نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: دوران عقد و مشکلات

1139
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37434
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوران عقد و مشکلات

    با سلام و خسته نباشید

    حدود 18ماه ک عقد کردیم

    زمانی ک خانواده همسرم اومدن خواستگاری گفتن خونه داره فلان جا ما حمایتش میکنیم پدر شوهرم گفت ماهی اینقدر بهشون پول ماهانه میدم چون همسرم سرباز بود خانواده خودم ناراضی بودن اما با این شرایط قبول کردن الان حدود 18ماه ک عقد هستیم نه پول تو جیبی درست حسابی بمن دادن نه یه لباس برای من خریدن همه هزینه ها خانواده من تقبل کردن زمانی خرج میکنن ک خودم با زبون بی زبونی بگم لباس میخوام تا میل همسرم بکشه و بخر ........خانواده من در تکاپو خریدن جهیزیه هستیم ما جا داخل منزل نداریم ک بذاریم به حرف ک اینک باباش گفت پسرم خونه داره خواستیم وسایل بخریم ک پدرش گفت پسرم سرباز و فعلا سربازیش تموم بشه کارش مشخص بشه اصلا ببینیم کجا قرار سر کار بره بعد همون جا خونه میگیرم اصلا این حرفش درست اما وقتی ما قرار تو اون شهر ازدواج کنیم همون شهر ک پدر و مادرش هستن قرار شد اونجا باشه اگه بفرض پسرشون یه شهر دیگه اصلا بره سرکار نباید خونه همون جا بگیرن ما وسایل بذاریم حالا هر جا سرکار رفتن جا عوض میکنیم به همسرمم میگم بابات فلان روز خواستگاری گفت اینجوری اون جوری ما جا نداریم وسایل بذاریم میگه من نمیدونم من دخالت نمیکنم هر چی هست خانوادت بگن من میگم بابات گفت خونه داری پس چی شد میگه من دخالت نمیکنم میخواد میده نخواد نمیده تو با من ازدواج کردی اگه منو بخوای تو چادرم با من زندگی میکنی حرفش بدون منطق من بخاطر اینک سرباز بود هیچ فشار مالی روش نیوردم هر چی بود سوختم و ساختم اما اینک سرزندگیمون ک زودتر بریم خونه خودمون تلاش نمیکن خسته ام کرد از این وضع خسته شدم تا کی قرار اینجوری باشه ما کلا تو خانواده زسم طولانی شدن عقد نداریم اما من تحمل کردم حرف و حدیث اما دیگه واقعا خسته شدم ازدواج کردم ک برم سر خونه زندگیم ن خونه بابام باشم .بعد انتظار داره با این شرایط من طرف اون بگیرم و نقش زن و شوهر براش اجرا کنم ک مستقل شدم جای با خانوادم نرم ...هر وقتم میگم بابات خونه کی میگیره کی بریم سر خونه زندگی مون امسال می ریم دیگه میگ من تو کار بابام دخالت نمیکنم .سر خونه زندگی مون ایشالا میریم حالا خسته شدم دیگه از این وضع لطفا راهنمایی کنید دو ماه دبگه خدمتش تموم میشه اما هیچ تلاشی برای اینک باباش خونه بده ما وسایل بذاریم داخلش یا دنبال کار باشه نیست من ک انتخابای بهتری داشتم با عشق و علاقه ازدواج کردم احساس میکنم اشتباه کردم پشیمون شدم اصلا با تشکر

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دوران عقد و مشکلات

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره 4190 نمایش پست ها
    با سلام و خسته نباشید

    حدود 18ماه ک عقد کردیم

    زمانی ک خانواده همسرم اومدن خواستگاری گفتن خونه داره فلان جا ما حمایتش میکنیم پدر شوهرم گفت ماهی اینقدر بهشون پول ماهانه میدم چون همسرم سرباز بود خانواده خودم ناراضی بودن اما با این شرایط قبول کردن الان حدود 18ماه ک عقد هستیم نه پول تو جیبی درست حسابی بمن دادن نه یه لباس برای من خریدن همه هزینه ها خانواده من تقبل کردن زمانی خرج میکنن ک خودم با زبون بی زبونی بگم لباس میخوام تا میل همسرم بکشه و بخر ........خانواده من در تکاپو خریدن جهیزیه هستیم ما جا داخل منزل نداریم ک بذاریم به حرف ک اینک باباش گفت پسرم خونه داره خواستیم وسایل بخریم ک پدرش گفت پسرم سرباز و فعلا سربازیش تموم بشه کارش مشخص بشه اصلا ببینیم کجا قرار سر کار بره بعد همون جا خونه میگیرم اصلا این حرفش درست اما وقتی ما قرار تو اون شهر ازدواج کنیم همون شهر ک پدر و مادرش هستن قرار شد اونجا باشه اگه بفرض پسرشون یه شهر دیگه اصلا بره سرکار نباید خونه همون جا بگیرن ما وسایل بذاریم حالا هر جا سرکار رفتن جا عوض میکنیم به همسرمم میگم بابات فلان روز خواستگاری گفت اینجوری اون جوری ما جا نداریم وسایل بذاریم میگه من نمیدونم من دخالت نمیکنم هر چی هست خانوادت بگن من میگم بابات گفت خونه داری پس چی شد میگه من دخالت نمیکنم میخواد میده نخواد نمیده تو با من ازدواج کردی اگه منو بخوای تو چادرم با من زندگی میکنی حرفش بدون منطق من بخاطر اینک سرباز بود هیچ فشار مالی روش نیوردم هر چی بود سوختم و ساختم اما اینک سرزندگیمون ک زودتر بریم خونه خودمون تلاش نمیکن خسته ام کرد از این وضع خسته شدم تا کی قرار اینجوری باشه ما کلا تو خانواده زسم طولانی شدن عقد نداریم اما من تحمل کردم حرف و حدیث اما دیگه واقعا خسته شدم ازدواج کردم ک برم سر خونه زندگیم ن خونه بابام باشم .بعد انتظار داره با این شرایط من طرف اون بگیرم و نقش زن و شوهر براش اجرا کنم ک مستقل شدم جای با خانوادم نرم ...هر وقتم میگم بابات خونه کی میگیره کی بریم سر خونه زندگی مون امسال می ریم دیگه میگ من تو کار بابام دخالت نمیکنم .سر خونه زندگی مون ایشالا میریم حالا خسته شدم دیگه از این وضع لطفا راهنمایی کنید دو ماه دبگه خدمتش تموم میشه اما هیچ تلاشی برای اینک باباش خونه بده ما وسایل بذاریم داخلش یا دنبال کار باشه نیست من ک انتخابای بهتری داشتم با عشق و علاقه ازدواج کردم احساس میکنم اشتباه کردم پشیمون شدم اصلا با تشکر

    مشکلات دوران عقد

    دوست عزیز بدونید اینکه رسم نیست در خانواده زیاد عقد بمونید حرف گذشتگانه.
    شما تا مشکلاتتون حل و فصل نشه کاری از پیش نخواهد رفت .
    همسر شما باید در وهله نخست کار و درآمد مشخصی رو داشته باشه.
    و گرنه ادامه این زندگی با شکست مواجه خواهد شد .
    پس تمام فعالیتهای شما برای خرید جهیزیه و ... منوط به داشتن کار و استقلال مالی همسر شماست .
    به همین خاطر باید تمام تمرکزتون روی این موضوع باشه.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : دوران عقد و مشکلات

    سلام
    لطفا این تاپیکتون رو ملاحظه بفرمایید.
    اختلاف خانوادگی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد