شک در ازدواج

[bahar-22]

سلام
من یه دختر 24 ساله وشاغلم موقعیت خونوادگی خوبی دارم اما برای هرچیزی زیادشک میکنم من تا این سن خواستگارای زیادی رو رد کردم البته نه بدون دلیل شاید میشه گفت دلیل موجه که خانوادم هم راضی بودن به ردکردنشون ولی همین یک هفته پیش من خواستگاری داشتم که کارمند بود وبه ظاهر ادم خوبی میومد (باتوجه به تحقیقات همه ازشون تعریف میکردن)وهمه راضی بودن حتی فامیلا که فهمیدن گفتن کیس مناسبیه ولی شب خواستگاری که من ایشونو دیدم به دلم ننشستن والبته بگم که همسن بودیم وهمش احساس میکرم که ایشون بچه هستن واز روی عقل تصمیم نگرفتن حتی موقع حرف زدن زیاد دوست نداشتم باهاشون صحبت کنم وتک پسر بودن وخب تک پسری یه معایبی هم داره اینه که پدر ومادرش زیاد ازش انتظار دارن(ولی من صرفا این دلیلو درنظر نگرفتم) مامان وبابا خیلی از من ناراحتن خودم یه جورایی احساس عذاب وجدان دارم آخه همش به من میگفتن بزار یه بار دیگه بیاد خونمون ولی من دلم راضی نمی شد چون فک میکردم اون گناه داره ونمی تونستم ایشونوبه عنوان همسر اینده بپذیرم به نظر شما مشاوره ای های عزیز من کار اشتباهی کردم؟الان همش به من میگن شاید هیچ وقت دیگه همچین موردی پیدا نشه ودوست داشتن دیگه این دوره زمونه معنی نمیده
به نظر شما کارمن منطقی بوده یانه ؟واینکه من درآینده پشیمون میشم؟ دختر احساساتی نیستم ولی اینو میدونم پدرومادرم همیشه خوب منو خواستن ولی این دیگه صحبت یه عمرزندگیه

[shahriar]

سلام

میشه علت به دل ننشتن خواستگار آخرتونو واضح بفرمایید؟

[bahar-22]

گفتم که احساس میکردم بچه هستش واز ایده ال هام همیشه این بوده که همسرم چند سالی ازم بزرگتر باشه
البته یه مشکل دیگه هم که داشتم شاید این بود که خیلی مقایسه میکردم

[bahar-22]

الان من دیگه مشکلی با مامان وبابا واین خواستگارندارم مشکلم خودم هستم که چطور خودمو قانع کنم کارم درست بوده یانه ؟

[shahriar]

خب دیگه مگه نمیگید اخلاق بچه گانه احساس کردید ازش؟ این میشه علت رد کردن خواستگار از طرف شما. قانع شدید؟

از این به بعد هم فقط به پسرهای بزرگتر از خودتون فرصت ملاقات بدید. البته تجربه و پختگی زیاد به سن و سال مربوط نیست

[bahar-22]

خب آخه وقتی که همه یه نظری مخالف نظرشما دارن (پدر مادرعموو فامیل)شما ناخداگاه پیش خودتون احساس میکنید نکنه من اشتباه کردم من از این نظر نمی تونم خودمو قانع کنم
قبلا هم پیش اومده من یه تصمیم گرفتم ولی پدرم مخالف بوده ولی درآخر متوجه شدم که پدرم راست میگه
نمونش انتخاب رشته کنکور باینکه سال اول من میتونستم قبول شم ولی بااصرار خودم یه سال دیگه منتظر موندم تایک رشته بهتر بیارم ولی نهایتا رتبم بهتر شد ولی دانشگاه ورشته مورد نظر رو نتوستم قبول شم والان همش پدرم میگه یکسال الکی خودتو از زندگی عقب انداختی
شاید توتمام این چندسال خودمو اینجوری قانع کردم که من یه فرصت دوباره به خودم دادم

[shahriar]

بله به نظر میاد که فرد ایده آل گرایی هستید. افراد کمالگرا معمولا همیشه دچار شک و تردید در تصمیماتشون هستند و دائما به فکر اتخاذ بهرین تصمیم هستند و حتی بعد از تصمیم گیری هم باز هم به تحقیق ادامه میدهند که آیا تصمیمم درست بود یا نه!

در مورد خواستگار هم میتونستین چند جلسه بیشتر با خواستگارتون در ارتباط باشید و تصمیم قطعی بگیرید و برای اینه خواستگارتان هم دچار سو تفاهم نشه بهش میگفتید که من تصمیم قطعی نمیتونم بگیرم با یک جلسه و بعد از دو سه جلسه رفت و آمد نظرم رو اعلام میکنم... (یادتونم باشه تو این دنیا اصلا نمیشه همه رو با هم راضی نگه داشت..پدر مادر خواستگار خودم)

[رزمریم]

سلام

به نظر من که اشتباه نکردید

بقیه که نمیخوان زندگی کنن...شما میخواید زندگی کنین

مثلا شما اگه ترشی دوست نداشته باشید...میگید چون بقیه میخورن منم باید بخورم؟؟؟

شاید اونا به سلیقشون بخوره این آقا

ولی شما وقتی به دلت ننشسته...اگه بخوای به حرف دیگران عمل کنی

چن صباح دیگه این دیگران که تو زندگیتون نیستن که...خودتی و خودت

اونوقته که دوباره این احساسات میاد سراغت...بقیه هم میگن ما فقط خواستیم راهنماییت کنیم

حالا اگه تردید داری یکی دو جلسه دیگه باهاش حرف بزن...ببین بازم حست همینجوریه یا نه

شاید نظرت عوض بشه

ولی اینکه بخوای بخاطر اینکه دیگران میگن نظرت رو عوض کنی اصلا خوب نیست

اما خب میشه هم فرصت داد یکی دوبار دیگه حرفاتو بزنی و طرفت رو بسنجی...

دیگه انتخاب با خودته...فقط چون میگی دلت نمیخواد پسره رو بیخودی امیدوار کنی...یه جوری بگو که فک نکنن نرم شدی و ممکنه جواب مثبت بدی

بگو برای اینکه بتونم تصمیم قاطع بگیرم احتیاج دارم بیشتر صحبت کنم و فکر کنم

ولی بازم میگم اگه میبینی به معیارات نمیخوره به خاطر حرف دیگران نظرت رو عوض نکن

[bahar-22]

پدرومادرم بااین قضیه که بیان مشکلی نداشتن ولی خودم احساس گناه میکردم چون این اطمینانو به خودم نداشتن که مناسب هستن یانه واگه چند جلسه میومدن میرفتن ومن نه میگفتم نمیتونستم به راحتی خودمو ببخشم (چون ایشون همه شرایط منو پذیرفته بودن )ودلیل دیگه اینکه همیشه در رسم رسومات جلسه دوم خواستگاری درشهرمابه این معنیه که خانواده عروس جواب مثبت دارن وصحبت ها خیلی جدی میشه وشاید حتی قرار عقد گذاشته بشه این دیگه بستگی به موقعیت وشرایط اون شب داره وای خدا از دست این رسم ورسوماتومیترسیدم توعمل انجام شده قرار بگیرم واگر میومدن ونه میگفتم شاید میشد یک نامزدی بهم خورده
متاسفانه یاخوشبختانه به دوستی قبل از ازدواج هم معتقد نیستم شایدچون یکم مذهبی ام ومعتقدم با این دوستی ها نمیشه زندگی پاکی داشته باشی

ولی نمیدونم با این اخلاقیات خاص خودم من چطور باید ازدواج کنم؟ونمیدونم اگه اشتباهی کردم این اشتباه کجاست؟

[zahra789]

خودت باید فک کنی ببینی تصمیمت درست بوده یانه؟
اگر هم اشتباه بوده دیگه گذشته

[آرش67]

پدرومادرم بااین قضیه که بیان مشکلی نداشتن ولی خودم احساس گناه میکردم چون این اطمینانو به خودم نداشتن که مناسب هستن یانه واگه چند جلسه میومدن میرفتن ومن نه میگفتم نمیتونستم به راحتی خودمو ببخشم (چون ایشون همه شرایط منو پذیرفته بودن )ودلیل دیگه اینکه همیشه در رسم رسومات جلسه دوم خواستگاری درشهرمابه این معنیه که خانواده عروس جواب مثبت دارن وصحبت ها خیلی جدی میشه وشاید حتی قرار عقد گذاشته بشه این دیگه بستگی به موقعیت وشرایط اون شب داره وای خدا از دست این رسم ورسوماتومیترسیدم توعمل انجام شده قرار بگیرم واگر میومدن ونه میگفتم شاید میشد یک نامزدی بهم خورده
متاسفانه یاخوشبختانه به دوستی قبل از ازدواج هم معتقد نیستم شایدچون یکم مذهبی ام ومعتقدم با این دوستی ها نمیشه زندگی پاکی داشته باشی

ولی نمیدونم با این اخلاقیات خاص خودم من چطور باید ازدواج کنم؟ونمیدونم اگه اشتباهی کردم این اشتباه کجاست؟

1- همین طور که اون آقا ملاک و معیارهایی برای خودشون دارن و بر اساس اون شرایط شما رو می پذیرن شما هم حق دارید ملاک و معیارهای خودتون رو داشته باشین و شرایط اون آقا رو نپذیرین و این عذاب وجدان نداره و حق شماست و اصولا این مسئله دو طرفه است طرفین باید این حق انتخاب رو برای خودشون و دیگری قائل باشن

2- الان که تو یک کوچه و محل هر کس یه رسمی داره چه برسه به یک شهر که در نوع آشنایی ها تفاوت زیادی هست رسم و رسوم واحدی نیست

3-در مورد عقد کردن سریع هم باید با خونوادتون صحبت کنید و اونا رو قانع کنید که این طور ازدواج کردن چه ضررها و ریسکهایی داره و چطور باعث میشه نتونین تصمیم بگیرین

4-با توجه به رسم و رسوماتی که گفتین احیانا اگر نیاز به شناخت بیشتر دارین باید جلسات بعدی خصوصی و بدون اطلاع فامیل و همسایه و ... باشه و از خونواده پسر بخواید تا زمانی که به تصمیمی نگرفتید این مورد رو رعایت کنه
مثلا وقتی زنگ میزنن برای جواب گرفتن براشون توضیح بدید که نیاز به شناخت بیشتر هست ولی برای صحبت بیشتر و رفع ابهامات جلسه ای رو هماهنگ کنید و اگه تصور میکنید اونها قراره با بزرگترهاشون بیان بگین هنوز تحقیق نکردیم واضح و شفاف توضیح بدین که جلسه باید خصوصی باشه چون یه سوالایی مطرحه

[bahar-22]

خونواده نگفتن که سریع عقد کنین حتی براشونم مهم نیست نامزدی بهم بخوره ولی دیگه این رسم وجود داره ,خودم از این قضیه ناراحت میشم بلاخره یه نامزدی کم چیزی نیست

[آرش67]

خونواده نگفتن که سریع عقد کنین حتی براشونم مهم نیست نامزدی بهم بخوره ولی دیگه این رسم وجود داره ,خودم از این قضیه ناراحت میشم بلاخره یه نامزدی کم چیزی نیست

اینکه توضیح دادم اسمش نامزدی نیست

خواستگاریه

[bahar-22]

الان همه به من میگن معیارات بچگانه هستش وخوب فکر نکردی وتصمیم گرفتی
من از شما مشاوره ای های عزیز یه سوال دارم اگه از کسی در جلسه اول خواستگاری خوشتون نیومد میشه درجلسات بعدی خوشتون بیاد؟
الان که دارم فک میکنم شاید اشتباه من اونجا بوده که بعضی از شرایطشو باخواستگارای قبلیم مقایسه می کردم واین بیشتر منو عذاب میده ولی خب گفتم همون جلسه اول هم زیاد دوست نداشتم باهاش صحبت کنم.وحتی اومدنشون به خونه با اصرا مامان وبابا بودچون من در فاصله یک ماه پیش تجربه یک نامزدی بهم خورده داشتم که هنوز وقتی بهش فک میکنم خیلی عذاب میکشم با اینکه دلیل موجهی برای بهم زدن اون نامزدی وجود داشت وخانواده ام حتی پیشقدم شدن ولی من هنوز به اون قضیه فکر میکنم ولی این قضیه برای خونوادم مهم نیست وفک میکنند اون قضیه باید برای من تموم شده باشه(شاید این نکته رو هم بگم بد نباشه اینکه شرایط اون آقا به معیارای من نزدیک بود )ودر ابتدا خیلی خوشحال بودم از این قضیه تا اینکه مشکلی پیش آمد وازدواج ماهم سرنگرفت.همه این هارو گفتم شاید بهتر بتونید به من کمک کنید

[bahar-22]

خب من رسممونو توضیح دادم بهتون
متاسفانه گذاشتن جلسات خصوصی برای ما امکان پذیر نیست ویه چیز بدتر اینکه همراه خواستگاری فامیلاهم میرن

[آرش67]

خب من رسممونو توضیح دادم بهتون
متاسفانه گذاشتن جلسات خصوصی برای ما امکان پذیر نیست ویه چیز بدتر اینکه همراه خواستگاری فامیلاهم میرن

همون جلسه اول هم فامیلا میان؟؟؟


از صحبتا نقل قول بگیر تا مخاطب مشخص شه

[bahar-22]

همون جلسه اول هم فامیلا میان؟؟؟


از صحبتا نقل قول بگیر تا مخاطب مشخص شه

آره متاسفانه فقط بااصرار من این خواستگاری آخر پدرم قبول کرد که جلسه اول کسی نیاد ولی طرف مقابل عموشو آورده بود

[آرش67]

آره متاسفانه فقط بااصرار من این خواستگاری آخر پدرم قبول کرد که جلسه اول کسی نیاد ولی طرف مقابل عموشو آورده بود

خب این طور که شما توضیح میدی معیاری هم اگه داشته باشی به سختی میشه تشخیص داد که در طرف مقابل صدق می کنه یا نه( از نظر اخلاقی و رفتاری )

و من فعلا راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه


درباره معیارات دان کن و گوش بده

دکتر فرهنگ – دوره ی ازدواج – معیارهای ازدواج – Ashnae – آشنایی

[رزمریم]

الان همه به من میگن معیارات بچگانه هستش وخوب فکر نکردی وتصمیم گرفتی
من از شما مشاوره ای های عزیز یه سوال دارم اگه از کسی در جلسه اول خواستگاری خوشتون نیومد میشه درجلسات بعدی خوشتون بیاد؟
الان که دارم فک میکنم شاید اشتباه من اونجا بوده که بعضی از شرایطشو باخواستگارای قبلیم مقایسه می کردم واین بیشتر منو عذاب میده ولی خب گفتم همون جلسه اول هم زیاد دوست نداشتم باهاش صحبت کنم.وحتی اومدنشون به خونه با اصرا مامان وبابا بودچون من در فاصله یک ماه پیش تجربه یک نامزدی بهم خورده داشتم که هنوز وقتی بهش فک میکنم خیلی عذاب میکشم با اینکه دلیل موجهی برای بهم زدن اون نامزدی وجود داشت وخانواده ام حتی پیشقدم شدن ولی من هنوز به اون قضیه فکر میکنم ولی این قضیه برای خونوادم مهم نیست وفک میکنند اون قضیه باید برای من تموم شده باشه(شاید این نکته رو هم بگم بد نباشه اینکه شرایط اون آقا به معیارای من نزدیک بود )ودر ابتدا خیلی خوشحال بودم از این قضیه تا اینکه مشکلی پیش آمد وازدواج ماهم سرنگرفت.همه این هارو گفتم شاید بهتر بتونید به من کمک کنید

اگه نامزدی بهم خورده داشتی

باید بیشتر از اینا به خودت فرصت بدی که بتونی وارد یه رابطه تازه بشی

حداقل شش ماه

تا خوب بتونی فکرت رو جمع کنی

در غیر اینصورت همینجوری با شک و تردید پیش میری

[bahar-22]

ممنون از راهنمایی هاتون.....