پدر و مادرم مدتهاست كه طلاق عاطفي گرفتن من سي سالمه و ازدواج كردم و بقيه خواهر و برادرهام نيز ازدواج كردن.مادر شخصيت گوشه گيري داره به جمع علاقه نداره از سفر متنفره و كلا به سكون توي زندگي علاقه داره !برعكس پدرم عاشقه سفر و خانواده خودشه دوست بازه و ...
هر دو بسيار مغرورن و از موضعشون كوتاه نميان
تا زمان ازدواج هيچ كدوم از ما بچه ها نفهميديم كه با هم مشكل دارن چون مواظب رفتاراشون بودن اما بعد از اون پدر قهرهاي طولاني مدت ميكنه و خونه نمياد و چون زياد رفت و امد نداريم نگران نيست كه كسي از غريبه تر ها بفهمه.از طرفي مادر اكثرا اعضاي خانوادش فوت كردن و خيلي تنهاست دچار استرس بسيار زياد شده و شبهايي كه پدرم نيست چه قهر و چه سفر نميتونه بخوابه و هيچ وقتم نمياد خونه ماها. هر چي همرعاجزانه از پدرم درخواست ميكنه كه سفر كاري نره قبول نميكنه و بهش ميگه منم همينم نميخواي بزار برو.من خيلي خيلي نگران مادرم هستم چكار ميتىنم بكنم براشون