نوشته اصلی توسط
hadi1991
با سلام من دو ماه هستش ك با همسرم عقد كرديم با هم نسبتي نداريم و دوران آشناييمون تقريبا ٣٠ روز بود من 27 سالمه و لیسانس مکانیک دارم و همسرم دانشجوی ترم 6 تربیت بدنی هستش دو ران آشنایی خط قرمز هاشونو گفتن و پایه بر اساس صداقت بود و عدم خیانت و رعایت احترام ولی كمو بيش باهم بحث ميكرديم راجب خجالتي بودن من و اینکه بچه های خواهرم زیاد میان پیش من و نحوه برخورد پدرم با من وموارد عروسي كه من يه سد حمايتي ساختم برا خودم و موضع گرفتم این یکی از مشکلات همسر با من بود و بعد چند بار با هم رابطه جنسي داشتيم به صورت لا پايي و من هم ايشونو با دست به ارگاسم رسوندم ولي دخولي نبوده و ي مورد اينكه موقع لب گرفتن امتناع ميكردن ولي موقعي ك در حال اركاسم بودن خيلي لبامو ميخوردن و بعدش دوس نداشتن -مورد بعدی اینکه الان بخاطر يه سري مسال از جمله خوب شنونده نبودن من و اعتماد سازي نكردن من و شوخي ها و حرف هاي بيمورد و رعايت نكردن ي سري مساىل بهداشتي تو رابطه هامون و اين آخري که عصبي شدم سر محل زندگی که پیش مادرو پدر من زندگی نمیکنه و من به اونا وابستم و من برای اثبات تعصب مردانم سرش داد زدم و بعد ک یکم آروم شدیم رفتیم خونه ما و من ی جورایی با شوخی خواستم رابطه داشته باشم ولی ایشون امتناع کرد وبا ی لهن شوخی ايشونو تهديد كردم (با دست بهشون آسیب میزنم)ولی باور کنین این کارو انجام نمیدادم تحت هیچ شرایط و یه رابطه کوچولوبرقرار کردیم و من نمیدونستم با این کار بهش ضربه میزنم و باعث نفرتش میشه ،باعث شدم همسرم بگه ديگه منو دوس نداره و نميتونه به من تكيه و اعتماد كنه(دلیل این حرفاشم اینه که من همه مسائل رو به مامانم میگم) و من مرد مورد تصور اون نيستم و از ديدن من به صورت لخت چندشش ميشه البته ایشون کم کاری تیروئید هم دارن و قرص مصرف میکنن ولی بعداز عقد مدت دو ماه استفاده نکردن و ميخواد درخواست طلاق بده و ميگه از من ميترسه و باهام بيرون نمياد باهم حرف بزنيم و ايشون همه جزئيات رو به خونوادش گفته و حتي تهديد من رو و كل مسائل ريز كذشته و بحث هارو . تو تلگرام منو بلاک کردن عکس های دونفرمون رو برداشتن از پروفایلشون .من بعد از مطالعه یه سری مسائل و گوش دادن فایل های صوتی به اشتباهاتم پي بردم و ميخوام جبران كنم ولي ايشون ميكن حسي به من نداره و ی مورد دیگه اینکه آخریا گفت همه اون حرفا (خجالتی و وابسته بودن و ..... بهانه بوده و در کل احساسی بهم ندارن و گفتن شاید با گذشت زمان درست بشه ک نشده) در صورتي ك خيلي بهم ابراز عشق و علاقه ميكردن و میگفتن دوری منو تحمل ندارن . خواهش ميكنم كمكم كنين الان تقريبا 10 روز شده اين اتفاقا بينمون افتاده من چكار كنم ك بتونم اشتباهاتمو جبران كنم .خیلی دوسش دارم ومیخوام اون حس اعتمادرو به وجود بيارم و دوباره بياد كنار هم زندگي رو از نو شروع كنيم و با هم برنامه ریزی کنیم و بسازيم الان دو روزی هستش ک بهش پیام ندادم ممنون میشم کمکم کنین