سلام خدمت دوستان محترم
من خانمی 34 ساله با خصوصیات اخلاقی متولد تیر ماه هستم .متاسفانه خیلی کم حرف هستم زیاد صحبت کردن رو بلد نیستم یعنی حررفی واسه گفتن ندارم مگر اینکه واجب و مهم باشه که پیگیری کنم
عاشق جمع بودن و دورهمی هستم از بودن تو جمع لذت میبرم ولی متاسفانه اکثرا شنونده هستم تا گوینده زیاد اهل شوخی و مسخره بازی نیستم و بلد نیستم الان 15ساله ازدواج کردم همسرم فکر میکنه من بهش اهمیت نمیدم یا دوست ندارم باهاش هم صحبت بشم میگه همیشه با دوستات میگی و میخندی بامن اونطوری نیستی یا با خانواده ات گرم میگیری وقتی بامن هستی خودتو میگیری و مغرور میشی اره مغرور هستم ولی نه دیگه برای شوهرم با تلفن زیاد حرف نمیزنم افسرده هم نیستم مثلا یه هفته یا ماه خونه مامانم نرم شاید هیچ تلفنی هم نزنم اکثرا اونا زنگ میزنن اونم اگه کاری باهم داشته باشیم .خیلی زود عصبان میشم و وقتی با ارامش و طمانینه حرف میزنم و همسرم به حرفف و صحبتم اهمیت نمیده یا دخترم صدامو بلند میکنم اینطوری حرفم و میشنون دوست ندارم با صدای بلند و حالت عصبانی حرفو به کرسی بشونم
تو جمع و محیط کار و خارج از خونه برای همه دوست خوب و صمیمی هستم ولی تو خونه نمیدونم چرا رفتارم عوض میشه
مثلا موقع خواب دوست دارم راحت و ازاد باشم کسی بهم نچسبه ولی متاسفانه هم همسرم و دخترم دوست دارن بغلشون کنم
من کارمند هستم و تو زندگی برنامه ریزی شده حرکت میکنم موقع خواب و مهمونی رفتن و غذا خوردن و ...
حتی تو روابط زناشویی هم تقریبا سرد و هفته ای یکبار و شایدهم 10 روز اتفاق بیفته
واقعا خسته شدم و همسرم نسبت به این مسئله شاکی هست همسرم رو خیلی دوست دارم واقعا برای زندگیمون زحمت میکشه عاشق هستم ولی نمیدونم چطوری بهش ثابت کنم که من همون طوری که توی جمع با کسی نمیگم و نمیخندم یعنی مجلس گردون نیستم باورش نمیشه احساس میکنه من بهش مغرور میشم پرحرف نیستم شوخی کردن بلد نیستم حالت دیکتاتوری و دیسیبرین از بس تو محیط مردونه کار کردم حتی وقتی شوهرم زیاد حرف میزنه و شوخی میکنه من زیاد خوشم نمیاد میگم بسه یا توهم اینده رو میزنه یا گذشته ها گذشته من همش تو زمان حال هستم لطفا راهنمایی کنید تا شاید بتونم یکم درمورد خودم تجدید نظر کنم