با سلام خدمت دوستا. وقتتون بخیر
سعی می کنم مسائلی که ممکنه تو جواب دادن تاثیر داشته باشه رو کامل بگم.دختری 27 ساله هستم.حدود یک سال و نیم پیش در جایی شروع به کار کردم. به کارم خیلی علاقه داشتم. پرسنل اونجا هر کدوم تخصص متفاوتی داشتند.بعد از مدتی شدم آچار فرانسه فنی اونجا. آقایی اونجا مدیر بود که کار، ما رو خیلی به هم نزدیک کرد. به طوری که بدون مشورت با من کاری رو جلو نمی برد. تو این مدت ما با هم کاملا رسمی بودیم(هنوز هم هستیم). در عین رسمی بودن صمیمیت رو هم داشتیم من فوق العاده حساس رو کلمات طرف صحبتم هستم. تمام تلاشش رو می کرد که ناراحت نشم.میگفت هر وقت ازم ناراحت شدی بگو تا رفعش کنیم ، تودلت نریز. 1 بار سر موضوعی با هم بحثمون شد و من گذاشتم رفتم.از بقیه شنیدم اصلا رو کارش تمرکز نداره(با ماشینش هم تصادف کرد و گفته بود از بی اعصابی زده) و نامنظم سر کار میاد. خیلی باهام تماس گرفت و جواب ندادم.آخر سر دلم طاقت نیاورد و رفتم تا باهاش صحبت کنم. کلی عذر خواهی کرد که تکرار نمیشه. همه حالات منو میشناسه و می دونه که باید تو هر موقعیتی چطور رفتار کنه. تا اینکه من یه شهر نزدیک کار بهتری گرفتم و از اونجا رفتم. بارها گفت میخوام بمونی چون کارت رو قبول دارم.(همیشه موقع حرف زدن در مورد من کل افراد رو در نظر می گرفت و درباره شخص من صحبت نمیکرد: مثلا: نه تنها شما بلکه هر کدوم از پرسنل هم باشه این کار وانجام میدم) .چند بار بهم گفت: اینجا رو ول کردی رفتی اوضاع خراب می شه دیگه. گاهی که به شهر محل کارم میومد،بهم سرمیزد. چند ماه اخیر خواستگارا خیلی زیاد شدن. واسه هرکدوم یه ایرادی میگرفتم. تا اینکه پسرخاله ام اومد خواستگاری و خانواده اصرار به اصرار که این بچه خوبیه جواب مثبت بده. هر شرایطی جلو پای پسرخاله گذاشتم قبول کرد. هر چی شرایط سخت تر میشد اون مصصم تر می شد. بالاخره حرف افتاد و به طور غیرمستقیم به اون آقا گفتم تا 1 ماه دیگه ازدواج میکنم. در کمال ناباوریم هیچ عکس العملی نداشت!!!!!! فقط برام آرزوی موفقیت و شادی کرد.چند روز بعد رفتم محل کارش( همون شهری که من میرم سرکار کار گرفته) از دیدنم خیلی خوشحال شد.(همیشه آرامش خاصی داره، استرس داشتم ولی از آرامشش آروم گرفتم) اما باز هم عکس العملی نسبت به موضوع نداشت. اون روز همش تاکید میکرد هر وقت مشکل داشتی، جایی خواستی بری بگو من سریع میام. موقعی که پیش اونا کار میکردم بچه های میگفتن میگه اگه وضغ مالیم خوب بود ازدواج میکردم.1 بار هم بهم گفت من تا چند سال آینده اصلا به ازدواج فکر نمیکنم. الان هم وضعیت اقتصادیش داغون شده. یکی به من بگه این آرامش و سکوت یعنی چی؟ یعنی اصلا بهم احساسی نداره و من دارم رویا بافی میکنم یا نه موضوع شرایطشه؟امیدی هست ک منتظرش بمونم ؟حالم خیلی بده. تو فشار روحیم. هر چی به زمان عقد نزدیک ترمیشه افسرده تر میشم.