@saman.gals
خب دوست من تشریف بیارید اینجا.
میشه ازتون در مورد دوران کودکیتون بپرسم. در چه شرایطی بزرگ شدین چطور بود رفتار پدر برادر معلم دوست هرکسی که روتون تاثیر داشت. مثلا ناراحتتون میکرد یا تاثیر زیادی رو کودکی تون گذاشت.
@saman.gals
خب دوست من تشریف بیارید اینجا.
میشه ازتون در مورد دوران کودکیتون بپرسم. در چه شرایطی بزرگ شدین چطور بود رفتار پدر برادر معلم دوست هرکسی که روتون تاثیر داشت. مثلا ناراحتتون میکرد یا تاثیر زیادی رو کودکی تون گذاشت.
ویرایش توسط M.D Karimi : 07-31-2018 در ساعت 02:30 PM
خلاصه ی سرگذشت زندگی:
در دی ماه سال 1366 بدنیا آمدم. فرزند یکی مانده به آخر هستم. 5 خواهر دارم و فقط من پسر هستم. 3 خواهر اول از پدر دیگر هستند و ما 3 فرزند بعدی از این پدر هستیم. خانواده ی تقریبا مذهبی هستیم. در سن 2 سالگی پدرم از مادرم به علت اختلافات زیاد، از هم جدا شدند. مادرم ما بچه ها را قبول کرد که بدون پرداخت نفقه از سوی پدر ما را بزرگ کند. البته آنوقت 2 تا از خواهرهام متاهل بودند. و ما 4 فرزند در خانه بودیم با مادر. دو خواهر بزرگتر و یکی کوچکتر از خودم. مادرم تا چند وقت از پدرم فراری بود تا ما بچه ها را از دست ندهد. یعنی از 5 سالگی که خاطراتم را بیاد میارم، تا آنوقت چیزی بنام پدر یادم نیست. تقریبا در 5 یا 6 سالگی بصورت اتفاقی پدرم من که همراه شوهرخواهرم در خیابان دید، گرفت و گفت این پسر من است و درگیری لفظی شد و مردم جمع شدند. و بالاخره نتیجه این شد که آدرس منزل ما را به پدرم بدهند تا هر وقت خواست بیاید و بچه ها را ببیند.(مستاجر بودیم و هر سال در یک خانه و منطقه بودیم). گاهی پدرم من و خواهر بزرگم یعنی دو فرزند اول پدرم، ما را به خانه خود می برد و یا پارک و ... و بعد از یک شبانه روز به خانه ی مادرم بر می گرداند. سال های بعد (بخاطر نداشتن منزل و شرایط مناسب پدر) دیگر می آمد و فقط ما دم درب منزل مادرمان ملاقات می کرد. سال ها گذشت و مادرم بخاطر مشکلات دیگر حوصله کافی و فکر درستی نداشت و از ما که عصبی میشد به ما و پدرمان فحش می داد. کم کم بزرگتر و نوجوان شدیم التبه 3 فزرند در خانه بودیم. مادرم هر وقت هرجا عصبی میشد به پدرمان فحش و ناسزا می گفت. البته بیشتر من که تنها پسر خانه بودم ازم عصبانی میشد و جلوی دیگران هم آبروی من را می برد و فحش میداد. (البته من هم شور و شرارت های نوجوانی ام را داشتم و هم دم و هم بازی نداشتم). و گاهی مادرم از من خسته میشد و می گفت که کاش تو هم دختر میشدی مثل بقیه بچه هایم. دیگر برای به اصطلاح تربیت و کنترل من، مادرم به اکثر مرد های فامیل متوسل میشد تا من را دعوا و تنبیه کنند. در این سال های نوجوانی و جوانی، شوهرخواهر، دایی، صاحب خانه، ناظم، معلم ها و دیگر اقوام من را کتک می زدند یا دعوا می کردند و مادرم هم از آنها حمایت می کرد. من از آنها می ترسیدم و حساب می بردم. حتی کار بجای رسید که بعضی اوقات خواهرهایم در خانه اگر مشکلی میشد میگفتند که میگوییم تا آنها من را دعوا کنند و من را می ترساندند.
(مادرم خیلی دروغ در زندگی می گفت و برعکس پدرم که راستگو بود.)
اکثر اوقات تنها بودم . در مدرسه راهنمایی درس هایی مثل تاریخ و یا املاء را تک می آوردم ولی درسی مثل ریاضی را 18 میشدم. و بخاطر تک آوردنم آنها والدین را احضار می کردند و من از آمدم ماردم چون زن (مسن) بود در مدرسه پسرانه خیلی خجالت می کشیدم و مادرم می آمد، پیش ناظم من را نصیحت و موعظه می کردند. اول دبیرستان مدرسه را رها کردم. از 16 سالگی سر کار می رفتم و در حالی که هم سن و سال های من مشغول مهمانی و خوش گذارنی بودند (پسر دایی ها و پسر خواهرهایم و ...). دیگر تقریبا برای من هیچ ارزش و آبرویی قائل نمی شدند. ولی در این میان اخلاق پدرم با من خیلی بهتر و خوب بود و من هم او را دوست داشتم و مادرم از همین مسئله هم خیلی ناراحت میشد. دیگه بیشتر شب ها که به خانه می آمدم تنها بودم و مادر و خواهرهایم به مهمانی می رفتند. ولی دیگر من هم از جمع و اجتماعات فراری بودم و دنبال خلوت خودم بودم.
البته من را در کودکی تا سن 9 ، 10 سالگی زیاد به مراسم و مجالس زنانه می بردند، چون جایی نداشتند تا من را بفرستند. عروسی ها، روضه ها، دورهم نشینی ها و مهمانی ها. و من دور و ورم زیاد خانم های جوان و برزگتر از خودم میدیدم. حتی در خانه هم که همه خانم کنارم بودند. البته من از همان کودکی خیلی فکر و خیال با خودم میکردم. در مورد محیط پیرامون خودم. و گاهی با دختر های فامیل و اقوام هم بازی بودم و احساس علاقه به آنها داشتم ولی خجالت می کشیدم.
مادرم تقریبا دهن بین و قدیمی بود. من به ورزش علاقه داشتم و وقتی باشگاه (رزمی، بدنسازی) می رفتم. مخالف بود و سعی می کرد من را منصرف کند و تا حدودی هم موفق می شد. حتی گاهی نمی گذاشت تنهایی سوار تاکسی شوم و دلسوزی های مادرانه میکرد. و اعتماد به نفس من از بین رفته بود. کم کم که جوان شدم و احساس نیاز به جنس مخالف داشتم و اطرفیان من (دوستان، همکاران، ...) بعضی هاشون دوست دختر داشتند ولی من حسرت دوست دختر داشتم و جرات این کار را نداشتم. وفقط اطرافیانم را می دیدم و حسرت می خوردم و می سوختم. مخصوصا من در بازاری کار می کردم که خیلی خانم های مسافر و ناجور رفت و آمد می کردند و من آنجا یک شاگرد ساده بودم و فقط دلم آب میشد و از درون می سوختم. در آنجا بعضی ها زیاد دختربازی می کردند و برای دیگران تعریف می کردند. و حتی جزییات هم می گفتند. و من فقط می شنیدم و لذت شنیداری می بردم. و آنجا صحنه های جور واجور هم می دیدم.
در خانواده هم تقریبا همه فرزندان احترام و ارزش داشتند ولی من به علت نداشتن پدر مورد انتقاد همه بودم و مادرم هم از آنها حمایت می کرد. انگار همیشه من مقصر بودم...
(تقریبا از همان کودکی 5، 6 سالگی من با آلتم بازی میکردم ولی بصورت پنهانی. و تقریبا در 9، 10 سالگی خودارضایی می کردم که به اوج لذت می رسیدم. حتی در سرویس بهداشتی مدرسه. بصورت های گوناگون و جدید خودارضایی می کردم. تنها چیزی بود که می توانستم تمام احساساتم را با هر مدل و فکر و خیال که دوست دارم بر انگیخته کنم. شاید در تمام زندگی ام این مسائل جنسی تنها لذت و همدم تنهایی های من بوده است)
(تقریبا از سن 14، 15 سالگی اولین فیلم پورن را نگاه کردم و خیلی خوشم اومد تا به آنوقت فکر میکردم فقط من به این مسائل علاقه دارم و فکر نمی کردم که دیگران هم دوست دارند و حتی فیلم در این زمینه درست میکنند. و تقریبا در 17 سالگی داستان جنسی را خواندم. و دیگر خیلی پیگیر این جریانات شدم و پیش می رفتم. فیلم ها و داستان های مختلف مبتذل می دیدم و می خوندم(
دیگر همه این مسائل جنسی خیلی فشار می آورد و جمع می شد و نیاز به جنس مخالف داشتم ولی در خودم می ریختم و تبدیل به عقده ی جنسی شده بود و همش در مسائل جنسی بین دختر و پسر دچار حسرت و غبطه بودم.
تقریبا در خانواده خیلی باهم صمیمی نبودیم. دیگر خواهر بزرگترم هم ازدواج کرد. من و خواهر کوچترم ماندیم در خانه. از گذشته هم افکار جنسی من به خانه کشیده شده بود ولی در خودم خفه میکردم. ولی حالا دیگر بیشتر شده بود. فکرهای جور واجور می کردم. دیگر در سن 23 سالگی خانواده تصمیم به ازدواجم گرفتند و با دختر خانمی 16 ساله ازدواج کردیم. البته مادر بازهم در دوران خواستگاری خیلی حوصله من را نداشت. 3 ماه در عقد بودیم و سپس ازدواج کردیم. الان نزدیک 7 سال است که ازدواج کردیم. ولی از همان شب اول در نزدیکی با هم، مشکل داشتم. یعنی از جلو نمی توانستم دخول کنم ولی از طور دیگر می توانستم. ولی او از عقب هم اصلا قبول نمی کرد و خلاصه بصورت های نیمه و ناقص ارتباط برقرار می کردیم. همیشه در حسرت یک رابطه ی از عقب ماندم که ماندم. البته به اضافه ی همه آن حسرت های گذشته و حس و شور جنسی گذشته و داشتن دوست دختر و ...
در نزدیکی هایم با همسرم همیشه او ناراضی بود و حق هم داشت، چون او هم کامل و خوب ارضا نمی شد و در این حین خیلی عصبانی میشد و دعوا میکردم. دیگر کم کم رابطه مان سرد که بود ولی سردتر شد.
در واقع مقابل آن همه حسرت و دیدن زنان جامعه و بازار و فامیل و اقوام، همسرم برایم هیچ نبود. و ذهنم همش درگیر آنها بود. و به روابط جنسی مختلف و گوناگون و با افراد گوناگون و سن های مختلف فکر میکرد. به خانم های 10 سال بزرگتر از خودم خیلی علاقه داشتم.
یعنی همیشه به عقده های جنسی من افزوده می شود و هیچ وقت نشد که درست و حسابی آنها را اجرا و تخلیه کنم و به مراد دلم برسم.
انحرافات جنسی پیش آمده برای من، در طی ناهنجاری ها و مشکلات زندگی:
تمام موارد زیر مواردی هستند که من واقعا با آنها تحریک میشوم و به اجرای آنها نیاز شدید دارم. (پیاپیش بخاطر شفافیت مطلب، معذرت میخام)
(منظور از خانم همان دختر یا زن می باشد)
رابطه جنسی با خانم های بزرگتر از خودم
رابطه جنسی با خانم های با حجاب و با تقوا
رابطه جنسی با خانم های ساده و دهاتی
رابطه جنسی با دو تا خواهر و یا دوست
رابطه جنسی با مادر و دختر
رابطه جنسی با خانم های آفریقایی (سیاه پوست)
رابطه جنسی با محارم
رابطه جنسی با اقوام و آشناها
رابطه جنسی با با همسایه ها
خوردن آلت مردان و پسران خوش تیپ و تمیز
رابطه جنسی گروهی
رابطه جنسی در بیابان ها و باغ ها
رابطه جنسی با خیانت و ناگهانی و پنهانی
خوردن واژن دخترهای باحال و تمیز
نشان دادن آلت جنسی خودم، به خانم ها
صحبت کردن مسائل جنسی در کنار خانم ها
رابطه جنسی در مکان ها عمومی در مشرف دید دیگران
رابطه جنسی با خانم های مغرور
چسبیدن به خانم ها در اجتماع (مکان های شلوغ و پرتردد)
دانستن و مطلع شدن از مسائل جنسی دیگران
تجاوز جنسی به دختران و زنان، البته با بیشترین انصاف و احترام
دیدن خانم داخل حمام و یا در حال لباس عوض کردن
و ...
البته در تمام موارد فوق به علت وسواسی که دارم، باید با حفظ تمیزی و احترام انجام شود. (از زخم و خون متنفر هستم)
که آرزو و امید من اینجور مسائل شده و روز و شب را از من گرفته اند.
سپاس بابت توضیحات
باید بدونید عموماً انحراف های جنسی جنبه وسواسی دارند، یعنی افکار مزاحم که هی سراغ فرد میان و تکرار میشن.
میتونم ازتون درباره اجتناب از رابطه واژینال بپرسم، دقیقاً چه چیزی شمارو از انجامش ناتوان کرد.
همچنین آیا میخواهید در رابطه طرف مقابل رو آزار بدین یا اون شمارو آزار بده.
لطفا به این ها پاسخ بدین.
انحراف جنسی
ویرایش توسط saman.gals : 07-31-2018 در ساعت 08:02 PM
البته افکار جنسی من، با گذشت سال های زیاد، و مرور مکرر آنها، تبدیل به یک عادت و اعتیاد فکری و عملی شده. یعنی با مرور و تکرار ذهنی آنها، گویا که من هر روز آنها را انجام میدم و تبدیل به یک اعتیاد عملی شده است، متاسفانه.
و اما در مورد رابطه واژینال، تقریبا یک احساس پوچی در لذت دارم و حالت حالت نعوظ برای واژینال صورت نمی گیرد ، اگر هم بسختی نغوظ کنم، یعنی انگار هیچ لذتی نمی برم و در عین رابطه واژینال، آلتم کوچک می شود و هیچ رقبتی ندارد، اصلا.
و در رابطه، طرف مقابل رو شاید که دوست داشته باشم آزار بدم، ولی خیلی دوست دارم که طرف مقابل من رو در حین رابطه جنسی اذیت و آزار کند. یعنی براحتی نگذارد تا ارضا شوم، بلکه دق جیگرم کند تا بتوانم ارضا شوم.
ویرایش توسط saman.gals : 07-31-2018 در ساعت 08:03 PM
بازم ممنون
برای افکار وسواسی تان مصرف دارو به شدت موثره، هم زمان تکانه های جنسی نظیر اونچه که خودتون اعتیاد گفتید، رو به شدت کاهش میده. یعنی شدت فکر کردن به مسائل جنسی کم میشه.
این یعنی از شدت تنش و درگیری فکریتون کم میشه.
اما آزارخواهی و آزارگری تان را باید در تحقیراتی که در کودکی تجربه کرده اید جست. که بعدا میگم خدمتون فعلا میخوام بازم بپرسم.
از دست رفتن نعوظ حین رابطه واژینال
لطفا فکرتون در اون لحظه رو بیان کنید، دقیقا چه فکری می کنید.
همچنین در مورد محتوای خواب هاتون توضیح بدین. تو خواب چی رو میبنید چیزی که آزارتون میده یا همش تکرار میشه یا محتواشون مثل همه
ویرایش توسط M.D Karimi : 07-31-2018 در ساعت 08:09 PM
درحین رابطه واژینال، دقیقا نمی دانم به چی فکر می کنم، ولی انگار کار خوشایندی نمی کنم و حتی انگار دارم که مثلا به طرف مقابل یک زخم وارد میکنم و لذتی به او هم نمی دهم. ولی برعکس رابطه از مقعد احساس میکنم تمام شهوت آنجاست، و هر دو تای ما بهترین لذت را از رابطه مقعدی می بریم. (در حالی که در واقعیت اینطور نیست)
معمولا خیلی کم و دیر به دیر خواب می ببینم، و چیز خاص و تکراری هم نیست.
ببخشید، امروز و فردا جایی دارم میروم، و ان شا الله تا پس فردا ادامه بحث رو میدم.
با تشکر
درود
خب اینها که انحراف نیستند بالاخره هر خانمی که وجود دارد 100% یکی از این گزینه ها را دارد....
ضمنا:
مگر تمایل داشتن به بانوان سیاه پوست انحراف است؟ اصلا چه ربطی دارد
یعنی همه این خارجی ها که زن سیاهپوست دارند منحرفند؟
رابطه با بزرگتر هم بعید است مشکلی باشد جناب ماکرون هم از همسرش چند سالی کوچکتر است یعنی او هم منحرف است؟! حرفها میزنیدا!
به جز بخش تجاوز و رابطه فامیلی که انحراف است و در مغرب زمین ناپسند است بقیه فقط یک فیتیش یا علاقه معمولیست ، ما خودمان هم رویه مثلا پوشش خاصی (شما رویه حجاب) فتیش داریم و تحریک میشویم....این انحراف نیست ....دقیقا مثل کسی که با دیدن یک خودرو لوکس لذت میبرد حالی که برای دیگران ممکن است بی حس باشد!
همین...
پایدار باشید!
البته من تقریبا 8، 9 سال است که افسردگی هم دارم. یعنی از یکی دو سال آخر مجردی ام تا الان.
بعضی اوقات حال هیچ چیز و هیچ کسی را ندارم. از همه چیز ناامید هستم. و از خیلی کارهای زود خسته می شوم. از شروع خیلی کارها ناتوان هستم. حتی بعضی موقع ها کارهای مهم و لازم را هم نمی تواتم انجام دهم.
ولی این افسردگی من، در طول سال متغییر است. که تقریبا بسته به شرایط، کم و یا زیاد می شود. تقریبا چند سال است که در فصل تابستان، شدت افسردگی ام زیاد میشود و در فصل زمستان کمتر می شود!.
گاهی همین افسردگی، من را از همه چیز بی میل و زده میکند. حتی شاید چیزهایی که به آنها علاقه دارم.
من هم در این سال ها به این مشکلاتم سعی کردم فکر کنم و راه حل مناسبی پیدا کنم. دارو راه حلی موقتی و فرار از درمان اصلی و قطعی است.
من فکر می کنم که این عقده، حسرت، نیاز و فشار جنسی، که در مدت سال های زندگی متحمل شده ام، با دارو و حرف های بیهوده درست نمی شود. و یک راه حل اصلی و اساسی می خواهد.
چیزی که سال ها با کارها و عملکردهای غلط ایجاد شده، نیاز به کارها و عملکردهای درست و جبران کننده است.
برای مثال: من بعد از ازدواجم که کمی روحیه ام بهتر شد، توانستم چند بار ازدواج موقت کنم (البته بسختی)، که در روزهایی که یک ازدواج موقت داشتم، دیدم حالم خیلی بهتر و امیدوار کننده تر شده.
حتی با خانواده ی خودم و همسرم، اخلاق و رابطه ی بهتری داشتم. واقعا یک آزمایش عملی شد.
البته مشکلاتم کامل حل نشد، ولی خیلی کمک کرده بود و شرایط را آماده می کرد تا اعصاب و روانم بهتر و آماده ی اصلاح شود.
واقعا این را من دیدم و فهمیدم.
در واقع نمی شود هر چیزی را با حرف و حدیث و یا قرص و دارو درمان کرد.
به فرموده ی بزرگترین روانشناس عالم، حضرت علی (ع) : هیچ دارویی چون صیغه شهوت را درمان نمی کند.
بله درست است، من قبول دارم که دچار انحراف جنسی هستم.
ولی این مشکل چطور به وجود آمده؟
اول مشکلات زندگی و فشارهای روانی = که تقریبا با روانشانسی و مصرف دارو باید درست شود
دوم کمبود و عدم ارضای جنسی (حسرت و افسوس) = رفع حسرت و عقده با عمل به نیازها
من از اول زندگی تقریبا در سن 14، 15 سالگی خیلی علاقه به ازدواج موقت داشتم، چرا که رابطه دوست پسر و دختری، بصورت عاقلانه و حلال است. و اصلا هم اعتقادی به تشکیل خانواده و ازدواج دائم نداشتم.
ولی متاسفانه بخاطر عدم دسترسی به ازدواج موقت، ناچار تن به ازدواج دائم دادم و عملا دیدم که چقدر مشکلاتم بیشتر شد.
در حالی عملا و نه مثل شما علما می گویم که دیدم در مواقع که ازدواج های موقت، داشتم حالم خیلی بهتر و آماده ی اصلاح بقیه مشلکلات و معضلاتم داشتم.
یعنی برای راه حل درست و کامل همر گفتار درمانی و اصلاح باورها نیاز است و هم مصرف دارو با شناخت درست. و هم رفع حسرت های جنسی که در من بوجود آمده با عمل و اجرای آنها. این ها در کنار هم درست عمل می کنند و نتیجه ی مطلوب می دهند.
و نه فقط پاک کردن صورت مسئله (نیاز بالطبع و زیاد جنسی در من) (البته من تقریبا عرب هستم و گرم مزاج هستم) ولی همه اینها با هم جمع شده و باعث این مشکلاتم شده. فقط مسئله فشار روانی و روحی نیست.
من که میگم عملا به این نتیجه رسیدم و دیدم. یعنی یک فرضیه نیست و با شناختی که از خلق و خوی خودم دارم.
دوست گرامی
اینکه هر علتی داشته، حتی اگر قربانی باشید، حالا از وضعیت خودتون آگاه هستید و این باعث میشه مسئولیت اخلاقی، شرعی و قانونی پیدا کنید. چون شما میدونید این ها همه برخواسته از انحراف در میل طبیعی هستند، بنابراین بر شما واجب اخلاقی، شرعی و قانونی است که برای رهایی از اون اقدام عملی کنید.
شما اخلاقاً نمی تونید با این فرض که انتخاب خودتان نبوده کاری براش نکنید.
متاسفانه توجیه های شما غیر قابل قول هستند.
من که این را قبول دارم. مثل اینکه شما درست حرف های من را متوجه نشدید.
من میگم تشنه هستم و شما می گویید برو داروی رفع عطش را بخور !
من میگم این راه حل موقت و جزئی است و راه اصلی، نوشیدن آب زلال و حلال است که رفع عطش کامل کند و بدون مضرات گناه.
آیا این حرف غلط است؟
آدم تشه را باید چکار کرد؟
خوب اول آب داد و بعد به بقیه ی ابعاد مشکل آن رسیدگی و حل شود. این را از روی تجربه ی عملی می گویم. یعنی حل تمام ابعاد و حل مشکل است و نه قسمتی از آن.
دوست گرامی
شما نخست باید بپذیرید لذت جویی شما ناسالم، ناشی از یک انحراف جنسی و غیر قابل توجیه. شما نمیتونی بگی چون من انحراف دارم و دست خودم نبوده پس هر کاری دلم خواست انجام میدم.
دارو از شدت تکانه های ناشی از انحراف میکاهه و بهتون این امکان رو میده تا کمتر بهشون بپردازید و به مرور ذهنتون خلاص میشه.
البته با این شرایط من (افسردگی - انحرافات جنسی) کمی کار در تضاد است.
یعنی انحرافات جنسی من باید به روش درست از شدت آنها،کاسته شود و آرم گیرند.
ولی افسردگی من بعد از هر بار کم شدن شهوت و امیالم، شروع به فعالیت کرده و ناامید از زندگی می شود.
یعنی این دو مشکل تقریبا با هم در تضاد هستند و باید با احتیاط و علم کامل روش درمانی صورت بگیرد، بخصوص مصرف داروها باید با وسواس و دقت بیشتری، تجویز و استفاده شوند.
یکی از راه های که بعضی از روانشناسان برای انحرافات جنسی و ...، توصیه می کنند:
درمان اختلالات و انحرافات جنسی با هیپنوتیزم درمانی(هیپنوتراپی)
درود
شما دیگر نوبرانه روانشناسی هستید!
همین حالا منبعی بدهید اگر کسی به بانویه سیاه پوستی تمایل داشته باشد منحرف است!(همین الان سند ارایه کنید!!!)
این جمله مصداق کثیف نژاد پرستی هیتلریست !!!!
کجای کتاب نوشته تمایل داشتن به بانویی با سن بالاتر انحراف است؟؟؟؟؟؟؟؟؟(زود باشید سند رو کنید!)
کجای کتاب نوشته تمایل داشتن به زنان ساده یا روستایی انحراف است؟؟
کجای کتاب نوشته رابطه با زنان با حجاب انحراف است؟؟
دقیقا منظور حضرت عالی از "بسیاری از موارد ذکر شده" کدام هاست؟ طوری ژست روانشناس میگیرید انگار انجمن APA را یکجا بلعیده اید!!
ضمنا کتاب DSM هم منبعی پوسیده است مال سال ترقه شاه بوق علی میرزا عرب زاده گان!...خیلی از مطالبش هم الان دیگر قابل استناد نیست! بله!
بجز چند جمله اندک(مثلا رابطه با محارم و یا تجاوز جنسی و نشان دادن آلت در محیط عمومی ) بعید است بقیه انحراف باشند.....
شخصا میشود گفت یک حالت قلیان است با "فتیشیسم" ...
امیدوارم جنابعالی روانشناس نباشید! یا لااقل فقط مدرکش را یدک بکشید وگرنه باید سر به عربستان گذاشت!
اقا امیر در اینکه ایشون دچار انحرافن شکی نیست چون بخاطر کودکی بدی که داشتن متاسفانه به ************ با محارم علاقه پیدا کردن و به هر زنی که میبینن تمایل دارن چه محرم چه نامحرم و...ا
و توی درمان اولین قدم اینه خود بیمار همکاری کنه برای درمانش نه اینکه توقع معجزه یا شوک داشته باشه.
این اقا خودشم باید همکاری کنه نه اینکه بگه من این تمایل رو دارم و ازش صرف نظر نمیکنم مگر یه معجزه این غریزه منو از بین ببره نه این درست نیست.
همونایی هم که بیماری بچه بازی دارن هم اول باید خودشون پی ببرن که این بیماریه و همکاری کنن بعد وارد مرحله درمان بشن.
این اقا هم جدا از این بحثا در کل دچار انحراف جنسی هست اونم خیلی زیاد تصور کنید چند درصد به ************ با خواهر و مادر فکر میکنن؟ایشون حتما باید همکاری کنه تا درمان بشه.
ویرایش توسط saba95 : 08-03-2018 در ساعت 10:25 PM
دروذ
میدانم بانو صبا من هم گفتم بجز بخش "تجاوز یا ارتباط با محارم" که انحراف است بقیه بعید میدانم انحراف باشد...
آخر طوری میگویند و برچسب میزنند من هم فکر میکنم دچار بیماریم
طبیعتا دچار انحراف هستند ولی خب دیگر نه انقدر "حاد"!
انحراف از این جهت که خودتان عارض شدید "...ازش صرفنظر نمیکنم..." این بله حق به جانب شماست!
نظر شخصی من اینه که شما به خاطر اسیب روحی که درکودکی دچارش شدید و اون هم از جانب خواهرو مادر و اقوامتون بوده به شدت از جنس زن متنفر شدید و برای اینکه بخواین برتر بودن خودتونو به رخ زن بکشید میخواین ازین طریق از زن ها انتقام بگیرید در نتیجه به جای اینکه ازین نیازتون در جهت عشق ورزی و محبت به همسرتون استفاده کنید در جهت فروکش کردن خشم نهفته ای که سالها باهاتونه تو ذهنتون در نظر گرفتید. به نظرم اگر واقعا میخواین این مشکلو برطرف کنید باید اول از همه خواهرو مادرتونو و تمام خانمهای اطرافتونو که حس کردید تحقیرتون کردن ببخشید بعد که اونارو بخشید دوباره باید تفکرتونو در مورد علت افرینش این نیاز که صرفا عشقو محبت به همسرتون بوده تغییر بدین نه برای هوسرانی و تحقیر و تجاوز به زن که تجاوز به معنی کشتن یک انسانه و شما اگر میدونستید که با تجاوز باعث مرگ یک نفر میشید هرگز همچین تجسماتی رو نمیکردید.
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
دوست عزیز dsm معتبر ترین مرجع تشخیص اختلالت روانی است
حالا شما با چه دلیلی تلاش میکنید این ها رو موجه و قابل قبول و نرمال جلوه بدین، جای سوال داره
اینم عین متن کتاب کاپلان که فتیش داشتن رو تعریف میکنه:
Fetishism
Individuals who achieve sexual gratification with the use of objects, most commonly women's undergarments, shoes, stockings, or other clothing items, suffer from fetishism. Fetishists often collect the object of their sexual gratification. Some of the more common objects are women's lingerie or specific materials like silk, leather, or fur. Partialism refers to fetishes specifically involving nonsexual parts of the body. Fetishism has been exclusively described in men and often exists with other paraphilias .
ویرایش توسط M.D Karimi : 08-03-2018 در ساعت 11:45 PM
با سلام
این مواردی که من ذکر کردم، گفتم که به آنها علاقه شدید دارم و با دیدن آنها در جامعه، تلویزیون و ... حتی تحریک می شوم و گاهی بدنم داغ می شوم. این خود نشانه ی انحراف شدن، رفتار جنسی است.
البته شاید در حد معمول و متعارف، علاقه مند بودن به همین ها اشکالی نداشته باشد ولی بیش از حد آنها دیگر یک بیماری است.
با سلام
درست است که بیماری من در حد قوی و زیاد است متاسفانه. (البته هنوز بعضی از جزئیات افکار و رفتارم را هنوز نگفته ام).
ولی برای شروع درمان آن هم، گاهی اشتیاق زباد دارم و گاهی بی میل به درمان و حل آن می شوم. یعنی انگار حالتی خسته و ناامید پیدا میکنم، که اکثرا اینطور هستم. البته این حالت ها احتمالا از افسردگی من است.
گفتم که من دو بیماری افسردگی و انحراف جنسی دارم که احساس میکنم گاهی با هم در تعارض هستند و این کار را سخت تر و پیچیده تر می کند متاسفانه.
سلام
نه دوست عزیز اینطور نیست. من از خانوده ام کینه ندارم و حتی آنها را دوست دارم، ولی خوب از عملکرد آنها با خودم راضی نیستم و این را بخدا می سپارم.
من از جنس زن هم متنفر نیستم بلکه آنها را دوست دارم و میدانم که باید به آنها هم احترام گذاشت.
بلکه من فکر میکنم که، شرایط کودکی و گذشته با فشارهایی که به روح و روانم وارد کرده است، این باعث شده که این فشارها به نوعی در من ظهور کند (مثل انسانی که از فشار زندگی: معتاد یا قاتل یا ... می شود)، که این فشارها در من بصورت انحراف و تمایل بیش از حد جنسی بروز کرده است متاسفانه. و در پی این شرایط دچار افسردگی هم شده ام.
ویرایش توسط saman.gals : 08-04-2018 در ساعت 02:30 PM
((میتونم ازتون درباره اجتناب از رابطه واژینال بپرسم، دقیقاً چه چیزی شمارو از انجامش ناتوان کرد))
فکر میکنم با دیدن و یا تصور واژن خانم ها، احساس کراهت و کرختی دارم، یعنی حس میکنم شکل ظاهر آن، خیلی بد ریخت و ناجور هست و اصلا زیبایی ندارد. (بجز برخی از موارد خاص)
و این حالت من را از رابطه واژینال منصرف می کند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)