نوشته اصلی توسط
Havalie zendegi
سلام
اینجا اخرین نقطه امیدم برای کمک گرفتنه
پس خواهشا با دقت بخونین پیامم رو :
پسرم و 17 سالمه! نمیدونم از کجا شروع کنم /:
مدتیه افسرده ام . که خب بحث ما الان این نیست .
خیلی احساساتی ام در شرایطی که همه دوستام مرد شدن من همچنان عاطفی موندم . انقدر حساس که از کمترین چیزی می رنجم و گریه میکنم .
و سخت وابسته میشم
یک ساله که به همکلاسیم وابسته شدم (4 ساله میشناسمش ) اونقدر وابسته که اسمش رو دوست نمیذارم (شاید عاشقشم و شاید معشوق ، خدا داند ) اولین چیزی که میخوام باور کنین اینه که این وابستگی عاطفی هست نه جنسی . چرا که اون خیلی پسر خوب و مثبت و با ایمانیه ( تو جامعه الان کمتر نمونش پیدا میشه )و این با ایمان بودنش موجب میشه عشق من یک طرفه باشه ( چون اون به من به دید دوست می نگره نه فراتر از دوست ). تکرار میکنم من خواستار رابطه عاطفی با اونم . عاااطفی دوست عزیز ! و این یک طرفه بودن بدجوووری عذابم میده . حتی راضی ام که اون به من به چشم دوست صمیمی بنگره و دو دوست عالی باشیم و همیشه با هم ولی اون یه رفیق قدیمی داره که مثل کنه بهش چسبیده و من نمیتونم توی یه جمع سه نفره آرامشی رو و انرژی رو دریافت کنم که دو تایی بودنمون بهم میده . از طرفی اگه بهش بگم چقدر دوستش دارم مطمئنم فکر منفی خواهد کرد ( افکاری مثل اینکه من دنبال هوس و اینام ) چجوری علاقمو بهش نشون بدم ؟ چجوری از اون کنه که بهش چسبیده جدا کنمش ؟ (راستی اگر میخواین
بهم بگین که علاقم افراطیه و بده هیچی نگین و سکوت کنید چون خودم میدونم افراطیه و عشقه و نه دوستی (ولی کجای جهان عشق سالم بین دو رفیق نهی شده ؟)
خلاصه ... Help me