باسلام من حدود سه ماهه با برادر دامادمون عقد کردم در اول عقدمون تازه فهمیدم که هیچ پسانداز ی نداره گفت کار میکنه اما کارش ارماتوربندی(ساختمان)هست الان1ماهه کارش تعطیله وواقعا من از لحاظ پولی در مذیقه هستم همه مخارجم را در این3ماه پدر مریضم داده.من دانشجو ارشد هستم وایشان دیپلم تا حالا برام هیچی نخریده میگه پول ندارم خانوادشم پول ندارند بابام بخاطر خوب بودن دامادمون موافقت کرد ولی الان من پشیمونم چرا با کسی که پایینتره از خیلی از لحاظ از من ازدواج کردم تو این سه ماه همش دعوا داشتیم با هم سر بی پولی وبیکاریش.حتا تو دعواهامون بیشتر من حرف بد هم میزنم(میدونم باید احترام بهم بذاریم)اما چون فشار زیادی روم هست هرروز باهاش دعوا میکنم بهترین دوران شده بدترین دوران برای من.واقعا نمیدونم چکار کنم ازخیلی لحاظ باهم متفاوت فکر میکنیم بخاطر همین با نظرهای همدیگرمخالفت میکنیم و همش وقتی باهمحرف میزنیم اخرش به دعوا کشیده میشه هرروز دعوا.دیگه خسته شدم نمیدونم چکارکنم باید با این شرایط بی پولی چجوری کنار بیام همش فکر میکنم من مرد هستم وایشان زن. همه مسولیتها رو دوش منه.دوشیفت سرکارم قسط عمل چشم خودم رو میدم تازه قسط وامی که قبلا همسرم اورده بود و بیهوده خرج کرده بود را در این سه ماه من دادم خیلی خستم از لحاظ اخلاقی وایمان مرد بدی نیست اما مسولیت پذیرش همسر رازیاد ندارد به نوعی تعهد پذیر نیست همش میگه چکار کنم کار نیس خیلی هم از خانوادش دفاع میکنه در حالیکه اصلا از لحاظ مادی کمکش نمیکنند خیلی زودرنجه و کاستیهای خودشو قبول نمیکنه خواهشا راهنماییم کنید