سلام دوستان
من دچار مشکلی هستم که از اون روزی که خودمو شناختم و یادم میاد یعنی از ابتدای کودکی باهام همراه بوده تا الان که ۲۶ساله هستم و اون سخت گیری ها و افکار غلط پدرم هست..طوری رفتارهای اشتباهش فشار زیادی بمن اورده که دیگه نمیتونم تحمل کنم.. ماجرا اینه که پدر من فردی بشدت بدبین و سخت گیر هست..اجازه همه کارها حتی آب خوردمون دست پدرم هست. تو مدرسه هیچ وقت نمیگذاشت با مدرسه بریم اردو چون تصورش این بود که یا گم میشیم یا اتوبوس چپ میکنه..شاید باورتون نشه ولی حتی با اردو رفتن با دانشگاه هم مخالفه و همین اخیرا که اتفاقی فهمید منی که الان این سن را دارم و دانشجوی ارشدم میخوام با دانشگاه برم اردو گفت حق نداری بری 😣 و من دیگه جرات ندارم اون روز برم بیرون 😞 چون فکر میکنه اتوبوس تصادف میکنه و تمام توجیحش هم این مواقع این هست که من چون دوستت دارم و صلاحت میخوام نمیذارم!!! هیچ وقت بدون اجازه ش حق نداریم پامونو از خانه بیرون بگذاریک..من اگرم بخوام با دوستلم برم بیرون با هزار دروغ و بهانه که مثلا کلاس جبرانی دارم و.. پامو از خانه بیرون میگذارم..خواهرم میخواست کار در خانه بگیره انجام بده مثلا جعبه سازی و.. که فقط یک جلسه اموزش باید میرفت میدید بخاطر همون یک جلسه بابام نگذاشت بره.. هیچ دلیل درستی هم نمیاره فقط میگه من چیزیو میدونم گ شما نمیدونید و صلاحتون بهتر میدونم..ارتباطمون با همه فامیل قطع هست چون رفت و امد خیلی دوست نداره و فقط با پدر مادر خودش و مامانم ارتباط داریم و عمه و خاله و... . فعلا هم امکان مناسب ازدواج پیش نیومده که بتونم برم و ازین وضعیت خلاص بشم که حتی خود اونم برام غصه س که با این ادا اصول و سختگیریای پدر اصلا کسی را قبول داره یا نه.. از تجارب قبلی دیدم که از خود دختر سختگیرتر و سخت پسندتر بوده...در مورد سر کار رفتن هم میکنم ممکنه بعدا باهاش دچار مشکل بشم سر همین سخت گیری هاش..ضمن اینکه بد دل هم هست و غیرت بیش از اندازه داره..
در ضمن خیلی هم زود عصبانی میشه تقریبا چند وقت یکبار دعوا راه میفته و منو متهم میکنه اخرش که تو مقصر بودی اونم دعوا سر چیزا جزیی و خیلی مسخره..این که میبینم با ما هنوز مثل بچه ها رفتار میکنه و ذایم بفکر تربیت ماست ولی فکر میکنه رفتار خودش کاملا درسته ازارم میده...بعضی وقتا حس میکنم واقعا از زندگی سیر شدم و فکر میکنم هیچ امیدی به زندگی اکنون و اینده م نیست با وجود این پدر..حرف زدن باهاش هیچ فایده ای نداره و هرگز نمیشه قانعش کرد...خسته شدم...
دیگه تموم شدم نمیدونم باید چیکار کنم..
😢😢😢😢