صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 52

موضوع: سردرگمي عاطفي

8026
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    سردرگمي عاطفي

    سلام
    ٢٧ ساله هستم،٧ سال پيش پسري با ابراز علاقه و با قصد ازدواج به من نزديك شد، من اصلا به ازدواج با اون فكر نميكردم،چون هم ١/٥ سال از من كوچيكتر بود و هم از نظر ظاهري مورد پستدم نبود،رابطه ما به صورت خيلي معمولي ادامه پيدا كرد،هميشه و در هر حالتي به من عشق ميداد،از من مراقبت ميكرد، و من كم كم به او وابسته شدم، و شديدا شيفته اخلاقش شدم.ادر طول اين مدت نه كه خيلي رابطه ايده الي داشته باشيم ،،نه.ولي خالي از دعوا هم نبوده.و اين دعوا و قهر به ٢٤ ساعت نكشيد،توي اين مدت بارها بهش گفتم ما به درد هم نميخوريم،ممكنه خونواده ها قبول نكن،ولي هربار با اشك و التماس ازم خواست پاش بمونم.و هميشه هم ميگه تو زن مني.من به نجابتش ايمان دارم.به عشقش ايمان دارم ، البته ما با هم رابطه هم داشتيم.سه سال پيش خيلي جدي درمورد ازدواجمون و اينكه كي ميخواد بياد خواستگاري صحبت كردم،گفت يك سال وقت بده،سر يك سال هيچ كاري نكرده بود!گفت بهت قول دادم چون نميخوام ازدستت بدم و من با خونوادم صحبت كردم قبول كردن فقط ميگم صبر كن!و يك سال ديگه به من وقت بده!و سر يك سال باز هم كاري نكرد...او همون دليل كه من نميخواستم از دستت بدم....الان هشت ماهه كه به دليل نقل مكان خانوادم به شهري ديگه نتونستم ببينمش...و اون هنوز اقدامي نكرده و هنوز ميگه من بي توميميرم ، تو فقط زن مني ولي نميدونم كي ميتونم بيام خواستگاريت...


    اين هم بگم كه شرايط شغليش تازه ايجاد شده....



    من الان واقعا سردرگمم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه!!!خرفش يه چيزه عملش يه چيز ديگه!از طرفي بدون اون نميتونم رابطه ديگه اي رو تصور كنم(به خاطر رابطه اي مه داشتيم)از طرفي هم از اين سردرگمي كلافه ام....ديگه دارم به خودم شك ميكنم،به اتخابم...


    كمكم كنيد،من انگيزه كوچيكترين كاري ندارم.شديدا محتاج عشقشم!و شديدا ازش بخاطر اين طولاني شدن رابطه متنفر!!
    ميخوام براي ارشد بخونم ولي هربار فكرش ميكنم جز اشك ريختن كاري نميتونم بكنم....
    فقط موندم چطور اون همه عشق و اشك الان هشت ماه دوري رو تحمل كرده؟!؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    سلام
    ببینین به نظر من باید بشینین به صورت جدی مسئله رو برای خودتون حل کنید
    این هفت سال این آقا پسر شرایط ازدواج پیدا نکردن؟!
    من با رابطه ی عاطفی قبل از خواستگاری رسمی و شناخت متقابل مخالفم
    چون به این شکل آدم بین دو راهی میمونه که به حرف قبلش گوش کنه یا عقلش!
    ایشون هم باید اول فکر شرایط خودشون رو میکردن بعد برای ازدواج اقدام میکردن
    به هرحال اتفاقیه که افتاده
    اول بهتره فکرای خودتون رو تحلیل کنید ببینید آیا هنوز مایلید با این شخص ازدواج کنید اگه جواب بله هست
    به صورت جدی با ایشون حرف بزنید یا تلفنی یا حضوری
    بگید که دیگه نمیتونید این شرایط رو تحمل کنید و خیلی هم بهشون فرصت دادید
    یه مدت زمان کوتاه رو مشخص کنید که بهتون جواب بدن
    این که نشد حرف حساب این همه سال شما بهشون زمان دادید بهتر بود زودتر مسئله رو حل میکردن یا جدایی یا ازدواج

    در مورد تحمل این هشت ماه دوری هم من ایشون رو نمیشناسم ولی خب بالاخره تحمل کردن دیگه
    شما توی این هشت ماه هیچ ارتباطی با هم نداشتین؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 875 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    سلام
    ٢٧ ساله هستم،٧ سال پيش پسري با ابراز علاقه و با قصد ازدواج به من نزديك شد، من اصلا به ازدواج با اون فكر نميكردم،چون هم ١/٥ سال از من كوچيكتر بود و هم از نظر ظاهري مورد پستدم نبود،رابطه ما به صورت خيلي معمولي ادامه پيدا كرد،هميشه و در هر حالتي به من عشق ميداد،از من مراقبت ميكرد، و من كم كم به او وابسته شدم، و شديدا شيفته اخلاقش شدم.ادر طول اين مدت نه كه خيلي رابطه ايده الي داشته باشيم ،،نه.ولي خالي از دعوا هم نبوده.و اين دعوا و قهر به ٢٤ ساعت نكشيد،توي اين مدت بارها بهش گفتم ما به درد هم نميخوريم،ممكنه خونواده ها قبول نكن،ولي هربار با اشك و التماس ازم خواست پاش بمونم.و هميشه هم ميگه تو زن مني.من به نجابتش ايمان دارم.به عشقش ايمان دارم ، البته ما با هم رابطه هم داشتيم.سه سال پيش خيلي جدي درمورد ازدواجمون و اينكه كي ميخواد بياد خواستگاري صحبت كردم،گفت يك سال وقت بده،سر يك سال هيچ كاري نكرده بود!گفت بهت قول دادم چون نميخوام ازدستت بدم و من با خونوادم صحبت كردم قبول كردن فقط ميگم صبر كن!و يك سال ديگه به من وقت بده!و سر يك سال باز هم كاري نكرد...او همون دليل كه من نميخواستم از دستت بدم....الان هشت ماهه كه به دليل نقل مكان خانوادم به شهري ديگه نتونستم ببينمش...و اون هنوز اقدامي نكرده و هنوز ميگه من بي توميميرم ، تو فقط زن مني ولي نميدونم كي ميتونم بيام خواستگاريت...


    اين هم بگم كه شرايط شغليش تازه ايجاد شده....



    من الان واقعا سردرگمم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه!!!خرفش يه چيزه عملش يه چيز ديگه!از طرفي بدون اون نميتونم رابطه ديگه اي رو تصور كنم(به خاطر رابطه اي مه داشتيم)از طرفي هم از اين سردرگمي كلافه ام....ديگه دارم به خودم شك ميكنم،به اتخابم...


    كمكم كنيد،من انگيزه كوچيكترين كاري ندارم.شديدا محتاج عشقشم!و شديدا ازش بخاطر اين طولاني شدن رابطه متنفر!!
    ميخوام براي ارشد بخونم ولي هربار فكرش ميكنم جز اشك ريختن كاري نميتونم بكنم....
    فقط موندم چطور اون همه عشق و اشك الان هشت ماه دوري رو تحمل كرده؟!؟
    سلام عزیزم عمرت رو همینطور یکسال یکسال هدر نده
    درک میکنم دوستش داری و احتمال زیاد هم میدم ایشونم شمارو دوست داشته باشه
    ولی زندگی فقط عشق و دوست داشتن نیست
    پای قول موندن خیلی مهمه خیلی مهمه که شریک ایندت پای قول و قرارش بمونه

    بنظرم بشین باهاش جدی صحبت کن بهش مهلت بده نمیدونم هرچقدر که میتونی 6ماه یک سال
    بگو این زمان بهت مهلت میدم که برای خاستگاری اقدام کنی و اگر نتونستی من با شخص دیگه ای ازدواج میکنم

    و روی حرفت هم بمون و صحبتت هم خیلی جدی باید باشه.

    برای خودت ارزش قائل شو و زندگیتو دست ادمای دیگه نده
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    عزيزم من بارها جدي صحبت كردم،دوستاشو واسطه قرار داد كه من صبر كنم
    الانم حرفش اينه كه خيلي زود ميام
    يعني رفتارش طوري هست كه خودش ميخواد ولي خونوادش اقدامي نميكنن،
    از طرفي هم ميپرسم مشكل خونوادت چيه ميگه مشكلي ندارن،ميگن ميريم برات خواستگاري...
    ولي از اون زمان الان بيشتر از يك سال ميگذره
    ميدوني الان توي چه باتلاقي گير كردم؟ اينكه مطمينم مياد ولي يك درصد فقط يك درصد شك دارم.
    گفتم كه من باهاش رابطه داشتم....نميتونم فك كنم غير از اون با كس ديگه اي ازدواج كنم...

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام
    ببینین به نظر من باید بشینین به صورت جدی مسئله رو برای خودتون حل کنید
    این هفت سال این آقا پسر شرایط ازدواج پیدا نکردن؟!
    من با رابطه ی عاطفی قبل از خواستگاری رسمی و شناخت متقابل مخالفم
    چون به این شکل آدم بین دو راهی میمونه که به حرف قبلش گوش کنه یا عقلش!
    ایشون هم باید اول فکر شرایط خودشون رو میکردن بعد برای ازدواج اقدام میکردن
    به هرحال اتفاقیه که افتاده
    اول بهتره فکرای خودتون رو تحلیل کنید ببینید آیا هنوز مایلید با این شخص ازدواج کنید اگه جواب بله هست
    به صورت جدی با ایشون حرف بزنید یا تلفنی یا حضوری
    بگید که دیگه نمیتونید این شرایط رو تحمل کنید و خیلی هم بهشون فرصت دادید
    یه مدت زمان کوتاه رو مشخص کنید که بهتون جواب بدن
    این که نشد حرف حساب این همه سال شما بهشون زمان دادید بهتر بود زودتر مسئله رو حل میکردن یا جدایی یا ازدواج

    در مورد تحمل این هشت ماه دوری هم من ایشون رو نمیشناسم ولی خب بالاخره تحمل کردن دیگه
    شما توی این هشت ماه هیچ ارتباطی با هم نداشتین؟



    حرفتونو قبول دارم نبايد ميشد ولي حالا شده...نميتونم كه بشينم توي سرم بزنم...البته زدم آ...هشت ماهه فقط اشك ريختم...بخدا همون وقتايي كه ميگفتمش نميخوامت ما به درد هم نميخوريم حتي اگه يكبار ميگفت باشه قبول...حتي اگه يكبار ميگفت هروقت خراستي برو ازدواج كن،.. من مشكلي نداشتم ...همش حرفش اينه تو فلط كردي منو نخواي تو مال مني و اين حرفا..

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    سلام عزیزم عمرت رو همینطور یکسال یکسال هدر نده
    درک میکنم دوستش داری و احتمال زیاد هم میدم ایشونم شمارو دوست داشته باشه
    ولی زندگی فقط عشق و دوست داشتن نیست
    پای قول موندن خیلی مهمه خیلی مهمه که شریک ایندت پای قول و قرارش بمونه

    بنظرم بشین باهاش جدی صحبت کن بهش مهلت بده نمیدونم هرچقدر که میتونی 6ماه یک سال
    بگو این زمان بهت مهلت میدم که برای خاستگاری اقدام کنی و اگر نتونستی من با شخص دیگه ای ازدواج میکنم

    و روی حرفت هم بمون و صحبتت هم خیلی جدی باید باشه.

    برای خودت ارزش قائل شو و زندگیتو دست ادمای دیگه نده

    من نميتونم درك كنم كه زندگي فقط عشق و دوسداشتن نباشه....من هفت سااال منتظرم....هفتادبار گفتم نميخوامت!!هزاربار گفت تو مال مني....االانم مشكلم اينه كخ ميگه ميام خواستگاريت...ميگه ايشالله زود تموم ميشه....ميگه تو زن مني....ولي هشت ماه ميگذره...بخدا اگه ميگفت باشه برو پي زندگيت راحت ميشدم...سردرگمم....تا ميام برنامه ريزي كنم بشينم بخونم همش فكرش مياد تو ذهنم كه اگه يهو دم امتحان خونوداش راضي بشن و بيان همه برنامه هام برباد ميره...

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    كسي نيست كمكم كنه

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    حرفتونو قبول دارم نبايد ميشد ولي حالا شده...نميتونم كه بشينم توي سرم بزنم...البته زدم آ...هشت ماهه فقط اشك ريختم...بخدا همون وقتايي كه ميگفتمش نميخوامت ما به درد هم نميخوريم حتي اگه يكبار ميگفت باشه قبول...حتي اگه يكبار ميگفت هروقت خراستي برو ازدواج كن،.. من مشكلي نداشتم ...همش حرفش اينه تو فلط كردي منو نخواي تو مال مني و اين حرفا..

    درسته دوست عزیز
    آدم جایزالخطاست به هر حال اشتباهیه که شده و سرزنش کردن راه حل نیست
    اما باید پی برد که کار اشتباه تکرار نشه
    به نظرم با توجه به حرفایی که در مورد این آقا میزنید ایشون ضمن علاقه شون به شما و اینکه نمیخوان شما رو از دست بدن درگیر رابطه ی عاطفی شدیدی شدن
    ولی خب درست نیست بنا بر این احساسی که بین شما و ایشون ایجاد شده همینجوری این رابطه رو بذارن بمونه
    بالاخره باید با خودشون کنار بیان و ببینن برنامه و هدفشون چیه
    بهشون بگید دیگه نمیتونید بیشتر صبر کنید مثلا دوسه ماه دیگه رو میتونید بهشون فرصت بدید که تصمیمشون رو بگیرن و با خونواده شون در میون بذارن
    چون در غیر اینصورت برداشت میشه که فقط میخوان شما رو تو همین رابطه بذارن و فقط یک درصد احتمال بدید بنا به هر دلیلی پا پس بکشن
    اون موقع خیلی بدتر برای شما تموم میشه
    پس با جدیت سنگاتونو باهاشون وا بکنید و ازشون نتیجه بخواید.
    این همه وقت گذشته و ایشون عملا اقدامی برای این علاقه و رابطه انجام ندادند
    چه تعهدی این بین وجود داره که روی حرفشون وایسن؟
    هفت سال خیلی زمان زیادی هست یک مقدار بیشتر تامل کنید.

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    درسته دوست عزیز
    آدم جایزالخطاست به هر حال اشتباهیه که شده و سرزنش کردن راه حل نیست
    اما باید پی برد که کار اشتباه تکرار نشه
    به نظرم با توجه به حرفایی که در مورد این آقا میزنید ایشون ضمن علاقه شون به شما و اینکه نمیخوان شما رو از دست بدن درگیر رابطه ی عاطفی شدیدی شدن
    ولی خب درست نیست بنا بر این احساسی که بین شما و ایشون ایجاد شده همینجوری این رابطه رو بذارن بمونه
    بالاخره باید با خودشون کنار بیان و ببینن برنامه و هدفشون چیه
    بهشون بگید دیگه نمیتونید بیشتر صبر کنید مثلا دوسه ماه دیگه رو میتونید بهشون فرصت بدید که تصمیمشون رو بگیرن و با خونواده شون در میون بذارن
    چون در غیر اینصورت برداشت میشه که فقط میخوان شما رو تو همین رابطه بذارن و فقط یک درصد احتمال بدید بنا به هر دلیلی پا پس بکشن
    اون موقع خیلی بدتر برای شما تموم میشه
    پس با جدیت سنگاتونو باهاشون وا بکنید و ازشون نتیجه بخواید.
    این همه وقت گذشته و ایشون عملا اقدامی برای این علاقه و رابطه انجام ندادند
    چه تعهدی این بین وجود داره که روی حرفشون وایسن؟
    هفت سال خیلی زمان زیادی هست یک مقدار بیشتر تامل کنید.
    تا حالا دوبار اينكار كردم...فرصت دو ساله...يك ساله...ولي اخرش چي؟!هيچي!!هيچكس جاي من نيس ببينه چه زجري ميكشم...

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    درسته دوست عزیز
    آدم جایزالخطاست به هر حال اشتباهیه که شده و سرزنش کردن راه حل نیست
    اما باید پی برد که کار اشتباه تکرار نشه
    به نظرم با توجه به حرفایی که در مورد این آقا میزنید ایشون ضمن علاقه شون به شما و اینکه نمیخوان شما رو از دست بدن درگیر رابطه ی عاطفی شدیدی شدن
    ولی خب درست نیست بنا بر این احساسی که بین شما و ایشون ایجاد شده همینجوری این رابطه رو بذارن بمونه
    بالاخره باید با خودشون کنار بیان و ببینن برنامه و هدفشون چیه
    بهشون بگید دیگه نمیتونید بیشتر صبر کنید مثلا دوسه ماه دیگه رو میتونید بهشون فرصت بدید که تصمیمشون رو بگیرن و با خونواده شون در میون بذارن
    چون در غیر اینصورت برداشت میشه که فقط میخوان شما رو تو همین رابطه بذارن و فقط یک درصد احتمال بدید بنا به هر دلیلی پا پس بکشن
    اون موقع خیلی بدتر برای شما تموم میشه
    پس با جدیت سنگاتونو باهاشون وا بکنید و ازشون نتیجه بخواید.
    این همه وقت گذشته و ایشون عملا اقدامی برای این علاقه و رابطه انجام ندادند
    چه تعهدی این بین وجود داره که روی حرفشون وایسن؟
    هفت سال خیلی زمان زیادی هست یک مقدار بیشتر تامل کنید.
    كارم به جايي رسيد كه ازش پرسيدم خودت بگو تا كي صبر كنم...فقط يه مدت بگو كه من انقد سرگردون نباشم...فقط ميگه نميدونم

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    كارم به جايي رسيد كه ازش پرسيدم خودت بگو تا كي صبر كنم...فقط يه مدت بگو كه من انقد سرگردون نباشم...فقط ميگه نميدونم

    خب عزیزم وقتی میبینی اینجوری داری داغون میشی و ایشون بی تفاوته و بلاتکلیف چرا باید این رابطه رو ادامه بدی؟؟؟
    نمیدونم شد حرف حساب آخه!؟
    بگو که داری خیلی اذیت میشی و دیگه صبرت لبریز شده
    یک فرصت نهایی بهش بده اگه اقدامی کرد که خب خوبه اگه نه به نظرم بهتره این رابطه ی بلاتکلیف رو برای همیشه تموم کنی و خودتو از این برزخ نجات بدی
    اگه براش مهم باشی و واقعا برای زندگی بخوادت یه اقدامی میکنه خب.

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خب عزیزم وقتی میبینی اینجوری داری داغون میشی و ایشون بی تفاوته و بلاتکلیف چرا باید این رابطه رو ادامه بدی؟؟؟
    نمیدونم شد حرف حساب آخه!؟
    بگو که داری خیلی اذیت میشی و دیگه صبرت لبریز شده
    یک فرصت نهایی بهش بده اگه اقدامی کرد که خب خوبه اگه نه به نظرم بهتره این رابطه ی بلاتکلیف رو برای همیشه تموم کنی و خودتو از این برزخ نجات بدی
    اگه براش مهم باشی و واقعا برای زندگی بخوادت یه اقدامی میکنه خب.
    مرسي عزيزم،هنين الان ميرم صحبت ميكنم و مطمينم جوابم جز نميدونم چيزي نيست...

  13. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خب عزیزم وقتی میبینی اینجوری داری داغون میشی و ایشون بی تفاوته و بلاتکلیف چرا باید این رابطه رو ادامه بدی؟؟؟
    نمیدونم شد حرف حساب آخه!؟
    بگو که داری خیلی اذیت میشی و دیگه صبرت لبریز شده
    یک فرصت نهایی بهش بده اگه اقدامی کرد که خب خوبه اگه نه به نظرم بهتره این رابطه ی بلاتکلیف رو برای همیشه تموم کنی و خودتو از این برزخ نجات بدی
    اگه براش مهم باشی و واقعا برای زندگی بخوادت یه اقدامی میکنه خب.

    اگه بخوام ازش حدا شم جز بي ابرويي چيزي برام نميمونه...همه دوستام حتي بعضي از فاميل حتي يكي دوتا از خواستگارام كه مامانم رد كرد ميدونن ما با هم بوديم و همه هم چيزي كه ميدونن اينه كه اين دوتا همو دوست دارن...بكشم كنار هيچي برام نميمونه

  14. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خب عزیزم وقتی میبینی اینجوری داری داغون میشی و ایشون بی تفاوته و بلاتکلیف چرا باید این رابطه رو ادامه بدی؟؟؟
    نمیدونم شد حرف حساب آخه!؟
    بگو که داری خیلی اذیت میشی و دیگه صبرت لبریز شده
    یک فرصت نهایی بهش بده اگه اقدامی کرد که خب خوبه اگه نه به نظرم بهتره این رابطه ی بلاتکلیف رو برای همیشه تموم کنی و خودتو از این برزخ نجات بدی
    اگه براش مهم باشی و واقعا برای زندگی بخوادت یه اقدامی میکنه خب.

    يلدا جون، باهاش رابطه داشتم!به اين راحتي نيست كه بگم جداشم

  15. کاربران زیر از شيوا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    سلام
    ببین بی قراری و ترساتو درک می کنم ولی یه چیزی که هست اینه که پسرا کلا تو این مسائل با دخترا خیلی فرق دارند. دخترا احساسین. کم تحمل ترند. اما پسرا باید محکم تر باشند. اون مسئولیت بیشتری رو دوششه اگه حرفی بزنه قولی بده مثلا یه تایم مشخص کنه و نتونه به موقع کاری بکنه خب پیش تو شرمنده می شه.
    الان باید بهت بگه خانوادش دقیقا مشکلشون چیه که می گن باید صبر کنی؟ خودش می خواد به چیا برسه که بعدش بیاد خواستگاریت؟
    باهاش حرف بزن. به با دعوا و گلایه. آروم باش هر چیزی که برات مبهمه رو ازش بخواه که بهت توضیح بده.

    براش تایم مشخص نکن اون چیزایی که می خواد بهشون برسه رو ازش بپرس بعدش صبر کن ببین کی اونا حل میشند. چون خودشم منتظر همینه.
    اگرم دلت تنگ شده بهش بگو بیاد یه سر ببینتت تا یکم آروم تر شی بتونی واسه ارشد بخونی یا به برنامه هات برسی.
    غیر از اونم سعی کن یکم واسه خودت زندگی کنی بیست چاری نشین بهش فکر کن غصه بخور. سر خودتو گرم کن

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    ببین بی قراری و ترساتو درک می کنم ولی یه چیزی که هست اینه که پسرا کلا تو این مسائل با دخترا خیلی فرق دارند. دخترا احساسین. کم تحمل ترند. اما پسرا باید محکم تر باشند. اون مسئولیت بیشتری رو دوششه اگه حرفی بزنه قولی بده مثلا یه تایم مشخص کنه و نتونه به موقع کاری بکنه خب پیش تو شرمنده می شه.
    الان باید بهت بگه خانوادش دقیقا مشکلشون چیه که می گن باید صبر کنی؟ خودش می خواد به چیا برسه که بعدش بیاد خواستگاریت؟
    باهاش حرف بزن. به با دعوا و گلایه. آروم باش هر چیزی که برات مبهمه رو ازش بخواه که بهت توضیح بده.

    براش تایم مشخص نکن اون چیزایی که می خواد بهشون برسه رو ازش بپرس بعدش صبر کن ببین کی اونا حل میشند. چون خودشم منتظر همینه.
    اگرم دلت تنگ شده بهش بگو بیاد یه سر ببینتت تا یکم آروم تر شی بتونی واسه ارشد بخونی یا به برنامه هات برسی.
    غیر از اونم سعی کن یکم واسه خودت زندگی کنی بیست چاری نشین بهش فکر کن غصه بخور. سر خودتو گرم کن

    دقيقا درسته حرفت،بخاطر شرمندگي نمياد بگه كه كي ميتونه بياد،چون تاحالا دو سه بار اين اتفاق افتاده و منم حسابي شرمندش كردم...من ساكت ننشستم با هر زبوني كه فكرشو كنين ازش پرسيدم،از رو عشق و محبت، دعوا،زيرزبون كشي،،نميگه كه نميگه،...خونوادشم ميگه مشكلي ندارن....انقد كه قهر كردم و اشتي كردم،اگه الان بگم ديگه نميخوامت و ميرم كه ازدواج كنم ، مطمينه دارم دروغ ميگم...اون به قول خودش روي من قسم ميخوره...همينچند ديقه پيش يه راهنمايي دوستا باز هم ازش پرسيدم ولي همونجور كه گفتم فقط ميگه نميدونم،گفتم من ديگه نميتونم پات صبر كنم، گفت باشه تو كار خودتو بكن منم ميدونم چيكار كنم...ميبينين؟ايمان داره كه من پاش ميكونم ، شايد بخاطر رابطه نزديكي كه داشتيم مطمينه....ولي من الان جز غصه چيزي برام نمونده يعني كاري هم ازم برنمياد...چون هم توي شهرستان هستم و شهرمون كوچيكه از ترس ابرو حتي نميتونم برم پيش روانشناس،حتي كسي رو ندارم باهاش دردودل كنم.خدا نياره برا هيچ دختري....الانم مثل هميشه كه قهر ميكردم و بلاكش ميكردم همينكار كردم،ولي هميشه بعد يه مدت چند روزه دلم نميومد باز از بلاك درميوردم و انگار همش چك ميكنه، اول اون پيام ميده....ولي اميدوارم اينبار براي شان خودم بتونم واقعا رابطه نداشته باشم و شايد يه روزي اومد خواستگاري...

  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    ببین بی قراری و ترساتو درک می کنم ولی یه چیزی که هست اینه که پسرا کلا تو این مسائل با دخترا خیلی فرق دارند. دخترا احساسین. کم تحمل ترند. اما پسرا باید محکم تر باشند. اون مسئولیت بیشتری رو دوششه اگه حرفی بزنه قولی بده مثلا یه تایم مشخص کنه و نتونه به موقع کاری بکنه خب پیش تو شرمنده می شه.
    الان باید بهت بگه خانوادش دقیقا مشکلشون چیه که می گن باید صبر کنی؟ خودش می خواد به چیا برسه که بعدش بیاد خواستگاریت؟
    باهاش حرف بزن. به با دعوا و گلایه. آروم باش هر چیزی که برات مبهمه رو ازش بخواه که بهت توضیح بده.

    براش تایم مشخص نکن اون چیزایی که می خواد بهشون برسه رو ازش بپرس بعدش صبر کن ببین کی اونا حل میشند. چون خودشم منتظر همینه.
    اگرم دلت تنگ شده بهش بگو بیاد یه سر ببینتت تا یکم آروم تر شی بتونی واسه ارشد بخونی یا به برنامه هات برسی.
    غیر از اونم سعی کن یکم واسه خودت زندگی کنی بیست چاری نشین بهش فکر کن غصه بخور. سر خودتو گرم کن


    جواب اين دوتا سوال هم خودم ميدونم..خونوادش مشكلي ندارن ولي نميدونه چرا نميان خواستگاري.خودشم از دوسال پيش ميگه من ديگه خودم از اين دوريا خسته شدم خودم ميخوام هرچي زودتر تموم شه

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    جواب اين دوتا سوال هم خودم ميدونم..خونوادش مشكلي ندارن ولي نميدونه چرا نميان خواستگاري.خودشم از دوسال پيش ميگه من ديگه خودم از اين دوريا خسته شدم خودم ميخوام هرچي زودتر تموم شه
    ببین تو دیگه گرفتارشی واسه همینه که انقدر ترسیدی.
    بحث ازدواج و ابروام نیست اگه خدای نکرده واسه کسی ابروریزیم پیش بیاد، بعد چند وقت اسمش از سر زبونا حتی میفته ولی کسیو که دوست داره هیچ وقت نمی تونه فراموش کنه.
    به نظرم دعوا و قهر واسه اونی جواب می ده که واقعا دل رفتن داره یا حداقلش می تونه چند وقت تحمل کنه که نره سمت طرفش ولی شما نمی تونی.
    خب چقدر از اون شرایطش فاصله داره؟ جواب اینکه چقدر باید صبر کنی تو همین سواله. تازه دیرترم شاید بشه چون همیشه آدم نمی تونه رو برنامه هاش پیش بره.

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    ببین تو دیگه گرفتارشی واسه همینه که انقدر ترسیدی.
    بحث ازدواج و ابروام نیست اگه خدای نکرده واسه کسی ابروریزیم پیش بیاد، بعد چند وقت اسمش از سر زبونا حتی میفته ولی کسیو که دوست داره هیچ وقت نمی تونه فراموش کنه.
    به نظرم دعوا و قهر واسه اونی جواب می ده که واقعا دل رفتن داره یا حداقلش می تونه چند وقت تحمل کنه که نره سمت طرفش ولی شما نمی تونی.
    خب چقدر از اون شرایطش فاصله داره؟ جواب اینکه چقدر باید صبر کنی تو همین سواله. تازه دیرترم شاید بشه چون همیشه آدم نمی تونه رو برنامه هاش پیش بره.
    از هشت ماه پيش كه اومدم طوري حرف ميزنه كه امگار فاصله اي با اون شرايط نداره...هشت ماه پيش گفت خيلي زود ميام...الانم ميگه ايشالله زود تموم ميشه ولي هيچ اتفاقي نيوفتاده!يك ماه ديگه هم كه محرمه!ديگه تا سه ماه ديگه قطعا نمياد!
    اصلا اين شرايطي كه شما ميگين،اون ميگه شرايطي نيس كه فاصله ش تا اون شرايط مشخص بشه!!موندم بخدا درمونده شدم

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    از هشت ماه پيش كه اومدم طوري حرف ميزنه كه امگار فاصله اي با اون شرايط نداره...هشت ماه پيش گفت خيلي زود ميام...الانم ميگه ايشالله زود تموم ميشه ولي هيچ اتفاقي نيوفتاده!يك ماه ديگه هم كه محرمه!ديگه تا سه ماه ديگه قطعا نمياد!
    اصلا اين شرايطي كه شما ميگين،اون ميگه شرايطي نيس كه فاصله ش تا اون شرايط مشخص بشه!!موندم بخدا درمونده شدم
    خودت گفتی تازه شرایط کارش درست شده.
    خب اگه مشکلش مالیه که باید یه کم پس اندازه کنه بعد بیادش شایدم می خواد تو شغلش موقعیتش تثبیت شه.
    خیلی بده همه چیزو برات توضیح نمی ده. اینطوری نمی تونی درست درکش کنی. باید بی تعارف هر مشکلی داره بهت بگه نه اینکه فقط یه خط سر بسته حرف بزنه.
    حتما خیلی بی قراری که می خوای زودتر بیادش جلو. شایدم از رو دلتنگیه. اینطوری خیلی اذیت میشی. شاید باید یکمم بی خیال شی. بسپاریش به خدا. هم تو هم خدات می دونید که دل کندن بعد 7 سال وقتی دوستشم داری خیلی سخته حتی نشدنیه. همیشه دعا کن از خدا صلاحتو بخواه. دیگه آدم قدرتش یه حدی داره از یه جایی به بعد دیگه نمی تونه. توکل کن بذار یکم اروم شی. مشخصه که فعلا هیچ کاری نمیشه کرد باید زمان بگذره
    حتی اگرم چارت جدا شدن باشه الان تواناییشو نداری به نظرم. دعوا و قهر الکی وقتی نمی تونی ولش کنی بی فایده که هست هیچ بیشترم دستتو پیش عشقت رو می کنه

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    خودت گفتی تازه شرایط کارش درست شده.
    خب اگه مشکلش مالیه که باید یه کم پس اندازه کنه بعد بیادش شایدم می خواد تو شغلش موقعیتش تثبیت شه.
    خیلی بده همه چیزو برات توضیح نمی ده. اینطوری نمی تونی درست درکش کنی. باید بی تعارف هر مشکلی داره بهت بگه نه اینکه فقط یه خط سر بسته حرف بزنه.
    حتما خیلی بی قراری که می خوای زودتر بیادش جلو. شایدم از رو دلتنگیه. اینطوری خیلی اذیت میشی. شاید باید یکمم بی خیال شی. بسپاریش به خدا. هم تو هم خدات می دونید که دل کندن بعد 7 سال وقتی دوستشم داری خیلی سخته حتی نشدنیه. همیشه دعا کن از خدا صلاحتو بخواه. دیگه آدم قدرتش یه حدی داره از یه جایی به بعد دیگه نمی تونه. توکل کن بذار یکم اروم شی. مشخصه که فعلا هیچ کاری نمیشه کرد باید زمان بگذره
    حتی اگرم چارت جدا شدن باشه الان تواناییشو نداری به نظرم. دعوا و قهر الکی وقتی نمی تونی ولش کنی بی فایده که هست هیچ بیشترم دستتو پیش عشقت رو می کنه
    خيلي ممنونم از راهنماييت مهربون،الان يعني از بلاك درش بيارم و انگار نه انگار اتفاقي افتاده؟
    ميدوني خيلي پيشش خودمو كوچيك كردم،ولي برام مهم نيست،،فقط و فقط هم رابطه اي كه داشتيم..ميدوني ما هر روز اين هفت سال همو ميديديم، تو لحظه هاي سخت زندگيمون فقط خودمون بوديم كه ميتونستيم خودمونو اروم كنيم...مسافرت رفتيم..بزرگ شديم...ولي الان واقعا ميترسم كه يك درصد نياد!!چون فك نميكنم بعد اون بتونم با كس ديگه اي ازدواج كنم كه رابطه داشته باشم كه نزديكي...كه ....كاش ايران نبودم...كاش نميخواستم از خونه پدريم فرار كنم كه اينجور خودمو كوچيك كنم....

  23. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    خيلي ممنونم از راهنماييت مهربون،الان يعني از بلاك درش بيارم و انگار نه انگار اتفاقي افتاده؟
    ميدوني خيلي پيشش خودمو كوچيك كردم،ولي برام مهم نيست،،فقط و فقط هم رابطه اي كه داشتيم..ميدوني ما هر روز اين هفت سال همو ميديديم، تو لحظه هاي سخت زندگيمون فقط خودمون بوديم كه ميتونستيم خودمونو اروم كنيم...مسافرت رفتيم..بزرگ شديم...ولي الان واقعا ميترسم كه يك درصد نياد!!چون فك نميكنم بعد اون بتونم با كس ديگه اي ازدواج كنم كه رابطه داشته باشم كه نزديكي...كه ....كاش ايران نبودم...كاش نميخواستم از خونه پدريم فرار كنم كه اينجور خودمو كوچيك كنم....
    خواهش می کنم عزیزم. منم عشقم تو یه شهر دیگست. از سر دلتنگی و انقدری که دوستش دارم یه وقتا هزارتا فکر ناجور میزنه به سرم که تا جنون میرم. ولی آخرش واسه یه روزم پای رفتن ندارم. واسه همین دارم رو خودم کار می کنم کمتر حساسیت به خرج بدم بیشتر بهش اعتماد کنم.
    تازه انگاری اینجا که ایرانه عاشق شدن واسه ما دخترا بیشتر تاوان داره واسه همینم ترسامون بیشتره. ولی ترس آدمو ضعیف می کنه. وقتی ترسیدی یه تصمیمی می گیری که بعدش به خودت میای می بینی بی فکری کردی و توانشو نداری پای حرفت وایسی. واسه همین نباید ترسید. اصلا به این فکر نکن که اگه نیاد چی میشه. میگن به هر چی فکر کنی سرت میاد پس به چیزای خوب فکر کن.
    می فهمم واقعا سخته. یه نفرو که دوست داشته باشی دیگه هیچکس به پای اون نمی رسه. وقتیم فقط یه بار حجابتو واسه کسی کنار زدی و اصولتو بی خیال شدی اگه اون یه نفر بشه دو تا نمی تونی دیگه با خودت کنار بیای.
    اره من میگم از بلاک درش بیار دیگه ام باهاش دعوا نکن. فقط بهش بگو خیلی کارش اشتباهه که درست و روشن همه چیزو توضیح نمی ده. بگو باید ریز زندگیشو بهت بگه چیز مگویی که با هم ندارید.

  24. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    خواهش می کنم عزیزم. منم عشقم تو یه شهر دیگست. از سر دلتنگی و انقدری که دوستش دارم یه وقتا هزارتا فکر ناجور میزنه به سرم که تا جنون میرم. ولی آخرش واسه یه روزم پای رفتن ندارم. واسه همین دارم رو خودم کار می کنم کمتر حساسیت به خرج بدم بیشتر بهش اعتماد کنم.
    تازه انگاری اینجا که ایرانه عاشق شدن واسه ما دخترا بیشتر تاوان داره واسه همینم ترسامون بیشتره. ولی ترس آدمو ضعیف می کنه. وقتی ترسیدی یه تصمیمی می گیری که بعدش به خودت میای می بینی بی فکری کردی و توانشو نداری پای حرفت وایسی. واسه همین نباید ترسید. اصلا به این فکر نکن که اگه نیاد چی میشه. میگن به هر چی فکر کنی سرت میاد پس به چیزای خوب فکر کن.
    می فهمم واقعا سخته. یه نفرو که دوست داشته باشی دیگه هیچکس به پای اون نمی رسه. وقتیم فقط یه بار حجابتو واسه کسی کنار زدی و اصولتو بی خیال شدی اگه اون یه نفر بشه دو تا نمی تونی دیگه با خودت کنار بیای.
    اره من میگم از بلاک درش بیار دیگه ام باهاش دعوا نکن. فقط بهش بگو خیلی کارش اشتباهه که درست و روشن همه چیزو توضیح نمی ده. بگو باید ریز زندگیشو بهت بگه چیز مگویی که با هم ندارید.
    تو امشب برام فرشته اسموني بودي،جواب محبتي كه كردي از خدا بگيري ايشالله.من داشتم غمباد ميگرفتم.مرسي مرسي

  26. کاربران زیر از شيوا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    متوجه نشدم چرا ایشون برای خواستگاری اقدام نمی کنن البته تایپیک رو نصفه نیمه خوندم

    شما یا خانواده شرط مالی گذاشته اید؟ یا خواهید گذاشت ؟
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  28. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    تو امشب برام فرشته اسموني بودي،جواب محبتي كه كردي از خدا بگيري ايشالله.من داشتم غمباد ميگرفتم.مرسي مرسي
    مرسی عزیزم
    انشالله توام زودتر به عشقت برسی.

    کنار هم خوشبخت شید

  29. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    متوجه نشدم چرا ایشون برای خواستگاری اقدام نمی کنن البته تایپیک رو نصفه نیمه خوندم

    شما یا خانواده شرط مالی گذاشته اید؟ یا خواهید گذاشت ؟

    نه اصلا....
    مشكل منم اينه چراشو نميدونم

  30. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    نه اصلا....
    مشكل منم اينه چراشو نميدونم
    خوب باید بفهمید

    ایشون میدونه شما انتظار زیادی ندارید؟

    آیا پیشنهاد دادید که چند وقتی تو عقد باشید تا شرایط مهیا شه ؟جوابشون چیه؟
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  31. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    متوجه نشدم چرا ایشون برای خواستگاری اقدام نمی کنن البته تایپیک رو نصفه نیمه خوندم

    شما یا خانواده شرط مالی گذاشته اید؟ یا خواهید گذاشت ؟
    نه اصلا
    شما كه اقا هستيد بهتر ميتونيد كمكم كنيد و به اين سوالم پاسخ بديد...ببينيد هشت ماهه كه از هم دوريم و من يك محدوديتي كه براش گذاشتم اينكه رابطمون فقط در حد اس ام اس باشه،،و قبول كرده و توي اين مدت جز عشق چيزي ازش نديدم...يعني ميشه يه پسر با اين همه ابراز علاقه ...حرفش با عملش يكي نباشه؟؟يعني ممكنه وقتي ميگه من بدون تو ميمرم ولي واقعا قصدش نباشه با من ازدواج كنه...اگه لطف كنين تايپيك ها رو بخونيد ممنون ميشم كه بتونيد بيشتر كمكم كنيد...

  32. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    خوب باید بفهمید

    ایشون میدونه شما انتظار زیادی ندارید؟

    آیا پیشنهاد دادید که چند وقتی تو عقد باشید تا شرایط مهیا شه ؟جوابشون چیه؟
    تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه سطح مالي خونوادش از ما بالاتره و اونا قبول نميكنن...خودش كه هيچي نميگه .همش ميگه اونا مشكلي ندارن با هيچي....خودم اينجور فك ميكنم

  33. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    يعني ممكنه وقتي ميگه من بدون تو ميمرم ولي واقعا قصدش نباشه با من ازدواج كنه
    آره ممکنه

    ولی معلوم نیست برای شما صادق باشه و نمیخوام بدبینتون کنم
    کلا راه فهمیدنش به این چیزا نیست
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  34. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه سطح مالي خونوادش از ما بالاتره و اونا قبول نميكنن...خودش كه هيچي نميگه .همش ميگه اونا مشكلي ندارن با هيچي....خودم اينجور فك ميكنم
    اگه بگید بابام میخواد منو به زور شوهر بده چی میگه
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  35. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه سطح مالي خونوادش از ما بالاتره و اونا قبول نميكنن...خودش كه هيچي نميگه .همش ميگه اونا مشكلي ندارن با هيچي....خودم اينجور فك ميكنم

    سن شما هم از ایشون بالاتره و با این مورد هم خونوادشون ممکنه کنار نیان و علاوه بر اون احتمال داره خونواده پسر دنبال ازدواج سنتی هستن و از طرفی چون سطح مالیشون هم از شما بالاتره ممکنه این مسئله پیش بیاد که تصور کنن شما پسرشون رو به تور انداختین و از سادگیش سو استفاده کردین ( این طرز فکر تو این جور موارد مرسومه )

    برادر خواهرای دیگشون سنتی ازدواج کردن یا نه؟
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  36. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    مرسي عزيزم،هنين الان ميرم صحبت ميكنم و مطمينم جوابم جز نميدونم چيزي نيست...
    امیدوارم ایشون هم یک مقدار به فکر شما باشند و زودتر یه فکر جدی و یک اقدامی کنند که شما هم انقدر توی بلاتکلیفی نمونید
    ولی خب در عین حال که شرایط سختی دارید سعی کنید یک مقدار روحیه ی خودتون رو حفظ کنید.

  38. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    اگه بخوام ازش حدا شم جز بي ابرويي چيزي برام نميمونه...همه دوستام حتي بعضي از فاميل حتي يكي دوتا از خواستگارام كه مامانم رد كرد ميدونن ما با هم بوديم و همه هم چيزي كه ميدونن اينه كه اين دوتا همو دوست دارن...بكشم كنار هيچي برام نميمونه
    درک میکنم ، خیلی سخته
    خب هفت سال هم زمان زیادیه واقعا، اگه همون موقع ها ازدواج میکردید الان کلی وقت گذشته بود
    ولی خب به جای اینکه به این فکر کنید که بقیه در موردتون چه فکری میکنن بهتره اولین اولویت رو برای خودتون و زندگیتون بذارید
    به کسی ارتباطی نداره زندگی شماست
    اگه هم نهایتا کار به جدایی رسید بگید مشکل داشتیم جدا شدیم.
    امیدوارم براتون به خوبی حل بشه.

  39. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    يلدا جون، باهاش رابطه داشتم!به اين راحتي نيست كه بگم جداشم
    حق دارید سخته واقعا
    امیدوارم ایشون هم یه تلنگری بگیرن و زودتر یک اقدامی کنند به خصوص تو این شرایط که سرکار هم میرند
    خب میتونن کم کم مقدمات ازدواج رو فراهم کنن البته اگه اما و اگر نیارن و واقعا خودشون بخوان.

  40. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    خواهش می کنم عزیزم. منم عشقم تو یه شهر دیگست. از سر دلتنگی و انقدری که دوستش دارم یه وقتا هزارتا فکر ناجور میزنه به سرم که تا جنون میرم. ولی آخرش واسه یه روزم پای رفتن ندارم. واسه همین دارم رو خودم کار می کنم کمتر حساسیت به خرج بدم بیشتر بهش اعتماد کنم.
    تازه انگاری اینجا که ایرانه عاشق شدن واسه ما دخترا بیشتر تاوان داره واسه همینم ترسامون بیشتره. ولی ترس آدمو ضعیف می کنه. وقتی ترسیدی یه تصمیمی می گیری که بعدش به خودت میای می بینی بی فکری کردی و توانشو نداری پای حرفت وایسی. واسه همین نباید ترسید. اصلا به این فکر نکن که اگه نیاد چی میشه. میگن به هر چی فکر کنی سرت میاد پس به چیزای خوب فکر کن.
    می فهمم واقعا سخته. یه نفرو که دوست داشته باشی دیگه هیچکس به پای اون نمی رسه. وقتیم فقط یه بار حجابتو واسه کسی کنار زدی و اصولتو بی خیال شدی اگه اون یه نفر بشه دو تا نمی تونی دیگه با خودت کنار بیای.
    اره من میگم از بلاک درش بیار دیگه ام باهاش دعوا نکن. فقط بهش بگو خیلی کارش اشتباهه که درست و روشن همه چیزو توضیح نمی ده. بگو باید ریز زندگیشو بهت بگه چیز مگویی که با هم ندارید.

    من هم با حرفای دوستمون موافقم
    ایشون بیشتر تونستن درک کنن
    همونطور که ملکه ی شیشه ای گفتن با مهربونی و تو یک موقعیت مناسب که میدونی اعصاب و ذهنش آرومه باهاش حرف بزن و ببین علت این نمیدونم گفتن ها چی هست
    بگو اگه واقعا منو میخوای و برات مهمم هر چیزی جلوی راهت هست رو مشخص کن و به من هم بگو که بتونم به پات وایسم
    بگو که میتونی برای حل مشکلاتش کمکش کنی و همراهیش کنی
    لازمه که دلایلش رو بیان کنه که حداقل برات روشن بشه مسائل.

  41. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    آره ممکنه

    ولی معلوم نیست برای شما صادق باشه و نمیخوام بدبینتون کنم
    کلا راه فهمیدنش به این چیزا نیست
    پس چطور ميتونم بفهمم؟

  42. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    اگه بگید بابام میخواد منو به زور شوهر بده چی میگه
    گفتم كه اون روي من قسم ميخوره...مطمئنه منو اونو ميخوام،

  43. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    سن شما هم از ایشون بالاتره و با این مورد هم خونوادشون ممکنه کنار نیان و علاوه بر اون احتمال داره خونواده پسر دنبال ازدواج سنتی هستن و از طرفی چون سطح مالیشون هم از شما بالاتره ممکنه این مسئله پیش بیاد که تصور کنن شما پسرشون رو به تور انداختین و از سادگیش سو استفاده کردین ( این طرز فکر تو این جور موارد مرسومه )

    برادر خواهرای دیگشون سنتی ازدواج کردن یا نه؟
    درسته،سنتي هستن...ولي من باورم اينه كه وقتي يه پسر دختري رو واقعا بخواد هيچي جلودارش نيست!
    مگه نه؟

  44. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    من هم با حرفای دوستمون موافقم
    ایشون بیشتر تونستن درک کنن
    همونطور که ملکه ی شیشه ای گفتن با مهربونی و تو یک موقعیت مناسب که میدونی اعصاب و ذهنش آرومه باهاش حرف بزن و ببین علت این نمیدونم گفتن ها چی هست
    بگو اگه واقعا منو میخوای و برات مهمم هر چیزی جلوی راهت هست رو مشخص کن و به من هم بگو که بتونم به پات وایسم
    بگو که میتونی برای حل مشکلاتش کمکش کنی و همراهیش کنی
    لازمه که دلایلش رو بیان کنه که حداقل برات روشن بشه مسائل.
    مرسي يلدا جون..گفتم كه من همه جوره با هر زبوني باهاش حرف زدم توي اين مدت،فقط حرفش اينه من نميخوام از دستت بدم تو مال مني و ما به هم ميرسيم...و

    وقتي ازش ميپرسم كي؟ميگه نميدونم

  45. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    سن شما هم از ایشون بالاتره و با این مورد هم خونوادشون ممکنه کنار نیان و علاوه بر اون احتمال داره خونواده پسر دنبال ازدواج سنتی هستن و از طرفی چون سطح مالیشون هم از شما بالاتره ممکنه این مسئله پیش بیاد که تصور کنن شما پسرشون رو به تور انداختین و از سادگیش سو استفاده کردین ( این طرز فکر تو این جور موارد مرسومه )

    برادر خواهرای دیگشون سنتی ازدواج کردن یا نه؟
    ببينيد من يه دختري هستم شديدا احساساتي ، شديدا بهش وابسته ام و خودشم اينا رو ميدونه،واقعا جز ايشون نميتونم به كس ديگه اي براي ازدواج فك كنم.الان هم كه دارم درس ميخونم تنها راه ارامشم اينه كه باهاش قهر نباشم و درارتباط باشم.ولي فقط از يه چيز ميترسم اينكه منو نخواد!البته توي اين هفت سال ثانيه اي اين شك توي من ايجاد نكرده كه منو نخواد.ولي الان كه از هم دور شديم خيلي ميترسم.هرچند الان هم هر روز به من عشق ميده.

    همين ديشب كه باز بحثم شد، بلاكش كردم،ولي بعد مدتي باز اس دادم كه ببخشيد...ولي تو جاي من نيستي..اونم گفت دركت ميكنم ولي توهم منو درك كن و من تورو ميخوام و...
    ميخوام بگم كه هميشه تو بدترين شرايط هم اون با من قهر نكرده ...ولي من فقط ميترسم...
    اينكه گفتيد راهش اين نيست براي فهميدن اينكه واقعا ميخواد يا نه ، اين نيست...پس چيه؟

  46. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 875 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    من نميتونم درك كنم كه زندگي فقط عشق و دوسداشتن نباشه....من هفت سااال منتظرم....هفتادبار گفتم نميخوامت!!هزاربار گفت تو مال مني....االانم مشكلم اينه كخ ميگه ميام خواستگاريت...ميگه ايشالله زود تموم ميشه....ميگه تو زن مني....ولي هشت ماه ميگذره...بخدا اگه ميگفت باشه برو پي زندگيت راحت ميشدم...سردرگمم....تا ميام برنامه ريزي كنم بشينم بخونم همش فكرش مياد تو ذهنم كه اگه يهو دم امتحان خونوداش راضي بشن و بيان همه برنامه هام برباد ميره...
    عزیزم سنتم کم نیست تعجب میکنم چرا نمیتونی درک کنی
    اگه نمیتونی درک کنی معنیش اینه که هنوز به بلوغ فکری راجب ازدواج نرسیدی
    اگه فقط و فقط واسه عشق ازدواج کنی بعد ازدواج مطمنا پشیمون میشی چون بعد ازدواج
    از عطشت کاسته میشه تازه چشمت بروی حقیقت باز میشه
    ادمی که 7 سال بهت قول دروغ داده گفته که میام خاستگاری و هنوزم با این کلمات تو زن منی و این حرفها نگهت داشته
    و نزاشته ازدواج کنی میشه بهش اعتماد کرد ؟
    ادمی که بدون اینکه اسیمتو ببره تو شناسنامش باهات رابطه داشته و یکسال یکسال ازت وقت میگیره
    و بقول خودت کاری نمیکنه میشه بهش اعتماد کرد ؟
    زندگی فقط عاشقتم دوست دارم مال منی زن منی نیست که
    زندگی پای حرف موندم احترام گذاشتن به حریم شخصیه احترام گذاشتن به روح و حتی بدن طرف مقابله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خب امدی مشاوره بگیری و حرف هم قبول نمیکنی !!
    ما فقط میتونیم راه رو بهت نشون بدیم نمیتونیم گوش اون اقارو بگیریم بیات خاستگاریت که عزیزم
    دیگه صحبتی ندارم
    فقط میگم برای خودت ارزش قائل شو و نزار کسی که هیچ نسبتی داره به تن و بدنت دست بزنه

    موفق باشی
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  47. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    عزیزم سنتم کم نیست تعجب میکنم چرا نمیتونی درک کنی
    اگه نمیتونی درک کنی معنیش اینه که هنوز به بلوغ فکری راجب ازدواج نرسیدی
    اگه فقط و فقط واسه عشق ازدواج کنی بعد ازدواج مطمنا پشیمون میشی چون بعد ازدواج
    از عطشت کاسته میشه تازه چشمت بروی حقیقت باز میشه
    ادمی که 7 سال بهت قول دروغ داده گفته که میام خاستگاری و هنوزم با این کلمات تو زن منی و این حرفها نگهت داشته
    و نزاشته ازدواج کنی میشه بهش اعتماد کرد ؟
    ادمی که بدون اینکه اسیمتو ببره تو شناسنامش باهات رابطه داشته و یکسال یکسال ازت وقت میگیره
    و بقول خودت کاری نمیکنه میشه بهش اعتماد کرد ؟
    زندگی فقط عاشقتم دوست دارم مال منی زن منی نیست که
    زندگی پای حرف موندم احترام گذاشتن به حریم شخصیه احترام گذاشتن به روح و حتی بدن طرف مقابله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خب امدی مشاوره بگیری و حرف هم قبول نمیکنی !!
    ما فقط میتونیم راه رو بهت نشون بدیم نمیتونیم گوش اون اقارو بگیریم بیات خاستگاریت که عزیزم
    دیگه صحبتی ندارم
    فقط میگم برای خودت ارزش قائل شو و نزار کسی که هیچ نسبتی داره به تن و بدنت دست بزنه

    موفق باشی

    مرسي از راهنماييت عزيزم.قطعا حرفات كمكم ميكنه..من نميدونم فرهنگ زندگي من با شما چقدر فاصله داره ولي ميدونم كه شما جاي من نيستي و نبودي و نهواهي بود و قضاوت كردن كسي كه واقعا درمونده شده كه اينجا داره سوال ميپرسه،اونم به اين تندي ، درست نيست.و من اينجا اومدم كه راهنمايي بخوام نه اينكه هر توهيني رو بشنوم ، هنوز اونقدر ارزش براي خودم قائلم كه به مسي كه هفت سال تموم زندگيش بودم اجازه بدم چطور با من برخورد كنه ! نه شما كه اينجور با من صحبت كني...اينكه فرهنگت به من نميخوره دليل نميشه كه به عشق هفت ساله من بگي كسي. !!!
    مگه نه اينكه دختر و پسر ازدواج ميكنن و بعد يك سال پنج سال طلاق ميگيرن؟
    به هرحال مرسي كه راهنمايي كردي

  48. کاربران زیر از شيوا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    گفتم كه اون روي من قسم ميخوره...مطمئنه منو اونو ميخوام،

    برای اینکه ابهاماتون رفع بشه باید یه چیزایی رو روشن کنید اینطوری که شما پیش میرید به جواب درستی نمیرسید و هر کس هم چیزی بگه حدس و گمان ضعیفی بیشتر نخواهد بود

    حداقل برید بفهمید به چه دلیل واضحی و روشنی نمیاد خواستگارتون ؟ الان نیاین جواب بدین که نمیدونم و یا چیزی نمی گه ! این حق شما هست که باید بدونید ایشون باید در این رابطه توضیح داشته باشه به نظرم پاسخ به این سوال کلید حل خیلی از ابهاماته

    جدای اون شما که قصدتون ازدواجه تو این هفت سال باید خیلی بیشتر از اینها اطلاعات راجب خودتون و رابطتون می داشتین

    چطور شما به امید خواستگاری کسی نشستین که حتی نمیدونین چرا پا جلو نمیزاره؟ نگین چون دوستش دارم منتظر موندم اتفاقا چون دوستش دارین باید بیشتر اطلاعات داشته باشین تا رابطه تون رو هوا نباشه

    از صحبتهاتون این برداشت رو هم میشه کرد که شما یه بوهایی بردین که اون آقا از ازدواج با شما منصرف شده یا درباره ازدواج خیلی جدی نیست اما حاضر نیستین قبول کنین
    ویرایش توسط آرش67 : 08-13-2017 در ساعت 04:35 PM
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  50. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    سلام
    ٢٧ ساله هستم،٧ سال پيش پسري با ابراز علاقه و با قصد ازدواج به من نزديك شد، من اصلا به ازدواج با اون فكر نميكردم،چون هم ١/٥ سال از من كوچيكتر بود و هم از نظر ظاهري مورد پستدم نبود،رابطه ما به صورت خيلي معمولي ادامه پيدا كرد،هميشه و در هر حالتي به من عشق ميداد،از من مراقبت ميكرد، و من كم كم به او وابسته شدم، و شديدا شيفته اخلاقش شدم.ادر طول اين مدت نه كه خيلي رابطه ايده الي داشته باشيم ،،نه.ولي خالي از دعوا هم نبوده.و اين دعوا و قهر به ٢٤ ساعت نكشيد،توي اين مدت بارها بهش گفتم ما به درد هم نميخوريم،ممكنه خونواده ها قبول نكن،ولي هربار با اشك و التماس ازم خواست پاش بمونم.و هميشه هم ميگه تو زن مني.من به نجابتش ايمان دارم.به عشقش ايمان دارم ، البته ما با هم رابطه هم داشتيم.سه سال پيش خيلي جدي درمورد ازدواجمون و اينكه كي ميخواد بياد خواستگاري صحبت كردم،گفت يك سال وقت بده،سر يك سال هيچ كاري نكرده بود!گفت بهت قول دادم چون نميخوام ازدستت بدم و من با خونوادم صحبت كردم قبول كردن فقط ميگم صبر كن!و يك سال ديگه به من وقت بده!و سر يك سال باز هم كاري نكرد...او همون دليل كه من نميخواستم از دستت بدم....الان هشت ماهه كه به دليل نقل مكان خانوادم به شهري ديگه نتونستم ببينمش...و اون هنوز اقدامي نكرده و هنوز ميگه من بي توميميرم ، تو فقط زن مني ولي نميدونم كي ميتونم بيام خواستگاريت...


    اين هم بگم كه شرايط شغليش تازه ايجاد شده....



    من الان واقعا سردرگمم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه!!!خرفش يه چيزه عملش يه چيز ديگه!از طرفي بدون اون نميتونم رابطه ديگه اي رو تصور كنم(به خاطر رابطه اي مه داشتيم)از طرفي هم از اين سردرگمي كلافه ام....ديگه دارم به خودم شك ميكنم،به اتخابم...


    كمكم كنيد،من انگيزه كوچيكترين كاري ندارم.شديدا محتاج عشقشم!و شديدا ازش بخاطر اين طولاني شدن رابطه متنفر!!
    ميخوام براي ارشد بخونم ولي هربار فكرش ميكنم جز اشك ريختن كاري نميتونم بكنم....
    فقط موندم چطور اون همه عشق و اشك الان هشت ماه دوري رو تحمل كرده؟!؟
    شیوا جان انقدر رو حرفای بچه ها حساس نشو. هر کس تجربه خودشو داره می گه همه ام قصدشون کمکه حتی اگه واقعا نتونن درکت کنند
    ببین عشق فقط دوست داشتن نیست. باید ایمان داشته باشی. اعتماد کنی بهش. نذاری فکرای بد انقدر حالتو خراب کنه که بخوای سفره دلتو پیش هر کسی باز کنی. چند نفرو می شناسی که عاشق هم بودن سر آخر یکیشون به خاطر همین شکا جا زده و راهشو جدا کرده و الان هر دوشون زندگیشون سیاه شده؟
    خودت می گی اون اقا یه مدت با اینکه نمی خاستیش همیشه با عشق باهات مونده تا اینکه توام بهش علاقه پیدا کردی. خب توام این مدتو با عشق بدون بازخواست کردن بمون. مگه نمیگه داره تلاش می کنه شرایطو جور کنه. خب توام باهاش مهربون باش بهش عشق بده تا روحیه بگیره. اون اگه واقعا عاشقت باشه با یه دعوا و ناراحتی تو خودش صد برابر به هم می ریزه با خوب بودنتم کلی انرژی می گیره. تو که می گی نمی دونم چرا نمیاد خب اقلا می خوای واسه خودت حدس بزنی چرا حدسای خوب نمی زنی. شاید واسه این همه چیزو برات توضیح نمی ده چون دوست داره خودش همه چیزو درست کنه و تو فکردرگیر نشه. این شک و نگرانیایی که می گی نمیخادم برای اونیه که طرفش انقدر عاشقش نباشه. اما اون اقا که خودشونو همه جوره بهت ثابت کردند.
    خودتم میگی از وقتی رفتی یه شهر دیگه فکرت خراب شده می ترسی. معلومه اینا همه از سر دلتنگیه و از سر دوست داشتن.
    آدما هر کدوم یه نظری دارند ولی رابطه ای مثل رابطه شما رو تا تجربه نکنی نمی تونی درک کنی که چطوریه. اونی که راحت حرف از رفتن می زنه معلومه جای تو نیست که بدونه نشدنیه.

  51. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 875 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    مرسي از راهنماييت عزيزم.قطعا حرفات كمكم ميكنه..من نميدونم فرهنگ زندگي من با شما چقدر فاصله داره ولي ميدونم كه شما جاي من نيستي و نبودي و نهواهي بود و قضاوت كردن كسي كه واقعا درمونده شده كه اينجا داره سوال ميپرسه،اونم به اين تندي ، درست نيست.و من اينجا اومدم كه راهنمايي بخوام نه اينكه هر توهيني رو بشنوم ، هنوز اونقدر ارزش براي خودم قائلم كه به مسي كه هفت سال تموم زندگيش بودم اجازه بدم چطور با من برخورد كنه ! نه شما كه اينجور با من صحبت كني...اينكه فرهنگت به من نميخوره دليل نميشه كه به عشق هفت ساله من بگي كسي. !!!
    مگه نه اينكه دختر و پسر ازدواج ميكنن و بعد يك سال پنج سال طلاق ميگيرن؟
    به هرحال مرسي كه راهنمايي كردي
    توهین ؟ کجا توهین کردم ؟ سوبرداشت نکن از حرفهام واقعا به چشم خواهرم دیدمت که اینطوری باهات صحبت کردم
    من خودم متاهلم میدونم دارم چی میگم عشق و میفهمم و فرقم باتو اینه که عشقم چشمم کور نکرده
    و دارم میبینم چقدر دخترای بیگناهو که گول پسرارو میخورن و اخرشم اسیب عاطفی میبینن
    یک لحظه فقط یک لحظه فکر کن این ادم اصلا نیاد خاستگاریت ؟
    چی به سرت میاد ؟؟
    میتونی دوباره به کسی اعتماد کنی؟
    اره هستن کسایی که ازدواج میکنن و 6ماه بعد جدا میشن!
    ولی شما که هفت سال نشستی پای رابطه ای که هیچ نسبتی بینتون نیست
    از کجا معلوم همین فردا تموم نشده بقول خودت زو و شوهرا سر6ماه جدا میشن چه برسه به یه دوستی
    من نه به تو توهین کردم نه به اون اقا
    فقط میگم برای وقتت احساست بدنت بیشتر ارزش قائل شو و رایگان در اختیار کسی که سعیی برات نمیکنه نزارش
    شاید بازم بدت بیاد از حرفام شاید ناراحت بشی برام مهم نیست،مهم اینه تونسته باشم تلنگری بهت زده باشم
    توام مثل خواهر منی امیدوارم یکم چشمات بروی حقیق باز بشه
    کم نداریم گرگ تو لباس بره مهربون
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  53. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    مرسي يلدا جون..گفتم كه من همه جوره با هر زبوني باهاش حرف زدم توي اين مدت،فقط حرفش اينه من نميخوام از دستت بدم تو مال مني و ما به هم ميرسيم...و

    وقتي ازش ميپرسم كي؟ميگه نميدونم
    خواهش می کنم
    به نظرم شاید ایشون قصدش اول ازدواج نبوده و بعد به شما علاقه مند شده و اون ارتباط باعث شده تو عمل انجام شده قرار بگیره
    ولی حالا شرایط ازدواج رو نداشته باشه
    باید اول با خودش کنار بیاد بعد بتونه تصمیم بگیره. هر چند که شما بهشون فرصت های زیادی دادید.
    امیدوارم به بهترین شکل براتون حل بشه.
    سعی کنید این مدت به جای نگرانی صبوری پیشه کنید.

  55. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    چقدر همه دیدشون نسبت به پسرا بده
    انگار تا حالا ندیدید هیچ پسری واقعا عاشق شه و واسه رسیدن بهش سختی بکشه
    همش دارید دنبال دروغ و سوتی می گردید

  56. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36244
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    توهین ؟ کجا توهین کردم ؟ سوبرداشت نکن از حرفهام واقعا به چشم خواهرم دیدمت که اینطوری باهات صحبت کردم
    من خودم متاهلم میدونم دارم چی میگم عشق و میفهمم و فرقم باتو اینه که عشقم چشمم کور نکرده
    و دارم میبینم چقدر دخترای بیگناهو که گول پسرارو میخورن و اخرشم اسیب عاطفی میبینن
    یک لحظه فقط یک لحظه فکر کن این ادم اصلا نیاد خاستگاریت ؟
    چی به سرت میاد ؟؟
    میتونی دوباره به کسی اعتماد کنی؟
    اره هستن کسایی که ازدواج میکنن و 6ماه بعد جدا میشن!
    ولی شما که هفت سال نشستی پای رابطه ای که هیچ نسبتی بینتون نیست
    از کجا معلوم همین فردا تموم نشده بقول خودت زو و شوهرا سر6ماه جدا میشن چه برسه به یه دوستی
    من نه به تو توهین کردم نه به اون اقا
    فقط میگم برای وقتت احساست بدنت بیشتر ارزش قائل شو و رایگان در اختیار کسی که سعیی برات نمیکنه نزارش
    شاید بازم بدت بیاد از حرفام شاید ناراحت بشی برام مهم نیست،مهم اینه تونسته باشم تلنگری بهت زده باشم
    توام مثل خواهر منی امیدوارم یکم چشمات بروی حقیق باز بشه
    کم نداریم گرگ تو لباس بره مهربون
    سلام،امشب بله برونمون هست....خواستم بگم بهت كه اگه براي بدن و وقت و احساس بايد ارزش قائل شد براي فكرمون هم بايد ارزش قائل بشيم كه هر قضاوتي هر توهيني نكنيم،حتي در لباس مشاوره

  57. 2 کاربران زیر از شيوا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمي عاطفي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شيوا نمایش پست ها
    سلام،امشب بله برونمون هست....خواستم بگم بهت كه اگه براي بدن و وقت و احساس بايد ارزش قائل شد براي فكرمون هم بايد ارزش قائل بشيم كه هر قضاوتي هر توهيني نكنيم،حتي در لباس مشاوره
    سلام شیوا جان
    الان پستت رو دیدم واقعا خوشحال شدم
    چه قدر خوبه که بالاخره ایشون قبول کردن اقدام کنن
    برات آرزوی خوشبختی دارم.

صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آداب عزاداری امام حسین علبه السلام
    توسط reza1 در انجمن دینی، مذهبی و پند آموز
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-05-2016, 01:02 AM
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-19-2014, 08:41 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد