نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: نمیدونم چی بگم

1600
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    40062
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    نمیدونم چی بگم

    با توجه به چیزایی که به یاد میارم و یا پرسیدم از تولد اینجوری بودم از تنهایی میترسم تو ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارم از محیط های باز و گرم و نورانی متنفرم و همینطور از شلوغی و جمعیت
    درست به یاد نمیارم از کی شروع شد ولی تشبیه و دیدگاه من اینجوریه که از شاید بگم دوازده یا سیزده سالگی همراه با فشار های روانی ای که از خودکشی ها و طلاق و غیره و ( خوانواده بیشترش ) بهم وارد شد انگار که بیدار شد
    من از زمین و زمان متنفرش شدم میخواستم کسی نفس نکشه نمیخوابیدم و چیزی نمیخوردم وزنم کم شده بود و حرف نمیزدم مثل یه مرده متحرک بودم دیگه از بیخوابی توهم میزدم تا این که کم کم فرق بین واقعیت و توهم رو درک نمیکردم خوانواده منو پیش روانپزشک بردن و اون هم گفتش از اثرات بلوغ و فضای مجازیه درس میشه ولی چیزی درست نشد ( نمیخوام بگم مشکلی توی منه فقط من واقعا نیاز دارم بدونم که کس دیگه ای هم مثل من هست یا نه ولی اگه بگم من درستم و همه خرابن یعنی من روانیم درسته؟ و اگه الان که اینو میگم یعنی نیستم پس دلیل این که مثل بقیه نیستم چیه؟) یادم رفت درمورد چی صحبت میکردم... ولی چیزی درست نشد فقط رفت زیر پوست و توی عمق استخونام نفوذ کرد من تقریبا ظاهری بهتر بودم ولی دست و پام رو با نخ بهم میدوختم یا سعی میکردم درد بکشم و هیچ عکس العملی هم نشون نمیدادم الان که فکر میکنم وقتی که کلاس پنجم دبستان بودم میخواستم بخاطر این که معلم و مدیر همیشه منو کتک میزنن خودکشی کنم و بخاطر گریه های مادرم چاقو رو از دستام انداختم بعدش کم کم شروع کردم دوختن لبام به هم و مزه خون و بوش یه جورایی لذت بخش بود یه بار انگشتمو تا تقریبا استخون بریدم و حتی یه آخ هم نگفتم و خون باندم رو برای چندین ماه بو میکشیدم مثل ارضا شدن حس خوبی داشت و بعدشم علاقه خاصی به اجساد پیدا کردم و با عکس های اجساد و قتل و... خودارضایی میکردم هرچی زمان بیشتر میگذشت حافظه و هوش و حواس من کمتر میشد و هوسم برای کشتن و تجاوز به اجساد بیشتر ولی بعدش به ورزش روی آوردم به باشگاه رزمی میرفتم و خشمم رو خالی میکردم اجتماعی شده بودم احساس میکردم دیگه خبری از اون شخصیت تاریک درونم نیست تا این که یه بار دوتا مرد سی ساله توی باشگاه بخاطر این که نمیدونم کلا ازم خوششون نمیومد منو درحد مرگ زدن من در حالی از سرم خون میریخت و یکی از پاهام تاندوناش پاره شده بود نصف شب توی زمستون خون ریزی رو با آب سرد آب سرد کن سعی کردم کمتر کنم و به زجر خودم رو به خونه رسوندم و بدون این که کسی بفهمه خونا رو پاک کردم و همه چیو جمع کردم هرچند تا دو سه ماه من نمیتونستم درست راه برم ولی اگه من اونروز من قبل بودم همون وحشی روانی الان اون دوتا زنده نبودن بعدش دیگه احساس نمیکردم که اون نیمه سیاهم ( اصلاحا میگم ) رفته باشه هیچ احساس آدمونه ای از اون زمان ندارم انگار که اون شب اونا تنها چیزی که بین من و تبدیل شدن به یه زنجیری بود رو کشتن
    من تا اون زمان به کسی جز خودم آسیب نرسوندم ولی بعد اولین کشتنم کشتنای بعدی راحت تر شد درآوردن قلب و چشم جدا کردن سر خفه کردن جوری نبود که حیوونا رو نکشته باشم فقط اسید و سم رو امتحان نکردم شاید هم دو بار اگه خودم خودمو جمع و جور نکرده بودم یا دیگران من رو کنترل نمیکردن آدمم گشته بودم چون یه بار که درگیری پیش اومد من شخص رو تهدید کردم که اگه تمومش نکنه من دیگه کنترلی ندارم ولی اون گوش نکرد و چیز بعدیش که یادمه اینه که اون صورتش پر خون بود و من دستام خونی بعدش اینو فهمیدم که انگار من یه شخصیت واحد ندارم حرفایی که میزنم و احساساتم روزی دوبار حداقل تغییر میکنه و مشکل حواس پرتیم و فراموشیم بدتر به حدی که گاهی اوقات یهو به خودم میام و از خودم میپرسم دارم اینجا چیکار میکنم نه واقعا من هیچ نظری ندارم که دارم چه غلطی میکنم بعدش به مواد روی آوردم تریاک ماریجوانا کوکائین و یه روانگردان و توهم زای دست ساز که اسم خاصی نداره بعد سومین اوردوزم دوست دخترم ( یه جورایی تنها سنگرمه که کنترلم از دست ندم ) مجبورم کرد که ترک کنم و حالا که ترک کردم صداهای توی سرم برگشته و من دوباره مثل قبل زمانی که شروع کنم به مصرف شدم و این صداهای توی سرم دارن دیوونم میکنن به وضوح گاهی اوقات میتونم بشنومشون یکی دوتام نیستن چند تان و انگار تیکه های منن دارن منو متقاعد میکنن که تنها دلیلی که سعی میکنم پایدار بمونم ( دوست دخترم ) یه سرابه و من دارم خودم گول میزنم من یا باید یه آدم رو بکشم یا خودم رو بکشم نمیخوام این صداها رو بشنوم من خط قرمزم کشتن یه انسان و یا خودکشیه چون میدونم میتونم حسش کنم به محض این کار شاید دفه بعدی که یهو به خودم میام میبینم که موهام سفید شده و تو تیمارستان دستام رو بستن ( اگه خوشبختانه فکر کنیم )
    مشکل من چیه اگه این بیماری روانی اسم خاصی داره لطفا کسی بهم بگه و اگه کس دیگه ای هم مثل من دقیقا مثل من قبلا دیدین یا بوده بهم بگین

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : نمیدونم چی بگم

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل درک است اما دقت کنید که برای بررسی دقیق این موارد نیاز است به صورت حضوری با یک روان پزشک صحبت کنید و در پروسه درمان قرار گیرید برای تشخیص گذاری دقیق نیاز است که بررسی بالنی توسط روان پزشک انجام شود و در انی حالت ممکن است به خودتان و حتی دوست دخترتان نیز آسیب وارد کنید شما با این علایم به نظر می رسد نیاز به مصرف دارو و روان درمانی داشته باشید با توجه به بینشی که نسبت به مشکلات خود دارید می توانید مراحل درمان بهتری را تجربه کنید . با توجه به توضیحات شما دارای یک سری توهمات شنیداری هستید که در گذشته نیز به صورت توهمات لامسه نیز وجود داشته اند دقت کنید که این موارد با توجه به آسیب های که به خودتان وارد کرده اید بهتر است سریع تر به یک متخصص مراجعه کنید.
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    02122354783
    شاد باشید

  3. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : نمیدونم چی بگم

    معمولا مشکلات اعصاب ریشه ژنتیکی داره ولی برای تفریق بین عامل ژنتیکی و عامل محیطی باید دقیقا تاریخچه ای علایم بیماری از تولد و کودکی و ... بررسی بشه
    سوالاتی که معمولا مطرح میشه ازدواج فامیلی والدین ، مصرف قرص یا دارو در زمان حاملگی ، و آیا درکودکی ضربه ای به سر وارد شده باشه یانه.؟
    یا اینکه تماما به خاطر محیط پرتنش خانه هست و دعواهای والدین و ... واین استرس زیادی که به شما وارد شده این اثر را روی اعصابتون گذاشته .
    به هرحال هر اتفاق غیر طبیعی مطمنن دلیلی باید داشته باشه و شما باید هرچه زودتر علت رو رو متوجه بشید و اینجوری راحتتر میشه درمان کرد. برای درمان هم هر چه سن کمتر باشه تاثیر درمان هم بیشتر خواهد بود پس هر چه زودتر برای تشخیص بیماری به یک دکتر متخصص اعصاب رجوع کنید که اگر لازم شد نوار مغز گرفته باشه
    در نوار مغز اگر ناحیه ای مغز فرکانس غیرطبیعی وجود داشته باشه به خوبی مشخص میشه اینکه میگین صدای غیر طبیعی میشنوید در نوار مغز اون فرکانس و ناحیه ی درگیر رو نشون میده
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  5. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    40062
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چی بگم

    من واقعا نمیتونم به صورت حظوری با یک روانپزشک صحبت کنم و اینا رو بگم

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : نمیدونم چی بگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    معمولا مشکلات اعصاب ریشه ژنتیکی داره ولی برای تفریق بین عامل ژنتیکی و عامل محیطی باید دقیقا تاریخچه ای علایم بیماری از تولد و کودکی و ... بررسی بشه
    سوالاتی که معمولا مطرح میشه ازدواج فامیلی والدین ، مصرف قرص یا دارو در زمان حاملگی ، و آیا درکودکی ضربه ای به سر وارد شده باشه یانه.؟
    یا اینکه تماما به خاطر محیط پرتنش خانه هست و دعواهای والدین و ... واین استرس زیادی که به شما وارد شده این اثر را روی اعصابتون گذاشته .
    به هرحال هر اتفاق غیر طبیعی مطمنن دلیلی باید داشته باشه و شما باید هرچه زودتر علت رو رو متوجه بشید و اینجوری راحتتر میشه درمان کرد. برای درمان هم هر چه سن کمتر باشه تاثیر درمان هم بیشتر خواهد بود پس هر چه زودتر برای تشخیص بیماری به یک دکتر متخصص اعصاب رجوع کنید که اگر لازم شد نوار مغز گرفته باشه
    در نوار مغز اگر ناحیه ای مغز فرکانس غیرطبیعی وجود داشته باشه به خوبی مشخص میشه اینکه میگین صدای غیر طبیعی میشنوید در نوار مغز اون فرکانس و ناحیه ی درگیر رو نشون میده
    ابجی مطمئنا اینطوری درسته
    عای ام دبیر املاء
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد