سلام من دختر 20 ساله هستم که مامان بابام اصلا دوسم ندارن یه خواهر بزرگتر دارم که جونشونو بخاطر اون میدن حالا که ازدواج کرده توجهشون به اون بیشتر شده. یادم میاد وقتی خواهرم میخواست بره ثبت نام کنه واسه رانندگی بابام اینقد باهاش موافق بود اینقد پشتش بود ولی الان من که رفتم تنها حرفی که بابام بهم زد این بود اگه بری دیگه هیچ پولی بهت نمیدم گواهینامه چیز بیخودیه. از کلاسام ک برمیگردم نه چیزی میگه نه میگه دخترم چیزی یاد گرفتی قبول شدی نشدی. و خیلی چیزای دیگه . واسه اون پسته میخره خیلی چیزای خوردنی میخره میبره خونش ولی نشده تاحالا واسه من چیزی بخره . تروقران هروقت درکم کردین جواب بدین . کارم هرشب تو اتاق شده گریه . شایدم آخرش خودکشی...