نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: شرایط سخت و ناراحتی زیاد

2719
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15587
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    157
    تشکر شده 9 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    با سلام و وقت بخیر لطفا افرادی که میتونن راهنمایی کنن
    قضیه از این قراره که من چند ماه دیگه قراره برم جایی سر کار و وقتی به دوستم گفتم بعد از چند وقت منو به یه خواستگاری معرفی کرده و به گفته خودش این شخص معیارهای منو داره و من هم معیار های اونو دارم و خواهر و مادر اون شخص اومدن یه مقدار صحبت کردن و ظاهرن هم خوب بودن ولی رفتن هیچ چیزی هم نگفتن و یک هفتس که خبری ازشون نشده - من 29 سالم هست و اون اقا 32 سال شرایط فرهنگی و خانوادگی و مالی و همینطور تحصیلیمون به هم میخوره من ظاهر معمولی رو به خوبی دارم و اخلاقم سوای از خونه بیرون از خونه خیلی خوبه

    حالا سوال من اینه ایا درسته به این خانم واسطه تماس بگیرم و بگم پس چی شد یعنی دیگه نمیان یا اینکه ایا میشه به یه طریقی دوستم اونا را ترغیب کنه که بیان؟ لطفا بگید چیکار کنم که بی ابرویی نباشه و اعتبارم هم حفظ بشه
    مشکل دوم اینه که خواهرم 21 سالش هست و یه خواستگار خیلی جدی داره و خواهرم هم میخواد قبول کنه و خانواده اعتقاد دارن که من باید زودتر از اون رد بشم و زشته تو فامیل میگن اختلاف سنیشون زیاد بوده لابد کسی براش نرفته اینم بگم یه خواستگار معمولی هم این وسط برام اومد که من زیاد راغب بهش نبودم و واقعیتش ندیده از شرایطش خوشم نیومد و بیشتر دلم میخواد کسی باشه که یه مقدار پخته تر و شرایط تثبیت شده تر و اینکه کسی که بتونم بهش تکیه کنم

    این مشکل هم اینه که خانواده دارن با حرفا و سرکوفتاشون منو دیوونه میکنن قشنگ حس میکنم دیگه کاملا عصبی شدم زود جوش میارم و دلم میخواد پاشم از خونه فرار کنم یا اینقدر جیغ بکشم تا بمیرم
    حالا بگید من چیکار کنم اگه کسی راه حلی به ذهنش میرسه بگه خواهشن نگید که همین خواستگار معمولی را بچسب و از این حرفا
    میدونم که میدونید ادم وقتی خوشبخته که ارامش درونی داشته باشه از یه طرف نمیخوام خواهرمو معطل خودم بکنم از یه طرف حرفای خونواده و در اینده احتمالن حرفای فامیل، منو دیوونه خواهد کرد کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط هوای ابری نمایش پست ها
    با سلام و وقت بخیر لطفا افرادی که میتونن راهنمایی کنن
    قضیه از این قراره که من چند ماه دیگه قراره برم جایی سر کار و وقتی به دوستم گفتم بعد از چند وقت منو به یه خواستگاری معرفی کرده و به گفته خودش این شخص معیارهای منو داره و من هم معیار های اونو دارم و خواهر و مادر اون شخص اومدن یه مقدار صحبت کردن و ظاهرن هم خوب بودن ولی رفتن هیچ چیزی هم نگفتن و یک هفتس که خبری ازشون نشده - من 29 سالم هست و اون اقا 32 سال شرایط فرهنگی و خانوادگی و مالی و همینطور تحصیلیمون به هم میخوره من ظاهر معمولی رو به خوبی دارم و اخلاقم سوای از خونه بیرون از خونه خیلی خوبه

    حالا سوال من اینه ایا درسته به این خانم واسطه تماس بگیرم و بگم پس چی شد یعنی دیگه نمیان یا اینکه ایا میشه به یه طریقی دوستم اونا را ترغیب کنه که بیان؟ لطفا بگید چیکار کنم که بی ابرویی نباشه و اعتبارم هم حفظ بشه
    مشکل دوم اینه که خواهرم 21 سالش هست و یه خواستگار خیلی جدی داره و خواهرم هم میخواد قبول کنه و خانواده اعتقاد دارن که من باید زودتر از اون رد بشم و زشته تو فامیل میگن اختلاف سنیشون زیاد بوده لابد کسی براش نرفته اینم بگم یه خواستگار معمولی هم این وسط برام اومد که من زیاد راغب بهش نبودم و واقعیتش ندیده از شرایطش خوشم نیومد و بیشتر دلم میخواد کسی باشه که یه مقدار پخته تر و شرایط تثبیت شده تر و اینکه کسی که بتونم بهش تکیه کنم

    این مشکل هم اینه که خانواده دارن با حرفا و سرکوفتاشون منو دیوونه میکنن قشنگ حس میکنم دیگه کاملا عصبی شدم زود جوش میارم و دلم میخواد پاشم از خونه فرار کنم یا اینقدر جیغ بکشم تا بمیرم
    حالا بگید من چیکار کنم اگه کسی راه حلی به ذهنش میرسه بگه خواهشن نگید که همین خواستگار معمولی را بچسب و از این حرفا
    میدونم که میدونید ادم وقتی خوشبخته که ارامش درونی داشته باشه از یه طرف نمیخوام خواهرمو معطل خودم بکنم از یه طرف حرفای خونواده و در اینده احتمالن حرفای فامیل، منو دیوونه خواهد کرد کمکم کنید
    سلام دوست گرامی
    بزرگ ترین اشتباهی که میتونید مرتکب بشین ازدواج بدون رضایت قلبی صرفاً به خاطر همین فشارها است.
    بهتره مادر گرامیتون از واسطه بپرسن چون معمولاً چنین رفتاری نشون از منصرف شدن خانواده طرف مقابله (حالا به هر دلیلی از جمله مشکلات خودشون نه اینکه از شما یا خونوادتون خوششون نیومده باشه)
    اگه دیدین مشکل خاصی وجود نداره میتونید از طریق یک واسطه با ایشون ملاقات کنید اما به هیچ عنوان شخصاً خودتون نبایدبه زبون بیارید که چرا دیگه پیداتون نشد

    به جای مشاجره با خانواده هم سعی کنید توجیه شون کنید که من نمیتونم به زور با کسی ازدواج کنم اما از راه احساسی خصوصا مادر یا خواهرتون وارید بشین.
    در نهایت اگه شرایط بهتر نشد از نزدیک با یک مشاور صحبت کنید با شرح حال گرفتن خیلی بهتر کمکتون میکنن.

  3. 2 کاربران زیر از M.D Karimi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15587
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    157
    تشکر شده 9 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    ممنون از شما
    خواهش میکنم بقیه دوستانم یه مقدار همفکری کنن ممنونم از همگی

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    عرض سلام و احترام
    قبل از هرچیز ازتون میخوام کمی به خودتون مسلط باشید و در کمال آرامش و منطق برای بهتر مشخص شدن اوضاع اول به چنتا سوال پاسخ بدید...
    در ابتدای صحبتتون گفتید یک واسطه که دوست شما هم هست آقایی رو به شما معرفی کردن و بهتون گفتن که این آقا معیارهای مناسب شمارو داره و شما هم معیارهای ایشونو دارید
    از اونجاییکه گفتید دوستتون اینهارو گفتن یعنی خودتون تا بحال این شخص رو ندیدید و اینها فقط گفته های دوستتون به شماست؟ اینکه گفتن یکی هست که معیارهای شمارو داره
    یعنی خودتون شخصا تابحال اون آقارو ندیدید؟ و ویژگیهای مثبت ایشون دقیقا چه چیزهایی هستند ؟ و اینکه اگر حالا دیدید یا ندیدید میشه دقیقتر و واضحتر بگید که معیارهای مناسب از نظر شما دقیقا چیا هستن؟ کلا بطور کلی سلیقتون در این موارد چی هست در مورد شخص مناسبتون برای ازدواج ؟ لطفا چیزیرو فاکتور نگیرید و خواسته ی قلبیتون رو بگید ؟

    مورد دوم هم اینکه گفتید خاستگار دیگه ای هم داشتید که اینجارو نوشتید ( واقعیتش ندیده از شرایطش خوشم نیومد ) ...اینجارو هم میشه کمی بیشتر توضیح بدید ؟ منظورتون این بود که
    خاستگار رو دیدین ولی چون شرایطش خوب نبود ردش کردین یا اینکه ندیده و هنوز نیومده بودن ردشون کردید؟ و لطفا معیارهایی که این خاستگار داشتن و نداشتن رو هم کمی در موردشون توضیح بدید ؟

    با تشکر...فقط لطفا به هر کدوم از سوالها جداگانه و واضح و دقیق پاسخ بدید...

  6. کاربران زیر از YAshin.SAhAkiyAn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15587
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    157
    تشکر شده 9 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    با سلام و تشکر بابت وقتی که برای پست من گذاشتید
    واقعیتش شهر ما کوچیکه خب به دنبالش اکثرن همو میشناسن و موضوع دیگه اینکه من یکی از اهدافم این بود که بتونم با توجه به عمری که برای تحصیل گذاشتم بتونم در نهایت به نتیجه برسونم یعنی حتمن برم سر کار که خدا را شکر بعد از تلاش های زیاد و با توجه به شرایط کوچیک شهر ما موقعیت شغلی تو یه اداره برام پیش اومده (اینم بگم داخل پرانتز که شاید خیلیا ندونن تو شهرهای کوچیک بهترین شانس شغلی اینه که بتونید خودتون را تو یه اداره شاغل کنید)
    در مورد سوال اولتون واقعیتش من این اقا را فقط از روی عکس دیدم ولی با توجه به تعریف هایی که دوستم از شرایط و موقعیت همینطور خونواده و تحصیلاتشون داشتن من به این نتیجه رسیدم که با معیارهای من سازگاره
    ولی در مورد سوال دوم هم به همین صورت با توجه به تعریف هایی که از خواستگار دومم شده واقعیتش اینکه استرس داره و همه وقت و تمرکزش را گذاشته سر شغل حسابداری تو یه شرکت خصوصی راستش من همچین شرایطی را دوس ندارم چون هم خودم تا حدی استرسی هستم و دوس ندارم که شخص مقابلم هم همینطور باشه
    یه ایراد دیگه که هست تا حدی تابع محیطم یعنی اگه با یه ادم استرسی دوست باشم منم در نهایت تا حدی استرس میگیرم اگر با یه ادم ناشکر دوست باشم منم ناشکر میشم البته هممون تا حدی از محیط متاثریم
    در مورد خواستگار اولم شرایطش تثبیت شدس منم تو سنی نیستم که بخوام از نو و از صفر زندگی را بسازم ولی خواستگار دومم هنوز مسیر کاریش را دقیق نمیدونه اینطور که معرفیش کردن گفتن اگر شرایط جور بشه از تو شرکت در میام
    من همه این حرفا را میدونم که شرایط این دوران سخت هست و از این حرفا ولی مشکل بعدی من اینه گه از طرف خونواده خیلی فشار روم هست و از طرفی خواهرم با سن کمش حس میکنه من حس مثبتی نسبت به خواستگاریش و جواب مثبتی که میخوان بدن ندارم در صورتی که من تنها زیر بار فشاری که پدر و مادرم بهم میارن خسته شدم

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15587
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    157
    تشکر شده 9 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    با عرض سلام و احترام
    قبل از هرچیز ازتون میخوام کمی به خودتون مسلط باشید و در کمال آرامش و منطق برای بهتر مشخص شدن اوضاع اول به چنتا سوال پاسخ بدید...
    در ابتدای صحبتتون گفتید یک واسطه که دوست شما هم هست آقایی رو به شما معرفی کردن و بهتون گفتن که این آقا معیارهای مناسب شمارو داره و شما هم معیارهای ایشونو دارید
    از اونجاییکه گفتید دوستتون اینهارو گفتن یعنی خودتون تا بحال این شخص رو ندیدید و اینها فقط گفته های دوستتون به شماست؟ اینکه گفتن یکی هست که معیارهای شمارو داره
    یعنی خودتون شخصا تابحال اون آقارو ندیدید؟ و ویژگیهای مثبت ایشون دقیقا چه چیزهایی هستند ؟ و اینکه اگر حالا دیدید یا ندیدید میشه دقیقتر و واضحتر بگید که معیارهای مناسب از نظر شما دقیقا چیا هستن؟ کلا بطور کلی سلیقتون در این موارد چی هست در مورد شخص مناسبتون برای ازدواج ؟ لطفا چیزیرو فاکتور نگیرید و خواسته ی قلبیتون رو بگید ؟

    مورد دوم هم اینکه گفتید خاستگار دیگه ای هم داشتید که اینجارو نوشتید ( واقعیتش ندیده از شرایطش خوشم نیومد ) ...اینجارو هم میشه کمی بیشتر توضیح بدید ؟ منظورتون این بود که
    خاستگار رو دیدین ولی چون شرایطش خوب نبود ردش کردین یا اینکه ندیده و هنوز نیومده بودن ردشون کردید؟ و لطفا معیارهایی که این خاستگار داشتن و نداشتن رو هم کمی در موردشون توضیح بدید ؟

    با تشکر...فقط لطفا به هر کدوم از سوالها جداگانه و واضح و دقیق پاسخ بدید...[/quote]

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شرایط سخت و ناراحتی زیاد

    هرچند پاسختون زیاد واضح نبود به سوالات بنده اما چیزیکه متوجه شدم اینه که شما متاسفانه با هیچکدوم از این دو نفر حتی از نزدیک هم صحبت نکردید
    تا حداقل یکم شخص روبروتون رو از لحاظ شخصیتی و رفتاری مستقیما برانداز کنید و بشناسید و خصوصیات اخلاقی و فکریتونو بسنجید و مقایسه کنید...
    بنظرم این نحوه ی مقایسه کردنه شما از راه دور و بر اساس شنیده ها و حدس و گمان خیلی عجولانه و اشتباست...
    ضمن اینکه این خاستگاری که شما میگید مناسبه رو فقط مادر و خواهرشون برای یه آشناییه اولیه اومدن و هیچ قرار و مداری هم گذاشته نشده پس باید این انتظار رو داشته باشید که حداقل 50 درصد ممکنه قضیه منتفی باشه حالا به هر دلیلی...اینرو حق هر انسانی بدونید که آزاداگانه و آگاهانه شریکش رو انتخاب کنه که حالا اون شخص شاید به هر دلیلی شمارو انتخاب نکنه یا شایدم فعلا عجله ای نداشته باشه یا اصلا مشکلاتی براش پیش اومده باشه که نتونسته اقدام کنه...هرچند بازم تاکید میکنم که روش آشناییتون خیلی عجولانست و بر اساس گفته ها و شنیده هاست که امیدوارم در آینده دقیقتر و منطقی تر پیش برید
    اما در هر صورت بازم شما میتونید بگید که مادر شما با اون واسطه صحبت کنن و به نوعی غیر مستقیم نظر رو بپرسن که ببینن تکلیف چیه ؟ آیا قصدی دارن یا خیر...در هر صورت از بلاتکلیفی بهتره...
    و در مورد خواهرتون هم میتونید هم در تنهایی با خواهرتون صحبت کنید و با کمال صمیمیت و محبت بهش این اطمینان رو بدید که قصد و نیت شخصی برای این تاخیر ندارید و همینطور صحبت با خونوادتون...
    اگرم بر فرض صحبت با خانواده واقعا جواب نداد و دیگه خیلی غیر منطقی بودن از هرگونه بحث اضافی پرهیز کنید و تا میتونید دوری کنید و نزارید موقعیت اینجور حرفها هم پیش بیاد و سعی کنید تمرکزتون روی کار و
    استقلال اجتماعیتون باشه...انشاالله که در آینده مورد مناسب تری پیدا میشه...منتها مهمترین نکته این حرف آخرم به شماست...متاسفانه در جامعه امروز خیلی از خانمها دارن به شدت سخت گیر میشن روی
    همه چیز...اینکه طرف از هر نظر کامل باشه و بهترین شرایط رو داشته باشه...و از طرف دیگه هم میبینن که سنشون همینطور کنتور میندازه و میره بالا و همچین موردی هم هیچوقت پیدا نمیشه یا اگرم بشه
    به دلایل زیادی سراغ اونا نمیاد...پس ببینید...باید منطقی باشیم و کمی از توقعات و خواسته های زیاد از حد و ظاهربینی ها کم کنیم...وقتی مورد مناسبی پیدا شد از نظر اخلاقی و رفتاری و حداقل امکانات...
    چراغ سبزی داده بشه و زیاده خواهی کنار بره بهتره...در مورد شما هم فقط صحبت نمیکنم و حرفهام خیلی کلّی در مورد تمام جامعه هست...در هر صورت امیدوارم که این صحبتها مفید واقع بشه...
    سلامت و سربلند باشید.

  10. کاربران زیر از YAshin.SAhAkiyAn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زیارت نیابتی حضرت ابالفضل العباس(ع)
    توسط ستیلا در انجمن دینی، مذهبی و پند آموز
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 11-29-2015, 08:16 AM
  2. آب انبار سنتی جزیره کیش
    توسط CÆSAR در انجمن ایرانگردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-02-2015, 05:24 PM
  3. احساساتی زیاد و خودکم بینی
    توسط nahid7091 در انجمن افسردگی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-28-2014, 03:52 PM
  4. جملاتی زیبا :)
    توسط misha.arjoman در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 09-08-2014, 06:54 PM
  5. حتی در ازدواج هم زیادی خوب نباشید!
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-23-2013, 12:47 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد