سلام. پسری هستم ۲۵ساله و ساکن شهرستان
من فردی هستم که همیشه همه چیزم ۲*۲=۴
با دختری رابطه برقرار کردم که سال های زیادی دوست عادی بودیم. و تموم دقایق اون گذشته شاد و باحال بود
قبل اینکه به همدیگه حسی داشته باشیم متوجه بودم که دوس پسر داره و بدون اینکه درجریان بذارش بامن رابطه ساده برقرار میکرد البته اون زمان پیش من هم انکار میکرد رابطش بااون شخص جدی بوده...
سال ها گذشت و شهر هامون جدا شد.
اما بخاطر اون غریضه تنهایی و شناختی که ازهم داشتیم با هم شروع به یک رابطه عاشقانه کردیم. البته لازم به گفتنه که اون اسرار به شروع رابطه کرد...
از خیلی خصوصیاتش خوشم میاد که هرگز نادیدشون نمیگیرم.
اما بعد مدت کوتاهی از شروع رابطمون با دعوت خودش رابطه جنسی برقرار کردیم..
گفتنش خوب نیس اما لازمه چون تموم اون روزایی که زیر سقف بودیم رابطه جنسی برقرارکردیم...
بعد اینکه دوباره به شهرش برگشت باکلی ابراز ندامت اعتراف کرد که قبل رابطه خودمون ۳رابطه جدی داشته و توی هر ۳ رابطه جنسی داشته
اینجا یه نکته هست که اون زمان خبری از رابطه هاش بعنوان دوست بهم نمیداد...
من ادم بدبینی نیستم و همینطور دچار سردی نشدم
ولی توی رابطه خودمون تاحدی متوجه شدم از رابطه ساده و رفت و امد باپسرها میونه بدی نداره بااینکه بخاطر اسیب های اجتماعی ازش خواستم دوری کنه احساس واضحی دارم که قانعش نکردم و یه چیزهایی رو ازم پنهون نگه میداره...
و با توجه به رابطه ساده ای که درگذشته داشتیم همیشه خودمو توی اون دنیا میبینم که دوست پسر سابقش بوده.
یعنی احساس میکنم با من هم همونکارو داره میکنه و منطقم بهم میگه یه چیزایی ذاتی یا شاید اصلا فرهنگی غیرقابل تغییره...
لطفا راهنماییم کنید اگه دیدگاه من اشتباست چجوری درستش کنم اگرم درسته بازم کمکم کنید
این رابطه واسم خیلی باارزشه و ممنون میشم اگه تجربیات خودتونو( مخصوصا خانوم ها) ازم دریغ نکنید
میدونم افراد دیگه ای هم از این موضوع استفاده خواهند برد
با تشکر.