نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: سختگیری خانواده در ازدواج

2665
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34348
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    8
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    سختگیری خانواده در ازدواج

    خواهش میکنم تا انتها بخونید،به کمکتون خیلی احتیاج دارم.
    من یه دختر 28 ساله و معلم هستم.از نظر ظاهر از دید بقیه زیبا هستم.تحصیلاتم فوق لیسانس و رشته مهندسی خوندم.از یه خانواده فرهنگی و تحصیلکرده هستم.از نظر معیارهای کلی ازدواج چیزی کم ندارم.
    متاسفانه خانواده سختگیری دارم.پدرم فوت شده و با مادرم و برادرهام زندگی میکنم.مادرم همیشه با سختگیری هاش من رو سرکوب کرده،برادرهام هم حمایتش میکنن. از نظر سلامت جسمی و تحصیلات بهم خیلی رسیدگی کرد ولی سلامت روح و روان و استقلالم رو ازم گرفت.همه ش از سنین پایین ازم توقعات زیادتر از سنم داشت.همه ش دعوا،توهین تحقیر،سرکوب.اعتماد به نفسم رو ازم گرفت.داغونم کرد.با عقاید قدیمی و سنتیش عذابم میداد.تا این سن که رسیدم حتی اختیار کوتاه کردن موهام رو نداشتم.یه بار که بیست و یک ساله بودم رفتم موهامو یکم کوتاه کردم فقط کم مونده بود آتیشم بزنه.تا یک ماه هر روز دعوا کتک کاری تمام وسایلمو زد شکست لوازم ارایشمو گرفت خرد کرد.ازم اعتراف میگرفت بگو کدوم ارایشگاه رفتی میخواس بره ابروریزی در بیاره که چرا موهای دختر منو بدون اجازه من کوتاه کردین.������دیگه بهشون دست نزدم.شونه و حمام برام عذابه اما باید تحمل کنم.هیچکس رو نداشتم بهش پناه ببرم.من دختر دردسرسازی نبودم همیشه از درس و اخلاق و متانت و حتی کمک تو خونه سرآمد بودم.اما مامان منو دوست نداشت.به هر بهانه ای با من دعوا راه می انداخت و کتکم میزد خیلی اوقات با شلنگ.همیشه اروم و ساکت بودم حتی وقتی گریه میکردم بهم میگفت خفه شو صدای گریه هاتو نشنوم.اگه میشنید باز کتکم میزد.فکر میکردم بزرگتر شم دست از سرم برمیداره اما سختگیریش و دخالت هاش ادامه داشت.از بچگی ارزوم بود زودتر ازدواج کنم برم تو این جهنم نمونم.اما تا زمان گرفتن لیسانسم خواستگارامو رد میکرد.بعد از اون چون مامان نه با کسی رفت و امد میکرد و نه میذاشت ما با دوست یا کسی بیرون بریم با تموم محاسنم خواستگار زیادی نداشتم.هرکی هم میومد یه عیبی میگرفت،هیچ خواستگاری رو تو خونه راه نمیداد اگه میداد سرم منت میذاشت و تا مدتها عذابم میداد������داداش همکارم خواستگارم شد یه جلسه حرف زدیم من به نتیجه ای نرسیدم از مامان خواستم یه جلسه دیگه اجازه بده حرف بزنیم اجازه نداد، دعوام کرد گفت پسره اصلا تو رو نمیخواست به زور اورده بودنشو منو به پررویی و بی حیایی برای درخواستم متهم کرد.انگار از خرد کردنم لذت میبرد.
    گذشت تا اینکه معلم شدم.به واسطه این شغل و کلاس های آموزشی که برامون گذاشته بودن،چند تا خواستگار معلم و کارمند بانک پیدا کردم.که از شهرای دور بودن.اجازه نمیداد بیان خواستگاری به سختی راضیش کردم با کلی فحش خوردن و صبر و تحمل من اجازه داد یکیش بیاد.مادر تو جلسه گفت باید پسر بیاد شهر ما.یه مدت بهمون اجازه اشنایی دادن.پسر اهل یه شهر بزرگتر بود و دور بود.خیلی بهش علاقه داشتم.تو این مدت مادرم از این آقاخیلی عیب و ایراد میگرفت و اینقدر توی گوشم بد میگفت و عذابم میداد که ناخودآگاه تو رابطه مون تاثیر میگذاشت.خلاصه با اختلافاتی که بینمون افتاد و رو شدن چند دروغ که پسر به من گفته بود همه چی بعد شش هفت ماه به هم خورد.خیلی عذاب کشیدم.بعد از اون خواستگار دیگه ای باز هم از راه دور داشتم باز هم مادرم گفت پسر باید شهر ما زندگی کنه و پسر قبول نکرد. تو جلسه مادر من و مادر پسر یه مقدار بحثشون شد و جلسه علنا به هم خورد.با وجود اینکه از پسر خواسته بودم تو جلسه مخالفتی با شرط مادرم نکنه و بعدا خودمون بر اساس صلاح زندگی خودمون تصمیم میگیریم و قرار بود هیچکس در جریان تصمیمون قرار نگیره اما پسر برخلاف قولش همه چی رو به خانواده ش گفته بود و اونا هم فقط گفتن الا و بلا دخترتونو بدین ما ببریم مادرمم قبول نکرد و همون تو جلسه با من دعوا کرد که تو که میدونستی من به راه دور نمیدم چرا گفتی بیان و لهم کرد.پسر با وجود ادعای عشق و عاشقی فراوون حاضر نشد بیاد شهر من و بعد اون ماجرا گفت من نمیتونستم دروغ بگم و خیلی اصرار کرد که خانواده ت رو راضی کن یا اصلا بدون اطلاع اونا انتقالی بگیر شهر من عقد کنیم بریم سر خونه خودمون،جهیزیه م نمیخوام ازت فقط بیا.(چون اجازه ازدواج من دست خودمه از نظر قانونی).
    اما من قبول نکردم.دلم شکسته بود از اینکه سر قولمون نموند،تصمیمون رو که راز بین خودمون بود رو به خانواده ش گفت و تو جلسه خواستگاری هیچ جوره کوتاه نیومد،گفتم ارزش نداره.نمیدونم کارم درست بود یا نه.
    الان تو 28 سالگی دستم تو جیب خودمه ولی مادرم برا کوچکترین مساله زندگیم تصمیم میگیره هر وقت نظری بدم حتی راجع به مسایل خودم،بهم میگه تو گستاخی و هر چی من بگم باید بگی چشم.برا ازدواجمم که این بازی ها رو دراورد.بازم خواستگار راه دور داشتم ولی دیگه جرات نکردم حتی مطرحشون کنم.به خاطر سختگیری هاش شانسامو از دست دادم.
    نمیدونم من باید در رابطه با خواستگار اخیرم چکار میکردم!! اما ایشون خونه تهران داشت.معلم بود.ماشین داشت.و قرار بود در اولین فرصت که انتقالیمون به تهران جور شد بریم اونجا زندگی کنیم.تا قبلش قرار بود یه شهرستان کوچک در فاصله چهار ساعتی تهران که پسر اهل اونجاست زندگی کنیم.از نظر فرهنگی و مذهبی هم کاملا مچ بودیم.
    من مشکلی با ازدواج راه دور نداشتم.خوشحالتر هم بودم اگر دور میشدم.اما مادرم با خودخواهی بازم اجازه نداد خودم واسه زندگیم تصمیم بگیرم.بعد از اینکه خواستگاری به هم خورد روابط تلفنی و پیامکی من که تنها دلخوشیم بود، با خواستگار اخیرم کمتر شد تا الان که به صفر رسیده و تنهاییم داره عذابم میده.افسرده م.اشکام هر دم میریزه.بهم بگید من باید چکار کنم.
    اضطراب و وسواس افسردگی و خشم زیادی تو وجودم دارم فقط دلم میخواد از خانواده م دور شم.تحمل دیدنشونو ندارم.
    نه اجازه دارم از خونه بیرون برم.
    خواستگار مناسبی هم ندارم و به علت عدم رفت و امد نخواهم داشت.
    از سنم میترسم.
    خصوصا اینکه تا حالا از زندگیم چیزی نفهمیدم و میخواستم بعد ازدواج زود بچه دار نشم اما با این روند و بالارفتن سنم احتمالا مجبور میشم و بارداری زودهنگام مساوی با افسردگی و مرگ روحی منه..
    از طرفی نیاز عاطفی و جنسیم داره عذابم میده.بهترین سالهای جوانی و زیباییم رو دارم تو زندان خونه میگذرونم.مادرم حتی منو بازخواست نیکنه که حقوق هر ماهتو چکار کردی و سعی میکنه برا همه چیم تصمیم بگیره.
    لطفا راهنماییم کنید.من باید به خاطر احترام به مادرم همینجوری تا پیری و نابودی جوونیم و فرصتهام ادامه بدم؟آیا کار درستی کردم که پیشنهاد عقد بی اجازه خواستگار اخیرم رو قبول نکردم؟چرا ایشون اینقدر سرد شده و دیگه هیچ سراغی ازم نمیگیره!

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36830
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    14
    تشکر شده 19 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    سلام
    روزبخیر
    واقعا مغزم سوت کشید از این رفتار.مادر منم به خاطر جداییشون سختگیر بود درحدی که من اجازه رفت وآمد نداشتم وفقط کار ودانشگاه ولی تفریح بی تفریح تا زمان ازدواجم.ولی خداروشکر غرورم حفظ میکرد
    درکت میکنم تا حدودی
    ولی شما کسی رو نداری دایی خاله یا مثلا پدربزرگ که مادرت ازشون حرف شنوی داشته باشه که باهاشون صحبت کنی
    یا برادرات که شایدالان با گذشت زمان بتونن شرایطتو درک کنن با مادرتون صحبت کنن یا حتی خودتون بتونین با مادرتون رابطه دوستانه برقرار کنید به هرحال شاید دلیلی داشته باشن واسه رفتارشون
    فشارای زندگی که به خیلیا فشا میاره ممکنه رفتاری ازشون سربزنه که خودشون نمیتونن کنترلش کنن

  3. 2 کاربران زیر از زهرا1292 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34348
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    8
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهرا1292 نمایش پست ها
    سلام
    روزبخیر
    واقعا مغزم سوت کشید از این رفتار.مادر منم به خاطر جداییشون سختگیر بود درحدی که من اجازه رفت وآمد نداشتم وفقط کار ودانشگاه ولی تفریح بی تفریح تا زمان ازدواجم.ولی خداروشکر غرورم حفظ میکرد
    درکت میکنم تا حدودی
    ولی شما کسی رو نداری دایی خاله یا مثلا پدربزرگ که مادرت ازشون حرف شنوی داشته باشه که باهاشون صحبت کنی
    یا برادرات که شایدالان با گذشت زمان بتونن شرایطتو درک کنن با مادرتون صحبت کنن یا حتی خودتون بتونین با مادرتون رابطه دوستانه برقرار کنید به هرحال شاید دلیلی داشته باشن واسه رفتارشون
    فشارای زندگی که به خیلیا فشا میاره ممکنه رفتاری ازشون سربزنه که خودشون نمیتونن کنترلش کنن
    مادر من هم سختی کشیده ست.دست تنها بزرگمون کرده.اما شخصیت کنترلگر داره.و پرخاشگر و حالت دیکتاتور داره.از هیچکس هم حرف شنپی نداره.اصلا کسی جرات نداره باهاش حرف بزنه.زندگی رو برا همه جهنم میکنه اگر کسی برخلاف میلش حرف بزنه یا بخواد بگه کارت اشتباهه.به ن"ر خودش رفتارش عالیه و هیچ مشکلی توش نیست.خواهش میکنم بهم بگین من پیشنهادانتقالی و ازدواج بدون اطلاع خانواده م رو باید قبول میکردم؟هیچ تضمینی نیست که خواستگار مناسبتری برام بیاد،28 سالمه خیلی نگران آینده م هستم.نمیخوام پیردختر شم و تا ابد زیردست مادرم باشم.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34348
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    8
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    سایر دوستانی که سرگذشت منو مطالعه میکنید خواهش میکنم تمنا میکنم راهنماییم کنید.زندگیم داره به آتیش کشیده میشه و کاری ازم برنمیاد

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    تنها توصیه ای که میشه انجام داد اینه که با فردی قابل اعتماد در خانواده و یا فامیل صحبت کنید تا بتونه در این مورد واسطه شوند

    در مورد خواستگارتون تا جایی که امکان داره تحقیق و حوصله به خرج بدید و سعی نکنید بخاطر فرار از خانواده ازدواج شتابزده و قطعا اشتباهی داشته باشید

    در ضمن اینقدر نسبت به سنتون حساس نباشید چون با سن بالاترم ازدواجای خوبی داشتن

    شما بهر حال باید راه تعامل با خانواده رو در پیش بگیرید و گرنه عقد بی اجازه شمارو تبدیل به یک دختر بی پناه خواهد کرد

    پس چطور انتظار دارید شمایی که عقد بی اجازه انجام دادید شوهر شما نسبت به شما دید مثبتی داشته باشه ؟
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج

    سلام
    کار خوبی کردین ک پیشنهاد اون اقا را قبول نکردین
    و برای رهایی از دست سخت گیری های مادرتون فک میکنم مادر شما بخاطره ترس از تنهایی میخواد شما را برای خودش حفظ کنه و سنگ جلوی ازدواج تون میندازه
    بهتره شما هم رفتاری محکم مقابل مادرتون داشته باشین با اقتدار و محکم بهش بگین تا الان خیلی احترام‌ تون نگه داشتم و نمیخوام حرمت تون را بشکنم اما دیگه ۲۸سالم شده و از پس ی زندگی مستقل برمیام اگه بازم سخت گیری کنی خودم زندگی مستقل را شروع میکنم
    شاید این تلنگری بشه برای مادرتون تا دست از این رفتارها بکشه.

  9. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    نقل قول نوشته اصلی توسط baran_2008 نمایش پست ها
    خواهش میکنم بهم بگین من پیشنهادانتقالی و ازدواج بدون اطلاع خانواده م رو باید قبول میکردم؟هیچ تضمینی نیست که خواستگار مناسبتری برام بیاد،28 سالمه خیلی نگران آینده م هستم.نمیخوام پیردختر شم و تا ابد زیردست مادرم باشم.

    در صورت قبول پیشنهاد انتقالی و ازدواج احتمال داشت مشکلاتی براتون پیش بیاد یکی اینکه این رفتار باعث ایجاد یک ذهنیت منفی حداقل در خانواده شوهرتون بشه
    دوم رابطه شما با برادرا و مادرتون بد میشد و با توجه به میزان پرخاشگری که میگین معلوم نبود با اون خواستگار چطور رفتار کنن و مثلا اگه قرار به برگزاری مراسمی می بود مشکلات و دعواها بیشتر میشد

    البته شاید همه اینها مسائل حاشیه ای باشه و دو نفر آدم عاقل بتونن این مسائل رو پشت سر بزارن ولی من هم اگه جای شما بودم همین تصمیم شما رو می گرفتم

    به هر حال کاری انجام نشده و معلوم نیست اگه انجام میشد چه نتایجی بدنبال خودش میاورد

    به نظرم به جای فکر کردن به این سوال بهتره راه حلی برای آیندتون پیدا کنین

    هنوز امید ازدواج برای شما هست هم سنتون این اجازه رو میده هم اینکه علاوه بر زیبایی و ... ویژگی دیگه ای که نسبت به خیلی دخترا دارین اینه که معلم هستین

    بهتره سعی کنین افکارتون رو طوری کنترل کنین که بهتون کمک کنه اگه در مورد بالا رفتن سنتون بیش از حد با خودتون کلنجار برین و به خوتون سخت بگیرین دچار اضطراب و افسردگی میشین و دردی رو از شما دوا نمی کنه. این افکار تا اونجایی کمگتون می کنه که به شما انرژی بده و استارتی بشه برای یافتن راه حل

    شاید اگه از در زندگیتون کمی مستقلانه و محکم تصمیم بگیرین براتون مفید باشه

    فرض کنین یه خواستگار جدید دارین که نه از روی عجله نه برای فرار از خونه و ... می خواین باهاش ازداوج کنین بهتره از یه نفر که مورد اعتماده بخواین با مادرتون صحبت کنه و واقعیات رو شرح بده
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  11. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37190
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سختگیری خانواده در ازدواج و مشکل تنهایی عذاب آور من

    نقل قول نوشته اصلی توسط baran_2008 نمایش پست ها
    سایر دوستانی که سرگذشت منو مطالعه میکنید خواهش میکنم تمنا میکنم راهنماییم کنید.زندگیم داره به آتیش کشیده میشه و کاری ازم برنمیاد
    سلام دوست عزیز، بنده هیچ تخصصی ندارم وفقط نظرخودمومیگم بنظرم اگه مادرتون ازهیچکس حرف شنوی نداره وفک میکنی اخلاقشونم درس نمیشه شماک کارمیکنی ودستت توجیبته شده بیشترکارکن وزندگیتوجداکن اصلا فک نکن ک بااجازه قانونی خودت یادادگاه ازدواج کنی چون ب هرحال اون شخص روزی این موضوع روب روتون میار ه یاحتی خانوادش، زندگیتوجداکن تازمانی ک شخص جدیدی بیاد سراغت سرنوشتتوخودت عوض کن احازه نده زندگیت اینجوری تموم بشه، شاید مادرت بخواد توروپیش خودش نگه داره ک ی وقت تنهانشه واقعا نمیدونم هدفشون چیه، امیدوارم بتونی بهترین تصمیم روبگیری، فقط بخاطرفرارازاین وضع ازدواج نکن ک ی وقت از چاله دربیای بیوفتی توچاه زندگیتوجداکن برای شما با این سن واینکه وابستگی عاطفی نداری ب خانوادت راحته

    براتون ارزوی خوشبختی میکنم وامیدوارم مشکلتون حل بشه واقعا دگرگون شدن ازخوندن مسئلتون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. رژیم غذایی طلایی برای زیبایی پوست و مو
    توسط javaheri69 در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-06-2017, 09:29 PM
  3. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد