سلام
من یه پسره جوون ۱۸ ساله ام سعی کردم همیشه آدمه خوبی باشم با ناموس مردم کاری نداشته باشم دنبال کارایی ک جوونای الان میرن نرم من بچه هیئتیم عاشق امام حسین ولی خیلی گرفتارم و نا امید و بی انگیزه
شما ب من بگید به کسی باید بگم حرفای دلمو؟به مادرم؟
از یه طرف مادر آدم عوض این ک
وقتی باهاش صحبت میکنی آروم شه بد تر یکاری میکنه کلا نا امید از زندگی شی با حرفاش با طعنه هاش با له کردن غرورت با مقایسه کردنت با اینو و اون با نفرین کردناش با جر و بحث کردنای الکی با موقعیت گیر آوردن واسه حرفایی ک تو دلش مونده
من تا حالا با ۱۸ سال سنم هیچ وقت نتونستم با مادرم یا پدرم صحبت کنم در هیچ موردی هیچ موردی
عقده مونده تو دلم بشینم با پدرم ۱۰ دیقه مثل دوست حرف بزنم با مادرم مثل یه دوست حرف بزنم
پدرم ک کلا سره کاره
مادرم هم باهاش صحبت میکنم مسخرم میکنه تیکه میندازه گوش نمیده به حرفم مثلا نیم ساعت واسش حرف زدم آخرش میگه ها؟ بخدا دیگه تحمل ندارم دارم دیوونه میشم
بهش میگم خودکشی میکنم میگه عرضشو نداری😞
من مگه سنم چقده این همه فکر خودکشی میکنم؟حقمه این؟
تنها دلیلشونم اینه ک چون من نتونستم امسال رو پاس کنم
البته راه هست بازم
ولی بخدا خیلی نا امیدم میکنن
من درسته کم کارم ولی خب بخدا اصلا با من حرف نمیزنن احساس میکنم اضافیم من کمبود دارم😔
کمکم کنید