با سلام ...
دایی من حدود 11 سال پیش ازدواج کرد و بعد از 8 سال زندگی از همسرش به دلیل اختلافاتی که داشتند جدا شد. و با دست خالی برگشت و از اونجایی که پدر و مادرش زنده نبودند برادرش و مادر من سعی کردند که از اون مراقبت کنند و تو زندگی بهش کمک کنند. مدتی پیش برادرش بود و برای اون کار میکرد و به دلیل مشکلاتی مه با اون داشت ازون جدا شد و به خونه ی ما اومد و الان حدود دو سال هست که با ما زندگی میکنه . تو یه شرکت کار میکنه و یه مغازه داره . خیلی آدم بیخیالیه و اصلا به فکر آینده نیست . درسته که الان داره خونه میگیره و ماشین هم گرفته ولی میتونست خیلی بیشتر ازینا تو زندگیش تو ی این سه چهار سال بعد جداییش پیشرفت کنه. 34 سالشه ولی دو روز نمیتونه بدون حمایت مادر من یا شخصه دیگه ای زندگی کنه. البته همش هم تقصی خودش نیست چون توی سن کم مادرش رو از دست داده و پدرش هم تا اواخر عمر در بستر بیماری بوده کسی نبوده که به درستی و توی بحرانی ترین شرایط زندگیش تربیتش کنه و در کنارش باشه . واقعا تو زندگی در حقش اجحاف شده ولی خودش هم اونقدر آدم توانمندی نیست که بتونه زندگی خودشو نجات بده. توی این چند سال بعد از طلاقش خیلی مشکلات داشته . خیلی هم بد شانسی آورده. چندین بار اقدام کرده که ازدواج کنه ولی باز هم به دلایلی مثه ازدواج قبلیش شرایط مالیش و... نتونسته . یکبار حتی تا عقد هم پیش رفتند ولی نشد و خیلی افسرده شد. اصلا زندگی آرومی نداره. خیلی بی نظمه. خیلی بیخیاله. و جدیدا هم فکر میکنم البته مطمئن نیستم به مواد مخدر روی آورده.... مادرم خیلی تلاش میکنه که به زندگیش سر و سامون بده ولی وقتی خودش نمیخواد مشکلی حل نمیشه.... همش با مادرم سر مسائل مختلف دعوا دارند. مادرم میگه که خیلی دروغ میگه ولی من فکر میکنم از بی نظمیش که حرفاش با هم نمیخونه. واقعا زندگیش داره تباه میشه در حالی که میتونه بهتر باشه. به نظر شما کمکی از دست من برمیاد که براش انجام بدم ؟