با سلام و خسته نباشید خدمت شما. دختر ۲۶ ساله هستم و دانشجوی دکترا، خیلی درس خوان و پرتلاش هستم. مشکل الان من به چند سال پیش بر میگرده. دوره کارشناسی بودم و یک دوست خیلی صمیمی داشتم که از تمام زندگی و رمز و رازهای من خبر داشت. از بین این اتفاقات خوب مسلما چیزای خیلی بدی هم اتفاق افتاده بود که فقط اون خبر داشت. زمان گذشت و بدلایلی رابطه ما دو دوست خیلی بد شد و او تمام اتفاقات زندگی من رو می خواست به بچه های دانشگاه بگه. این قضیه خیلی برای من سنگین بود و اگر بچه های دانشگاه از زندگی و اتفاتی که افتاده بود خبر دار میشدند دیگه باید کلا از اون دانشگاه میرفتم چون دیگه اونجا جای زندگی و درس خواندن نمیشد. در طول اون مدت چند کیلو کم کردم. اضطراب شدید افسردگی شدید هر روز گریه می کردم و از بس همه چیو تو خودم ریختم و فشار عجیبی رو من بود، از همون موقع تو حرف زدنم گیر کردم و یهو کلمات رو اشتباه میگفتم. با گذر زمان وضعیتم بدتر شد و الان خیلی مشکل دارم. موقع حرف زدن یهو همه چی یادم میره یهو همه چیو قاطی می کنم جای هم اشتباه میگم و اینکه اعتماد بنفسمم خیلی پایین اومد. الان با اینکه زندگی خوبی دارم ولی همچنان این مشکل سالهای سال با من است. لازم به ذکر هست که بگم من قبلا روابط اجتماعی فوق العاده قوی داشتم و همیشه مجری برنامه های مختلف بودم. ممنون میشم منو راهنمایی کنید تا مشکلم حل بشه. ببخشید که طولانی شد. با تشکر