در علم اخلاق و روانشناسی باوری وجود دارد که میگوید: «اگر احترام گذاشتن به خودت را بلد باشی، احترام گذاشتن به دیگران را هم بلدی یا اگر توانایی دوستی با خودت را داری، قادر به دوستی با دیگران هم خواهی بود».
در واقع همه چیز بستگی به «خودت» و «ارتباطی که با خودت داری»، دارد.
ما زمانی میتوانیم دوست خوبی باشیم که یاد گرفته باشیم چطور با خودمان دوستی کنیم.
خیلی از مشاورین ازدواج میگویند تا وقتی فرد توانایی شناخت نسبت به خودش را نداشته باشد، قادر به ارتباط گرفتن با کسی نیست و نمیتواند زندگی جدیدی را آغاز کند.
این حقیقت تلخ وجود دارد که خیلی از ما وقت زیادی را برای اطرافیانمان میگذاریم و بیدریغ به آنها مهربانی میکنیم.
اما هیچگاه به مهربانی و دوستی با خودمان فکر نکردهایم.
مهربانی با خود قدم اول سازگاری با دیگران است. اما چطور میتوانیم با خودمان مهربان باشیم؟
دلداری دادن به خودمان را بلد باشیم؛
خیلی اوقات وقتی میبینیم که دوستمان حال خوشی ندارد، شروع به دلداری دادن او، میکنیم.
سعی میکنیم تمام جوانب را به نفع او توضیح دهیم و اگر دوستمان شروع به سرزنش خود کرد، با لحنی آرام با او صحبت میکنیم. اگر در مقطعی از زندگیاش، شکست خورده باشد جوری با او صحبت میکنیم که باور کند هنوز قوی است و باز هم میتواند محکمتر از قبل به راهش ادامه دهد.
حالا اگر خودمان هم دچار شکست و افت در زندگی شدیم باید با همین بیان مشفقانه به خود دلداری دهیم. نه اینکه با بیانی بیرحمانه دائم در حال سرزنش خود باشیم.
نسبت به خودمان کمالگرا نباشیم؛
باید قبول کرد که همهی زندگی کامل نیست و این حقیقت را پذیرفت که همهی انسانها ناقص هستند.
انتظار این را نداشته باشیم که در هرکاری کامل باشیم و آن را بدون نقص انجام دهیم.
بزرگترین ضربهای که انسان از جانب خودش میخورد این است که کمالگرا باشد.
کمالگرایی منجر به سختگیری بیش از اندازه نسبت به خودمان میشود و کافیست جایی شکست بخوریم. در آن لحظه آنقدر شوکه و فرسوده میشویم که حتی ممکن است رو به افسردگی هم برویم.
حتی انسانهای موفق هم در جوانب دیگری نقص ندارند که ممکن است ما این نقوص را نبینیم. پس انتظارات سرسختانهای نسبت خودمان نداشته باشیم.
احساسات مربوط به خودمان را راحت بروز بدهیم؛
تشویق و تنبیه همیشه هم مخصوص کودکان و دیگران نیست.
یاد بگیریم خیلی اوقات باید داور خودمان باشیم.
اگر کار نادرستی انجام دادیم بزنیم سر شانهی خودمان و بگوییم: «یه جوری جبران کن».
اگر کار درست و زیبایی انجام دادیم، به نشانهی شادی از خودمان، یک هدیه برای خودمان بگیریم.
اگر غمگین هستیم خودمان را در آغوش بگیریم و با مهربانی برخورد کنیم و درصدد این باشیم که خودمان را آرام کنیم.
اگر خشمگین هستیم، خشممان را با حالتی معقول بروز دهیم.
احساسات و هیجانهای خود را کنترل نکنیم. به وقت و نوعش آنها را بروز دهیم و از ابرازشان خجالت نکشیم.
خود را نوازش کنید؛
سالها پیش در جمعی بودم که یکی از افراد حاضر گفت: «من خیلی اوقات خودم را بغل میکنم و از بدنم تشکر میکنم».
تا مدتها حرف آن فرد برای من عجیب بود. تا اینکه یک بار که خیلی غمگین بودم و این حالت غم نمود جسمی برایم پیدا کرده بود، یاد آن حرف افتادم و به نظرم رسید باید این کار را امتحان کنم.
شاید برای شما هم عجیب باشد اما آن کار ساده باعث شد من حالت روحیام بهتر شود.
تا به حال لحن مهربان و دست نوازشگرمان برای همهی اطرافیانمان بوده است، جز خودمان.
از امروز یاد بگیریم نوازش روحی و حتی جسمی خودمان را هم بلد شویم.
کارهای موردعلاقهتان را دنبال کنید؛
دوستی دارم که بعد از اتمام درسش با وجود مخالفتهای خانوادهاش، دیگر ادامه تحصیل نداد.
سالها بود آرزوی نقاش شدن داشت.
بعد از گرفتن مدرک تحصیلی دبیرستانش سراغ علاقهی دیرینهاش رفت.
الان نقاش کاردرستی شده که خودش میگوید آرامش زندگیاش را الان پیدا کرده است. دنبال کردن علایق شخصی باعث میشود حس مثبتی نسبت به خودمان پیدا کنیم.
کودک درون خود را جدی بگیریم؛
امروزه اصطلاح «کودک درون» را زیاد میشنویم و میتوانیم این اتفاق را به دلیل مهم بودن این عضو روانی، تلقی کنیم.
کودک درون همان بخش درونی ماست که بیمحابا سعی در بروز احساسات و هیجاناتش دارد.
هیجان و احساسی که شاید متناسب با سنی که در آن هستیم، نباشید.
اما بروز آن به صورت کنترل شده باعث نشاط روحی ما میشود.
گاهی اوقات دلمان لک میزند به پارک برویم و همراه با بچهها سوار سرسره و تاب شویم.
گاهی دوست داریم کتاب رنگآمیزی بگیریم و خودمان را اینگونه سرگرم کنیم.
گاهی بهانهگیر میشویم و دلمان میخواهد بیدلیل گریه کنیم و... . اما به دلیل قانونها و هنجارهای عرفی خودمان را از این کارها محروم میکنیم.
دوستی با کودک درونمان منجر به سرزندگی میشود. این عضو درونی سرکوب شده را بیشتر جدی بگیریم.