مذهب بودایی می گوید چیزی که شما به عنوان خود می شناسید، یک ساخته ذهنی من درآوردی است و باید این تصور را که خود اصلا وجود دارد رها کنید؛ معیارهای دلخواهی که خودتان را با آن ها توصیف می کنید، در واقع شما را اسیر می کنند و در نتیجه برایتان بهتر است که همه آن ها را رها کنید. می توان گفت که مذهب بودایی شما را تشویق می کند که دغدغه هایتان را رها کنید.
شاید قبولش مشکل باشد، اما فواید روانی ای در این رویکرد به زندگی وجود دارد. وقتی که داستان های ساختگی خودمان را رها کنیم، آزاد شده ایم تا بتوانیم واقعا عمل کنیم، شکست بخوریم و رشد کنیم.
نوعی اندیشیدن خودخواهانه وجود دارد که با ترس ناشی از قطعیت غیرمنطقی می آید. وقتی فرض می کنید که هواپیمای شماست که قرار است سقوط کند، یا ایده پروژه شماست که همه به احمقانه بودنش خواهند خندید، یا اینکه شما کسی هستید که همه تصمیم خواهند گرفت مسخره تان کنند یا نادیده تان بگیرند، در واقع دارید به طور ضمنی این را به خودتان می گویید که «من استثناء هستم؛ من مثل هیچ کس دیگه نیستم؛ من خاص و ویژه هستم.»
این خودشیفتگی است، روشن و ساده.
حس می کنید که مشکلات شما مستحق برخورد ویژه ای هستند، یا مشکلات شما معادلات خاصی دارند که از قوانین دنیای فیزیکی تبعیت نمی کنند.
توصیه من: ویژه نباشید. منحصر به فرد نباشید. معیارهایتان را به اشکال عادی و کلی دوباره تعریف کنید. تصمیم بگیرید که خودتان را در جایگاه یک ستاره در حال ظهور یا یک نابغه کشف نشده نسنجید. تصمیم بگیرید که خودتان را در جایگاه یک قربانی وحشتناک یا شکست بزرگ نسنجید. بلکه، خودتان را با هویت های معمولی تر بسنجید: دانشجو، شریک، دوست، سازنده و ..
هرچه هویت محدودتر و نادرتری برای خودتان برگزینید، همه چیز برایتان تهدید کننده تر به نظر خواهد رسید.
📚 هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
📝 مارک منسن