشم (چون ایشون همه شرایط منو پذیرفته بودن )ودلیل دیگه اینکه همیشه در رسم رسومات جلسه دوم خواستگاری درشهرمابه این معنیه که خانواده عروس جواب مثبت دارن وصحبت ها خیلی جدی میشه وشاید حتی قرار عقد گذاشته بشه این دیگه بستگی به موقعیت وشرایط اون شب داره وای خدا از دست این رسم ورسومات
ومیترسیدم توعمل انجام شده قرار بگیرم واگر میومدن ونه میگفتم شاید میشد یک نامزدی بهم خورده
متاسفانه یاخوشبختانه به دوستی قبل از ازدواج هم معتقد نیستم شایدچون یکم مذهبی ام ومعتقدم با این دوستی ها نمیشه زندگی پاکی داشته باشی
ولی نمیدونم با این اخلاقیات خاص خودم من چطور باید ازدواج کنم؟ونمیدونم اگه اشتباهی کردم این اشتباه کجاست؟